و تاسفی؛ همین و بس! یاشار سهندی

ایرج فرزاد در یک نوشته کوتاه،  غمگنانه نوشته است:

احساس میکنم که خانه مادری و پدری ام (منظورشان حزب کمونیست کارگری است)، توسط یک مشت بی رگ و ریشه، ( ما ها را دارد میگوید!) یک عده رهگذر تاریخ ( لابد دستمان تو جیب شلوار بوده و سوت هم میزدیم!) و همواره در حاشیه کمونیسم کارگری،( چقدر بدبخت بودیم و خودمان خبر نداشتیم!) به یک عشرتکده تبدیل شده است.( مجبوریم بگیم: وا!)”

البته قبل از این اظهار دلمردگی، حزب کمونیست کارگری را به جگرکی غیر بهداشتی تشبیه فرمودند. و در گیومه تاکید داشتند “غیر قانونی” تنزل پیدا کرده است! راستش هر چه فکر کردم این غیر قانونی در گیومه منظورشان چیست عقلم به جای قد نداد!

بهرحال ایشان ظاهرا آخرین مطلب حمید تقوایی که سخنرانی در یک سمینار درون حزبی تحت عنوان ” از مانیفست حزب کمونیست تا چین کمونیست” را که نقدی جامع بر مارکسیسم مکتبی است و شرایط امروز کمونیسم و مارکسیسم و چپ مکتبی است خوانده اند، و ایشان هیچ نقدی باز هم ظاهرا تا اینجا به بحث حمید تقوایی ندارد؛ اما یکهو غم تو دلش نشسته چون  حمید تقوایی اشاره ای هم به  سفره هفت سین و شاهنامه داشته است!

برای اطلاع خواننده من فقط یک بخش از سخنرانی حمید تقوایی را اینجا یادآور میشوم که به جایگاه نقد هنر و آثار ادبی در نزد چپ مکتبی میپردازد، که به سفره هفت سین و شاهنامه اشارتی هم شده؛ و این شده که حزب کمونیست کارگری شده جگرکی غیربهداشتی! و هنوز مانده ام “غیر قانونی” یعنی چه!

حمید تقوایی چنین حرفش را ادامه میدهد:

“… برخورد سیاسی – عقیدتی با هنر و آثار ادبی و هنری یک خصیصه چپ مکتبی در قدرت و در اپوزیسیون است. از دید آنها هنری که با سیستم و ارزش‌های عقیدتی آنان خوانایی نداشته باشد بورژوایی و ارتجاعی و مردود است و معیارهای آنان در ارزیابی هنر و هنرمندان نیز معمولاً کلیشه‌ای و سطحی است.

نقد هنری و ادبی در هر جامعه دموکراتیکی نقش مهمی در ارتقای آثار هنری دارد؛ اما این اولاً امری سیاسی و دولتی نیست و ثانیاً آزادی هنر را، مانند دیگر آزادی‌های سیاسی و مدنی، نباید به مضمون و مترقی و ارتجاعی بودن آنها مشروط و محدود کرد. مارکسیسم مکتبی نه به آزادی هنر و بیان هنری و ادبی قائل است و نه معیار پیشرویی در نقد هنری دارد.

بگذارید تجربه‌ای را نقل کنم. خانواده ما در نوروز هر سال سفره هفت‌سین پهن می‌کند. معمولاً کنار سبزه و سنبل و غیره کتاب حافظ را هم می‌گذاریم. دو سال قبل میترا همسرم عکسی از سفره هفت‌سین را در مدیای اجتماعی پست کرد. کامنت‌های انتقادی از دوستان چپ شروع شد که هفت‌سین آن هم با حافظ؟! یکی نوشته بود این درد را کجای دلم بگذارم!

بعداً من در مدیای اجتماعی نقل‌قولی از انگلس در تمجید حافظ پیدا کردم. انگلس در دوره‌ای که به فراگرفتن زبان فارسی روی آورده بوده در یادداشتی به مارکس می‌نویسد “حافظ پیر خراباتی را به زبان اصلی خواندن، لذتی دارد که مپرس”.

این را می‌خواستم در جواب دوستان زیر کامنت‌هایشان بگذارم؛ ولی منصرف شدم. با خودم گفتم به چه روزی افتاده‌ایم که باید در دفاع از حافظ از اتوریته‌های مارکسیسم نقل‌قول آورد؛ باید به کسی که زبان مادری‌اش فارسی است زیبایی و عمق اشعار حافظ را با نقل‌قول از انگلس ثابت کرد!

در برخورد به فردوسی هم این برخورد مکتبی را می‌بینیم. چپ مکتبی شاهنامه را تماماً ناسیونالیستی و ارتجاعی می‌داند. یک منظومه حماسی – اسطوره‌ای، که مانند ایلیاد و اودیسه هومر، از جانب یونسکو و در سطح جهانی به‌عنوان اثر ارزشمندی در میراث‌فرهنگی بشریت به رسمیت شناخته شده، اثری که هاینریش هاینه، شاعر رمانتیک آلمانی که مارکس طرف‌دار و دوست او بوده است، منظومه پر شوری در ستایش آن سروده است، و صاحب‌نظران هنر خیابانی (پاپ کالچر) نیز آن‌را مبنا و الهام‌بخش داستان‌ها و سریال‌های تلویزیونی مثل Game of thrones و Lord of the rings می‌دانند، تحت عنوان مقابله با ناسیونالیسم مردود اعلام می‌شود! این مقابله با ناسیونالیسم نیست، دودستی تقدیم‌کردن آثار ادبی ارزشمند زبان فارسی به ناسیونالیست‌ها است.

در ادبیات جهانی نمونه‌های زیادی از این آثار ماندگار وجود دارد که از نظر فرم و قالب بیان به زندگی اشراف و شاهان می‌پردازند؛ ولی مضمون آنها مسائل پایه‌ای و عمیقی است که در قالب داستان‌های حماسی – اسطوره‌ای، در واقع عواطف و احساسات و روان‌شناسی انسان‌ها، نیکی و پلیدی و خیر و شر، غرور و حسادت و عشق و نفرت، ارزش‌ها و معیارها و هنجارهای اجتماعی و غیره را بیان می‌کنند.

یک نمونه برجسته شکسپیر است. داستان همه نمایشنامه‌های شکسپیر راجع به شاهان و اشراف است و در کاخ و دربار اتفاق می‌افتد. از اتللو و کینگ لیر تا ریچارد سوم و مکبث و هملت (که مارکس تقریباً آن را از بر بوده است) و غیره. اما کاراکترها و روابط و احساساتی که در این نمایشنامه‌ها مطرح می‌شود معنایی جهانی و عمومی دارند. در اینجا نیز سوژه و فرم بیان دربار و شاهان هستند؛ اما مضمون و محتوای آن را نباید با فرم اشتباه گرفت.

مارکس شیفته شکسپیر است و بارها در نوشته‌هایش از شکسپیر با تمجید و تحسین و به‌عنوان بزرگ‌ترین شاعر گذار به دنیای بورژوایی یاد کرده است. او همچنین آثار حماسی اساطیری نظیر ایلیاد و اودیسه را ادبیات ارزشمندی می‌داند و در نوشته‌هایش به این آثار و کاراکترهایشان رجوع می‌کند. این آثار گرچه بیانگر و بازتاب شرایط اجتماعی تاریخی زمان خود هستند؛ اما اهمیتشان از زمانه خود فراتر می‌رود. مارکس در مورد ارزش ادبیات کلاسیک یونان در نامه‌ای به لاسال می‌نویسد: “دشواری نهفته درک هنر یونان در این است که چرا هنر باوجود سطح نازل رشد جامعه، هنوز هم در ما لذتی زیباشناختی پدید می‌آورد و همچنان نمونه والای هنر باقیمانده است.” به نظر من در مورد ادبیات کلاسیک زبان فارسی، نظیر شاهنامه و آثار حافظ و مولوی و سعدی و خیام نیز این گفته دقیقاً صادق است.

می‌بخشید که باز برای توضیح واضحات به سراغ اتوریته‌های مارکسیسم رفتم. به مریدان مکاتب عقیدتی باید حتی بوی خوش گل سرخ را با رجوع به مرادشان ثابت کرد!…”

رفیق ایرج!

من متاسفم از خواندن چنین بحثی غمزده شده اید. اما آخر چرا؟

 بعدش شما خودتان با پای خودتان از خانه مادری و پدری تان رفتید، و به همراه کسانی رفتید که فکر میکردند و شاید هنوز فکر میکنند سوسیالیسم مردم را فراری (رَم) میدهد. دیگر چرا گله مند هستید که این خانه شده جگرکی غیر بهداشتی؟ و هنوز سر در نیاوردم غیر قانونی اشاره به چی دارد!

بهر حال به نظرم کاری بسیار وحشتناکی کردید  وقتی که میدانستید: “…حمید تقوائی رویکردهای مارژینال و حاشیه ای را که او دستکم در ۲۷ سال پیش نمایندگی میکرد تا آن شیوه های بیست سال قبل تر از سال ۱۹۹۸ را چون یک کانال نارضایتی علیه سیاستهای جاری حزب کمونیست کارگری باز کند، اکنون در راس حزب موجود به ریاست خود، تماما تثبیت کرده است. ” همه چیز را به امان خدا ول کردید رفتید. حالا عزیز جان حق گله هم ندارید.

خب برادر من می ماندید و برای اینکه این حزب به عشرتکده تبدیل نشود یک کاری میکردید. اگر هم که رفتید، که رفتید، خواهش و تمنا داریم بکار خودتان برسید، بگذارید ما هم به کار خودمان مشغول باشیم. هر چند هیچ خوشایند من یکی نیست این چنین در گوشه ای غم باد گرفته اید. متاسفم؛ و همین دیگه…!

اینرا هم بخوانید

نامه ای سرگشاده به یک استاد؛ از ما بخیر از شما بسلامت! یاشار سهندی

استاد جلال ایجادی گرامیسلام!به خودتان زحمت دادید یک مقاله ای نوشتید در مورد ” فرسودگی …