داستان انقلاب فوریه- کوین مورفی Kevin Morphy

مقدمه ناصر اصغری

زبان منابع اصلی و اولیه من در خواندن تاریخ انقلاب روسیه، زبان انگلیسی بوده است. به مرور زمان متوجه شده ام که بعضی از اسامی ای که از روسی به انگلیسی ترجمه شده اند، در واقع در زبان اصلی به طور دیگری تلفظ می شوند. حال شما خودتان تصورش را بکنید که از انگلیسی، کس دیگری آن را به فارسی و یا زبان دیگری ترجمه کند. من این را هنگام مطالعه تاریخ انقلاب فرانسه متوجه شدم که وقتی بعضی از اسامی را با یک دوست فرانسوی در میان می گذاشتم، متوجه شدم که چه بلاهایی بر سر تلفظ اصلی آنها می آید. اینها را نوشتم که بگویم با اینکه متوجه هستم به احتمال خیلی زیاد بعضی از اسامی برای خواننده فارسی زبان ناآشنا خواهند بود، اما من عمدا از وارد کردن نسخه انگلیسی به این متون خودداری می کنم. سعی ام این است که اولا این مطالب و متون در دسترس خواننده علاقمند فارسی زبان قرار بگیرد و در وهله دوم، ترجمه ها روان باشند که خواننده را به دنبال کردن مطالب ترغیب کند.

این متن هم، مثل بقیه متون و مطالب این سلسله مطالب به کمک یک اپلیکش، اینبار دیپ سیک، ترجمه شده است. امید من آن است که دوستان خواننده علاقمند با فیدبک‌های خود به روان تر و با کیفت تر شدن این مطالب کمک کنند.

ناصر اصغری

***

داستان انقلاب فوریه

کوین مورفی Kevin Morphy

این تصادفی نبود که مهم‌ترین اعتصاب در تاریخ جهان، در روز جهانی زن (مطابق با ۲۳ فوریه در تقویم قدیم جولیان) توسط کارگران زن صنایع نساجی در پتروگراد آغاز شد. این زنان که روزانه تا سیزده ساعت کار می‌کردند و همسران و پسرانشان در جبهه بودند، با زندگی همراه با نگهداری تک‌نفره از خانواده‌هایشان و ایستادن در صف‌های چندساعته در سرمای زیرصفر به امید گرفتن نان، دست به گریبان بودند. همانطور که «تسویوشی هاسگاوا» (Tsuyoshi Hasegawa) در پژوهش جامع خود درباره انقلاب فوریه می‌نویسد: “برای برانگیختن این زنان به اقدام، هیچ گونه تبلیغاتی لازم نبود.”

بحران عمیق اجتماعی روسیه، ریشه در ناتوانی رژیم تزاری در اجرای هرگونه اصلاحات معنادار و شکاف اقتصادی بین ثروتمندان و بقیه جامعه روسیه داشت. روسیه توسط یک خودکامه، تزار نیکولای دوم، اداره می‌شد که بارها دوما (Duma)، نهاد انتخاباتی بی قدرتی که به موجب قانون تحت سلطه مردان صاحب‌املاک بود را منحل کرد.

در آستانه جنگ، فعالیت‌های اعتصابی با انقلاب ۱۹۰۵ رقابت می‌کرد و کارگران در خیابان‌های پایتخت، باریکاد می‌ساختند. جنگ به نظام تزاری یک فرصت تنفس موقت داد، اما شکست‌های نظامی فزاینده و حدود هفت میلیون تلفات، اتهامات بی‌سابقه‌ای از فساد رژیم را از سوی تقریبا همه بخش‌های جامعه به همراه آورد. فساد آنچنان عمیق بود که نخست وزیر آینده، شاهزاده لووف، نقشه‌ای برای تبعید تزار و زندانی کردن تزارینا در یک صومعه کشید – البته بدون اقدام عملی. راستپوتین، راهب حقه‌بازی که نفوذ زیادی در دربار تزار به دست آورده بود، در دسامبر ۱۹۱۶ نه توسط آنارشیست‌ها، بلکه توسط سلطنت‌طلبان به قتل رسید.

در جناح چپ، بلشویک‌ها نیروی مسلط در میان طیف وسیع‌تری از انقلابیون بودند که بزرگ‌ترین موج اعتصاب در تاریخ جهان را رهبری می‌کردند (بخش‌های طرفدار جنگ سوسیالیست‌های میانه‌رو اغلب از اقدامات اعتصابی خودداری می‌کردند).

آنان سال‌ها با نظام تزاری مبارزه کرده بودند. از زمان کشتار ۲۷۰ کارگر در معادن طلای لنا در سال ۱۹۱۲، در طول پنج سال، سی اعتصاب سیاسی برگزار شده بود و آنان شجاعانه دستگیری‌های پلیس مخفی تزاری (اخران) را پشت سر گذاشته بودند. آمار دستگیرشدگان انقلابی در سال‌های ۱۹۱۵ و ۱۹۱۶ نشان‌دهنده قدرت نسبی جناح چپ در پتروگراد است: بلشویک‌ها ۷۴۳ نفر، غیرحزبی‌ها ۵۵۳ نفر، سوسیالیست‌های انقلابی (اس‌آر) ۹۸ نفر، منشویک‌ها ۷۹ نفر، مزهرایونسی ۵۱ نفر، آنارشیست‌ها ۳۹ نفر. با حدود ششصد عضو بلشویک در کارخانه‌های فلزکاری، مهندسی و نساجی ویبورگ، این منطقه بدون شک رادیکالترین منطقه در طول جنگ بود.

در ۹ ژانویه ۱۹۱۷، دوازدهمین سالگرد کشتار یکشنبه خونین که جرقه انقلاب ۱۹۰۵ را زد، ۱۴۲۰۰۰ کارگر دست به اعتصاب زدند. هنگامی که دوما در ۱۴ فوریه گشایش یافت، ۸۴۰۰۰ کارگر دیگر نیز دست از کار کشیدند، اقدامی که توسط منشویک‌های طرفدار جنگ رهبری شد.

کمبود فزاینده مواد غذایی، دولت را وادار به توقیف غله در مناطق روستایی کرد. هنگامی که نانوایی‌های پتروگراد تعطیل شدند و ذخایر غذایی به اندازه چند هفته کاهش یافت، مقامات تزاری با ادعای عدم کمبود، بحران را تشدید کردند. اخران گزارش‌های متعددی از درگیری بین پلیس و زنان کارگر در صف‌های نان پتروگراد ثبت کرد. مادرانی که “شاهد کودکان نیمه‌گرسنه و بیمار خود هستند، شاید بسیار بیش از آقایان میلیوکف، رودیچف و شرکا به انقلاب نزدیک باشند و البته بسیار خطرناک‌تر.”

در ۲۲ فوریه، «کایورف» از بلشویک‌ها در یک جلسه زنان در ویبورگ سخنرانی کرد و از زنان خواست که در روز جهانی زن اعتصاب نکنند و به “دستورات حزب” گوش دهند. برخلاف انتظار کایورف – که بعدها نوشت از این که زنان بلشویک دستورات حزب را نادیده گرفتند “خشمگین” شده بود – پنج کارخانه نساجی صبح روز بعد دست به اعتصاب زدند.

زنان تحریک‌کننده در کارخانه‌های نخ‌ریسی نوا فریاد زدند: “به خیابان! دست از کار بکشید! دیگر بس است!” درها را باز کردند و صدها زن را به کارخانه‌های فلزکاری و مهندسی مجاور هدایت کردند. انبوهی از زنان با پرتاب گلوله‌های برفی به کارخانه مهندسی نوبل، کارگران آنجا را متقاعد کردند که به آنان بپیوندند، با تکان دادن دست‌هایشان فریاد می‌زدند: “بیرون بیایید! کار را متوقف کنید!” زنان همچنین به کارخانه اریکسون رفتند، جایی که کایورف و دیگر بلشویک‌ها به طور مختصر با اعضای اس‌آر و منشویک کارخانه ملاقات کردند و به اتفاق آرا تصمیم گرفتند دیگر کارگران را به پیوستن متقاعد کنند.

پلیس از تجمعات زنان و کارگران جوان‌تری گزارش داد که “نان” مطالبه می‌کردند و سرودهای انقلابی می‌خواندند. زنان در طول تظاهرات، پرچم‌های قرمز را از مردان گرفتند: “امروز روز ماست. ما پرچم‌ها را حمل خواهیم کرد.” در پل لیتینی، علیرغم یورش‌های مکرر تظاهرکنندگان، پلیس مانع از راهپیمایی آنان به سمت مرکز شهر شد. تا اواخر بعدازظهر، صدها کارگر از روی یخ‌ها عبور کردند و مورد حمله پلیس قرار گرفتند. در مرکز شهر، “هزار نفر، عمدتا زنان و جوانان” به خیابان نووسکی رسیدند اما پراکنده شدند. اخران گزارش داد که تظاهرات آنقدر تحریک‌آمیز بود که “لازم بود نیروهای پلیس در همه جا تقویت شوند.”

شصت هزار نفر از ۷۸۰۰۰ اعتصاب‌کننده از منطقه ویبورگ بودند. اگرچه شعارهای ضد جنگ و ضد تزار مطرح شد، اما برجسته‌ترین خواسته، نان بود. در واقع، مقامات تزاری این را فقط یک شورش نان دیگر می‌دانستند، اگرچه از تردید سربازان مورد اعتماد قزاق خود برای حمله به تظاهرکنندگان نگران بودند. آن شب، بلشویک‌های ویبورگ جلسه تشکیل دادند و رای دادند که یک اعتصاب عمومی سه روزه با راهپیمایی به سمت نووسکی سازماندهی کنند.

روز بعد، تعداد اعتصاب‌کنندگان دو برابر شد و به ۱۵۸۰۰۰ نفر رسید و آن را به بزرگ‌ترین اعتصاب سیاسی در طول جنگ تبدیل کرد. هفتاد و پنج هزار کارگر ویبورگ، و همچنین بیست هزار نفر از مناطق پتروگراد، واسیلفسکی و مسکو، به علاوه نه هزار نفر از ناروا دست به اعتصاب زدند. مبارزان جوان کارگر خیابانی پیشتاز بودند و با پلیس و سربازان در پل‌ها و برای کنترل نووسکی در مرکز شهر جنگیدند.

در کارخانه آویاز، سخنرانان منشویک و اس‌آر خواستار برکناری دولت شدند، از کارگران التماس کردند که دست به اقدامات غیرمسئولانه نزنند و آنان را ترغیب کردند که به کاخ تورید راهپیمایی کنند، جایی که اعضای دوما ناامیدانه سعی می‌کردند نظام تزاری را به دادن امتیازات متقاعد کنند. بلشویک‌ها در کارخانه اریکسون از کارگران خواستند که به سمت میدان کازان راهپیمایی کنند و خود را با چاقو، ابزارآلات و یخ برای نبردهای قریب‌الوقوع با پلیس مسلح کنند.

توده‌ای از ۴۰۰۰۰ تظاهرکننده با پلیس و سربازان روی پل لیتینی جنگیدند، اما بار دیگر عقب رانده شدند. ۲۵۰۰ کارگر اریکسون با قزاق‌ها در بولوار سامپسونیفسکی روبرو شدند. افسران از میان جمعیت حمله کردند، اما قزاق‌ها با احتیاط از میان راهرویی که افسران گشوده بودند، دنبال کردند. “برخی از آنان لبخند می‌زدند”، کایورف به یاد می‌آورد، “و یکی از آنان به کارگران چشمک معناداری زد.” در بسیاری از مکان‌ها زنان پیشقدم شدند: “ما در جبهه شوهر، پدر و برادر داریم . . . شما هم مادر، همسر، خواهر و فرزند دارید. ما نان و پایان جنگ را می‌خواهیم.”

تظاهرکنندگان هیچ تلاشی برای برادری با پلیس منفور نکردند. جوانان ترامواها را متوقف کردند، سرودهای انقلابی خواندند و تکه های یخ و سنگ به سمت پلیس پرتاب کردند. پس از این که چندین هزار کارگر از روی یخ‌ها عبور کردند، نبردهای شدیدی بین تظاهرکنندگان و پلیس برای کنترل نووسکی درگرفت. در همین حال، کارگران موفق شدند در مکان‌های سنتی انقلابی یعنی میدان کازان و در مجسمه معروف “اسب آبی” الکساندر سوم در میدان زنامنسکایا تجمع کنند. خواسته‌ها سیاسی‌تر شد، چرا که سخنرانان نه تنها نان، بلکه جنگ و خودکامگی را نیز محکوم می‌کردند.

در روز ۲۵م، اعتصاب حالت عمومی به خود گرفت و بیش از ۲۴۰۰۰۰ کارگر کارخانه، همراه با کارمندان اداری، معلمان، پیشخدمت‌ها، دانشجویان دانشگاه و حتی دانش‌آموزان دبیرستانی به آن پیوستند. رانندگان درشکه سوگند خوردند که فقط “رهبران” شورش را سوار کنند.

بار دیگر کارگران با تجمع در کارخانه‌های خود شروع کردند. در یک جلسه پر سر و صدای کارخانه پارویانن در ویبورگ، سخنرانان بلشویک، منشویک و اس‌آر از کارگران خواستند که به سمت نووسکی راهپیمایی کنند. یکی از سخنرانان با این بیت انقلابی صحبت خود را به پایان برد: “کنار برو، ای جهان منسوخ، که از فرق تا قدم گندیده‌ای. روسیه جوان در حرکت است!”

تظاهرکنندگان در هفده درگیری خشونت‌آمیز با پلیس درگیر شدند و سربازان و کارگران موفق شدند رفقایی را که پلیس دستگیر کرده بود، آزاد کنند. شورشیان دست بالا را پیدا کردند و نیروهای تزاری را در بسیاری از پل‌ها تحت فشار قرار دادند یا از روی یخ‌ها به مرکز شهر عبور کردند. با تحت کنترل درآوردن نووسکی، تظاهرکنندگان بار دیگر در زنامنسکایا تجمع کردند. پلیس و قزاق‌ها با شلاق به جمعیت حمله کردند، اما وقتی رئیس پلیس حمله کرد، با ضربه شمشیر یک قزاق از پای درآمد. زنان کارگر بار دیگر نقشی حیاتی ایفا کردند: “سرنیزه‌هایتان را زمین بگذارید”، آنان اصرار کردند. “به ما بپیوندید.”

تا غروب، سمت ویبورگ تحت کنترل شورشیان بود. تظاهرکنندگان کلانتری‌ها را غارت کرده، هفت تیر و شمشیر از نگهبانان تزاری مصادره کرده و پلیس و ژاندارمری را مجبور به فرار کرده بودند.

شورش، تزار نیکولای دوم را تا لبه پرتگاه پیش برد. او اعلام کرد: “فرمان می‌دهم که آشوب‌های پایتخت فردا پایان یابد” و به فرمانده پادگان پتروگراد، خابالوف، دستور داد که جمعیت‌ها را با آتش متفرق کند. خابالوف شک داشت (“چگونه ممکن بود فردا آنان را متوقف کرد؟”)، اما دستور را پذیرفت. در شهرداری، وزیر کشور، پروتوپوپوف، از مدافعان نظام خودکامه خواست که آشوب‌ها را سرکوب کنند: گفت “برای پیروزی دعا کنید و امیدوار باشید.” صبح زود روز بعد، اعلامیه‌هایی نصب شد که تظاهرات را ممنوع اعلام می‌کرد و هشدار می‌داد که این فرمان با اسلحه اجرا خواهد شد.

صبح زود روز یکشنبه، ۲۶ فوریه، پلیس هسته مرکزی کمیته پترزبورگ بلشویک‌ها و دیگر سوسیالیست‌ها را دستگیر کرد. کارخانه‌ها تعطیل شدند، پل‌ها بالا کشیده شدند و مرکز شهر به یک اردوگاه مسلح تبدیل شد. خابالوف به ستاد تلگراف زد که “از صبح در شهر آرامش برقرار است.” مدت کوتاهی پس از این گزارش، هزاران کارگر از روی یخ‌ها عبور کردند و در نووسکی ظاهر شدند و سرودهای انقلابی می‌خواندند و شعار می‌دادند، اما سربازان به طور سیستماتیک به آنان شلیک کردند.

یگان‌هایی از هنگ ولینسکی مأموریت داشتند از تجمعات در میدان زنامنسکایا جلوگیری کنند. گشت‌های سواره با شلاق به جمعیت حمله کردند، اما نتوانستند آنان را پراکنده کنند. فرمانده سپس به سربازان دستور شلیک داد. اگرچه برخی از سربازان به هوا شلیک کردند، پنجاه تظاهرکننده در داخل و اطراف زنامنسکایا کشته شدند و کارگران پراکنده در خانه‌ها پنهان شدند و به کافه‌ها هجوم بردند. بیشتر این کشتار توسط یگان‌های ورزیده وفادار به نظام که برای آموزش افسران جزء استفاده می‌شدند، انجام شد.

با این حال، خونریزی نتوانست شورش را خاموش کند.

یک گزارش پلیس، سطح شگفت‌آور تاب‌آوری و فداکاری شورشیان را توصیف می‌کند:

“در جریان آشوب‌ها، به عنوان یک پدیده عمومی مشاهده شد که اوباش آشوبگر بی‌اعتنایی شدیدی نسبت به گشت‌های نظامی نشان می‌دادند، به طوری که وقتی از آنان خواسته می‌شد پراکنده شوند، سنگ و تکه‌های یخ کنده شده از خیابان را به سمت آنان پرتاب می‌کردند. هنگامی که تیرهای اولیه به هوا شلیک می‌شد، جمعیت نه تنها پراکنده نمی‌شد، بلکه با خنده به این رگبارها پاسخ می‌داد. تنها زمانی که فشنگ‌های جنگی به قلب جمعیت شلیک می‌شد، امکان پراکنده کردن اوباش فراهم می‌آمد، شرکت‌کنندگان … در حیاط خانه‌های مجاور پنهان می‌شدند و به محض توقف تیراندازی، دوباره به خیابان می‌آمدند.”

کارگران از سربازان می‌خواستند اسلحه‌هایشان را زمین بگذارند، و سعی در تغییر موضع آنان داشتند که شامل مبارزه‌ای برای دل سرباز بود. همانطور که تروتسکی اشاره کرد، این “تماس‌های بین مردان و زنان کارگر و سربازان، در حالی که صدای تیراندازی تفنگ و مسلسل به طور مداوم شنیده می‌شد، سرنوشت دولت، جنگ و کشور را رقم می‌زد.”

عصر روز ۲۶م، رهبران بلشویک ویبورگ در یک باغ سبزی در حومه شهر ملاقات کردند. بسیاری پیشنهاد کردند که زمان لغو شورش فرا رسیده است، اما در رای‌گیری شکست خوردند. بعدها کشف شد که بانفوذترین مدافع ادامه مبارزه، یک عامل اخران بوده است. از منظر نظامی، انقلاب باید پس از ۲۶م متوقف می‌شد. اما پلیس بدون حمایت هزاران سرباز نمی‌توانست شورش را سرکوب کند.

بعدازظهر روز قبل، کارگران به پادگان پاولوفسکی نزدیک شده بودند: “به رفقایتان بگویید که پاولوفسکی‌ها هم به ما شلیک می‌کنند – ما سربازان با یونیفرم شما را در نووسکی دیدیم.” سربازان “همگی پریشان و رنگ پریده به نظر می‌رسیدند.” درخواست‌های مشابه در پادگان‌های سایر هنگ‌ها طنین‌انداز شد. آن شب، سربازان پاولوفسکی اولین کسانی بودند که به شورشیان پیوستند (اگرچه، با درک این که منزوی هستند، به پادگان خود بازگشتند و سی و نه رهبر بلافاصله دستگیر شدند).

صبح زود روز ۲۷م، شورش به هنگ ولینسکی رسید، که نیروی آموزشیشان در میدان زنامنسکایا به تظاهرکنندگان شلیک کرده بود. چهارصد نفر شورش کردند و به ستوان خود گفتند: “ما دیگر شلیک نخواهیم کرد و همچنین نمی‌خواهیم خون برادرانمان را بیهوده بریزیم.” هنگامی که او با خواندن دستور تزار برای سرکوب شورش پاسخ داد، فورا تیرباران شد. دیگر سربازان ولینسکی به شورش پیوستند و سپس به پادگان‌های مجاور هنگ‌های پریوبراجنسکی و لیتوانیایی رفتند که آنان نیز شورش کردند.

یکی از شرکت‌کنندگان بعدها صحنه را اینگونه توصیف کرد: “یک کامیون پر از سرباز، با تفنگ در دست، جمعیت را در حالی که با سرعت در خیابان بولوار سامپسون حرکت می‌کرد، از هم می‌شکافت. پرچم‌های قرمز از سرنیزه تفنگ‌ها موج می‌زد، چیزی که هرگز دیده نشده بود … خبری که کامیون آورده بود – این که نیروها شورش کرده‌اند – مانند آتش در میان بوته‌ها پخش شد.” در حالی که یک دسته تنبیهی به رهبری ژنرال کوتپوف برای ساعاتی بدون مانع عمل می‌کرد – به تظاهرکنندگان و کامیون‌های پر از کارگر شلیک می‌کرد – کوتپوف تا غروب نوشت: “بخش بزرگی از نیروهایم با جمعیت درآمیختند.”

آن صبح، ژنرال خابالوف در اطراف پادگان‌های شهر قدم می‌زد و سربازان را در صورت شورش با مجازات اعدام تهدید می‌کرد. آن عصر، ژنرال ایوانوف، که نیروهایش در راه بودند تا از هواداران تزار حمایت کنند، برای ارزیابی وضعیت به خابالوف تلگراف زد.

ایوانوف: در کدام بخش‌های شهر نظم برقرار است؟

خابالوف: تمام شهر در دست انقلابیون است.

ایوانوف: آیا تمام وزارتخانه‌ها به درستی کار می‌کنند؟

خابالوف: وزارتخانه‌ها توسط انقلابیون تسخیر شده‌اند.

ایوانوف: در حال حاضر چه نیروهای پلیسی در اختیار شماست؟

خابالوف: هیچ.

ایوانوف: هم اکنون کدام نهادهای فنی و تدارکاتی وزارت جنگ تحت کنترل شماست؟

خابالوف: هیچ.

ایوانوف که از وضعیت مطلع شد، تصمیم به عقب‌نشینی گرفت. فاز نظامی انقلاب به پایان رسیده بود.

پارادوکس انقلاب فوریه این بود که در حالی که نظام تزاری را از بین برد، آن را با دولتی از لیبرال‌های غیرمنتخب جایگزین کرد که از همان انقلابی که آنان را به قدرت رسانده بود، وحشت داشتند. در روز ۲۷م “نفس‌های حسرت آمیز شنیده می‌شد … رسید، یا در واقع ابرازهای صریح ترس از جان”، همانطور که یک نماینده لیبرال دوما نوشت. این با خبری شاد اما نادرست مختل شد که “به زودی آشوب‌ها سرکوب خواهند شد.” یک ناظر دیگر خاطرنشان کرد که “آنان وحشت‌زده بودند، به لرزه افتاده بودند، خود را اسیر در دست عناصر خصمانه‌ای می‌دیدند که در جاده‌ای ناشناخته سفر می‌کردند.”

در طول انقلاب، “موضع بورژوازی کاملا روشن بود؛ از یک سو فاصله گرفتن از انقلاب و خیانت به آن به نفع تزاریسم، و از سوی دیگر بهره‌برداری از آن برای مقاصد خودشان.” این ارزیابی سوخانوف، یکی از رهبران شورای پتروگراد بود که به منشویک‌ها سمپاتی داشت و (منشویک‌ها) نقشی کلیدی در واگذاری قدرت به لیبرال‌ها ایفا می‌کرد.

او کمک زیادی از سوسیالیست‌های میانه‌روتر دریافت می‌کرد. رهبر منشویک، اسکوبلوف، به رادزیانکو، رئیس چهارمین دوما، مراجعه کرد تا اتاقی در کاخ تورید تضمین کند. هدف او سازماندهی یک شورای نمایندگان کارگران بود، تا نظم را حفظ کند. کرنسکی ترس رادزیانکو از این که شورا ممکن است خطرناک باشد را برطرف کرد و به او گفت: “کسی باید مسئولیت کارگران را به عهده بگیرد.”

برخلاف شورای کارگران ۱۹۰۵ که به عنوان ابزاری برای مبارزه طبقاتی ظهور کرد، شورای تشکیل شده در ۲۷ فوریه پس از شورش تأسیس شد و اعضای اصلی کمیته اجرایی آن تقریبا منحصرا روشنفکرانی بودند که به طور فعال در انقلاب مشارکت نداشتند.

کاستی‌های دیگری نیز وجود داشت: نمایندگان ۱۵۰۰۰۰ سرباز در پتروگراد به شدت در این شورای کارگران و سربازان بیش از اندازه بودند. این شورا به طور قاطع مردانه بود و تعداد انگشت‌شمار زنان در میان ۱۲۰۰ نماینده (که در نهایت به حدود ۳۰۰۰ نفر رسید) به طور فاجعه‌باری نامتناسب بودند. شورا حتی در مورد تظاهرات حق رأی زنان در ۱۹ مارس، که ۲۵۰۰۰ نفر از جمله هزاران زن کارگر در آن شرکت کردند، بحث نکرد.

شورای پتروگراد قطعنامه معروف شماره ۱ را تصویب کرد – که به سربازان اختیار می‌داد کمیته‌های خود را برای اداره واحدهایشان انتخاب کنند و فقط در صورتی از افسران و دولت موقت اطاعت کنند که دستورات آنان با دستورات شورا در تضاد نباشد – اما این قطعنامه به ابتکار خود سربازان رادیکال تصویب شد.

با این وجود، تشکیل شورا، لیبرال‌ها و متحد اس‌آر آنان، کرنسکی را وادار به اقدام کرد. رادزیانکو استدلال کرد که “اگر قدرت را به دست نگیریم، دیگران این کار را خواهند کرد”، زیرا “نوعی اوباش در کارخانه‌ها انتخاب شده‌اند.” کرنسکی نوشت: “مگر این که فورا یک دولت موقت تشکیل دهیم، شورا خود را مرجع عالی انقلاب اعلام خواهد کرد.” طبق این طرح، یک گروه خودنامیده به نام کمیته موقت، به عنوان متقابل شورا عمل می‌کرد. اما توطئه‌گران چندان به برنامه خود اطمینان نداشتند؛ آنان اجازه دادند رهبران منشویک و اس‌آر شورا کار کثیف آنان را انجام دهند.

جبر انقلاب منشویکی حکم می‌کرد که “دولتی که قرار بود جایگزین تزاریسم شود، باید منحصرا بورژوایی باشد”، همانطور که سوخانوف نوشت. “تمام دستگاه دولتی … فقط می‌توانست از میلیوکوف اطاعت کند.”

مذاکرات بین اجرایی شورا و رهبران غیرمنتخب لیبرال در اول مارس انجام شد. “میلیوکوف کاملا درک می‌کرد که کمیته اجرایی در موقعیت کاملی قرار دارد که یا به دولت بورژوایی قدرت بدهد یا ندهد”، اما سوخانوف افزود، “قدرتی که مقدر بود جایگزین تزاریسم شود، باید فقط یک قدرت بورژوایی باشد … ما باید مسیر خود را بر اساس این اصل تنظیم کنیم. در غیر این صورت قیام موفق نخواهد شد و انقلاب سقوط خواهد کرد.”

رهبران شورا حتی حاضر بودند برنامه حداقلی “سه نهنگ” که همه گروه‌های انقلابی بر آن توافق کرده بودند (روز کاری هشت ساعته، مصادره املاک زمین‌داران و یک جمهوری دموکراتیک) را رها کنند، اگر فقط لیبرال‌ها قدرت را به دست می‌گرفتند. میلیوکوف که از چشم‌انداز حکومت کردن وحشت داشت، با سماجت بر انجام یک اقدام آخر برای نجات سلطنت اصرار می‌کرد.

به طرز باورنکردنی، سوسیالیست‌ها کوتاه آمدند و اجازه دادند برادر تزار، میخائیل، خود تصمیم بگیرد که آیا باید حکومت کند یا نه. دوک بزرگ که هیچ تضمینی برای امنیت شخصی خود دریافت نکرده بود، مودبانه رد کرد. همه این مذاکرات پشت پرده، البته، خارج از حیطه دید کارگران و سربازان انجام شد.

سیستم “قدرت دوگانه” که از این بحث‌ها ظهور کرد – شورا از یک سو و دولت موقت غیرمنتخب از سوی دیگر – برای هشت ماه دوام آورد.

زیوا گالیلی این مذاکرات را “درخشان ترین لحظات منشویک‌ها” توصیف کرده است. تروتسکی آن را به یک نمایش وودویل (تئاتر کمدی و موزیکال) تشبیه کرد که به دو نیم تقسیم شده بود: “در یک نیمه، انقلابیون از لیبرال‌ها التماس می‌کردند که انقلاب را نجات دهند؛ در نیمه دیگر، لیبرال‌ها از سلطنت التماس می‌کردند که لیبرالیسم را نجات دهد.”

پس چرا کارگران و سربازانی که چنان شجاعانه برای سرنگونی تزاریسم جنگیده بودند، اجازه دادند شورا قدرت را به دولتی جدید واگذار کند که نماینده مردان صاحب‌املاک بود؟ اولا، اکثر کارگران هنوز موفق نشده بودند سیاست‌های احزاب مختلف سوسیالیستی را از هم تفکیک کنند. علاوه بر این، بلشویک‌ها خود چندان روشن نبودند که برای چه چیزی می‌جنگند، بخشا به این دلیل که درکی (که به سرعت منسوخ شد) از انقلاب به عنوان یک انقلاب بورژواز-دموکراتیک حفظ کرده بودند، که در آن یک دولت موقت انقلابی حکومت می‌کرد. معنای عملی این امر، به ویژه پس از تشکیل دولت موقت، برای تفاسیر مختلف باز بود.

اگرچه مبارزان بلشویک در طول روزهای انقلابی نقشی حیاتی ایفا کردند، اما اغلب این کار را علی رغم رهبران خود انجام دادند. زنان کارگر نساجی در فوریه، بر خلاف مخالفت رهبران حزبی که زمان را “هنوز رسیده” برای اقدام رادیکال نمی‌دانستند، دست به اعتصاب زدند.

رهبری دفتر بلشویک (شلیاپنیکوف، مولوتوف و زالوتسکی) نیز فاقد کفایت بود. حتی پس از اعتصاب ۲۳ فوریه، شلیاپنیکوف استدلال کرد که فراخوان برای یک اعتصاب عمومی زودرس است. دفتر نتوانست یک اعلامیه برای دادن به نیروها تولید کند و از برآوردن خواسته‌ها برای مسلح کردن کارگران برای نبردهای قریب‌الوقوع خودداری کرد.

بیشتر اقدامات ابتکاری یا از کمیته منطقه ویبورگ، که به عنوان رهبران بالفعل برای سازمان حزبی شهر عمل می‌کرد، یا از اعضای عادی — به ویژه در روز اول، زمانی که زنان رهبران حزب را نادیده گرفتند و نقشی حیاتی در برانگیختن جنبش اعتصابی ایفا کردند – سرچشمه می‌گرفت.

در طول ماه مارس، سردرگمی و اختلاف، بلشویک‌ها را در هم کوبید. هنگامی که شورای پتروگراد در اول مارس قدرت سیاسی را به بورژوازی واگذار کرد، حتی یکی از یازده بلشویک در کمیته اجرایی مخالفت نکرد. هنگامی که نمایندگان جناح چپ بلشویک در شورا طرحی را ارائه دادند که خواستار تشکیل دولت توسط شورا بود، فقط نوزده نفر به آن رای مثبت دادند و بسیاری از بلشویک‌ها رای مخالف دادند. در ۵ مارس، کمیته پترزبورگ از فراخوان شورا برای بازگشت کارگران به کارشان حمایت کرد، علیرغم اینکه روز کاری هشت ساعته، یکی از خواسته‌های اصلی جنبش انقلابی، هنوز برقرار نشده بود.

دفتر حزب تحت رهبری شلیاپنیکوف به رادیکال‌های ویبورگ، که خواستار حکومت شورا بودند، نزدیک شد. اما هنگامی که کامنف، استالین و مورانوف از تبعید در سیبری بازگشتند و در ۱۲ مارس کنترل دفتر را به دست گرفتند، سیاست‌های حزب به شدت به راست متمایل شد – به خشنودی رهبران منشویک و اس‌آر و به خشم بسیاری از مبارزان حزبی در کارخانه‌ها، که برخی از آنان خواستار اخراج هیئت سه نفره جدید شدند.

لنین در میان خشمگینان بود. در ۷ مارس، او از سوئیس نوشت: ” این دولت جدید، از هم‌اکنون دست‌وپا بستهٔ سرمایه‌داری امپریالیستی، و سیاست امپریالیستی جنگ و غارت است.” در مقابل، کامنف در ۱۵ مارس در پراودا استدلال کرد که “مردم آزاد” “محکم در مواضع خود ایستادگی خواهند کرد، گلوله را با گلوله، و توپ را با توپ پاسخ خواهند داد.” و در اواخر مارس، استالین به نفع وحدت با منشویک‌ها سخنرانی کرد و استدلال کرد که دولت موقت “نقش تحکیم کننده دستاوردهای انقلاب را به عهده گرفته است.”

لنین آنقدر از چرخش راستی رهبری نگران بود که در ۳۰ مارس نوشت ترجیح می‌دهد “بلافاصله از هر کس در حزب ما، هرکس که باشد، جدا شود تا این که به میهن‌پرستی اجتماعی کرنسکی و شرکا امتیاز دهد.” هیچ وکیلی برای روشن کردن سخنان لنین یا این که در مورد چه کسی صحبت می‌کرد، لازم نبود. “کامنف باید درک کند که مسئولیتی جهانشمول و تاریخی بر عهده دارد.”

ماهیت لنینیسم از ۱۹۰۵ بر عدم اعتماد کامل به لیبرالیسم به عنوان یک نیروی ضدانقلابی و نقد تند از آن دسته سوسیالیست‌هایی که مصمم به تلاش برای فرونشاندن آن هستند، تأکید داشت. و علی‌رغم این‌ها، شکل‌دهی فکری خود لنین در ۱۹۰۵ که خواستار دولتی انقلابی و موقت برای پیشبرد یک انقلاب بورژوایی بود، در تضاد کامل با آن چیزی قرار داشت که او از آن با عنوان “عقاید پوچ و نیمه‌آنارشیستی” تروتسکی برای یک “انقلاب سوسیالیستی” یاد می‌کرد. اکنون خود لنین به سمت این ایدهٔ به‌ظاهر پوچ سوسیالیسم می‌رفت، و از این رو، بلشویک‌های قدیمی و سنتی نیز کاملاً قابل درک بود که او را “تروتسکیسم” بنامند.

از بسیاری جهات، کودتای اوایل مارس، مشابه کودتاهای قرن گذشته بود – یک گروه کوچک غیرمنتخب، قدرت را برای مقاصد طبقاتی خود به هزینه جنبشی که آنان را به قدرت رسانده بود، غصب می‌کرد. با این حال، دو تفاوت عمده وجود داشت. یکی این که یک حزب برای توده‌های کارگری وجود داشت که بی‌امان برای منافع خود مبارزه می‌کرد. و دوم، شوراها وجود داشتند.

انقلاب روسیه تازه آغاز شده بود.

***

کوین مورفی تاریخ روسیه را در دانشگاه ماساچوست بوستون تدریس می‌کند. کتاب او، انقلاب و ضد انقلاب: مبارزه طبقاتی در یک کارخانه فلزکاری مسکو، برنده جایزه یادبود دویچر در سال ۲۰۰۵ شد.

اینرا هم بخوانید

نپال: اصلاح‌طلبی بار دیگر شکست خورد!

۱۰ سپتامبر ۲۰۲۵ نوشته‌ی راهول جی.پی. و عمران کامیانا مقدمه ناصر اصغری ترجمه نوشته ای …