به نام نامی مردم، به كام جانیان و طبقات حاكم!

بخش دوم:

در هفته پیش عمدتا به سخنرانی حسن روحانی در اجلاس عمومی سازمان ملل پرداختم. ابتدائا احساسم را بیان كردم. احساسی سرشار از نفرت و انزجار. از این كه جانیانی امثال روحانی، ترامپ و نتانیاهو حاكم بر سرنوشت بشریت معاصرند. و با اشاره به ضرورتی حیاتی به این نوشته پایان دادم، باید جهان را از شر این جنایتكاران خلاص كرد. در اینجا نگاهی به روی دیگر سكه می اندازیم.

بازهم محور شرارت

ترامپ نیز همانند سلف خود جورج بوش تلاش كرد كه نیروهای “محور شرارت” دوران خود را تعریف كند. این سخنرانی ها معمولا بخشی از سیاست هر هیات حاكمه ای را در آغاز دوران زمامداری در آمریكا تببین میكنند. حكومت اسلامی ایران و كره شمالی كماكان نیروهای اصلی این “محور” هستند. فراخوانش در قبال رژیم اسلامی این بود كه “زمان آن رسیده است كه تمام ملتهای جهان به مقابله با رژیم بی پروای دیگری نیز بپردازند، رژیمی كه آشكارا از قتل عام، مرگ آمریكا، نابودی اسرائیل و نابودی بسیاری از رهبران و ملتهایی سخن میگوید كه در این سالن هستند.” و این سیاست را با چاشنی عوامفریبانه حمایت از “مردم خوب ایران” كه “تغییر میخواهند و رهبران این كشور از مردم ایران بیشتر از قدرت نظامی عظیم ایالات متحده آمریكا می ترسند” همراه كرد. در طرف مقابل نیز رژیم اسلامی ایران نیز آمریكا و اسرائیل را مثل همیشه در راس “محور شرارت” خود قرار داده و با شدت بیشتری بر طبل ضد آمریكایی گری كور خود دمید و توان موشكی و نظامی اش را به رخ كشید. این مجموعه گوشه ای از جدال دو قطب تروریستی جهان معاصر است.

اما معنای واقعی این سیاستها چیست؟ تاثیر این سیاست ها بر زندگی و مبارزه مردمی كه میخواهند خود را از شر حكومت اسلامی و هر گونه قلدری و میلیتاریسم در سطح جامعه بشری خلاص كنند، چیست؟

هیچگونه توهمی مجاز نیست. هرگونه همسویی با هر كدام از دو قطب این جدال تروریستی نه تنها نتایج مخربی بر زندگی و مبارزه توده های مردم زحمتكش بجای خواهد گذاشت بلكه به عمر سیاه حكومت اسلامی و سلطه این جریانات بر زندگی مردم خواهد افزود. تردیدی نیست كه توده های مردم در ایران حكم به سرنگونی رژیم اسلامی داده اند. میخواهند از شر این هیولای اسلامی كه بند بند زندگی شان را در چنگال خونین خود به اسارت گرفته است، خلاص كنند. اما واقعیت این است كه بر خلاف تصورات پوچ و ارتجاعی تمامی جریانات ترامپیست و پرو ترامپ (طیفهای وسیعی از اپوزیسیون سلطنت طلب، نیروهای جنبش ناسیونالیسم پرو غربی و پرو آمریكایی، جریانات قوم پرست و مجاهدین) نه تنها نباید هیچگونه امیدی به ترامپ و هیات حاكمه آمریكا داشت، بلكه مصلحت مبارزه انقلابی و آزادیخواهانه تماما ایجاب میكند كه در مبارزه برای سرنگونی رژیم اسلامی،بطورهمه جانبه در مقابل جریانات تروریسم دولتی، در مقابل قلدری و زورگویی امپریالیستی این جریانات ایستاد و اجازه نداد آینده تحولات سیاسی جامعه بازیچه جدال این نیروهای ارتجاعی قرار گیرد. هرگونه دخالتگری نظامی و درگیری نظامی از جانب آمریكا و اسرائیل و ناتو در تحولات سیاسی ایران نه تنها تاثیر مخربی بر مبارزات جاری مردم علیه رژیم اسلامی خواهد داشت، بلكه میتواند هیات حاكمه را بر محور پرچم راست جریانات اسلامی حاكم بسیج كرده و میتوانند تعرض گسترده و همه جانبه ای را بر علیه اعتراضات اجتماعی سازمان بدهند. هرگونه حمله نظامی موضعی و یا درگیری نظامی برای رژیم آدمكشان اسلامی بمثابه مائده ای آسمانی عمل خواهد كرد. بی دلیل نیست كه جناح راست در چنین وضعیتی موشكهای بالستیك دور بردش را به نمایش میگذارد و بر عربده جویی های كور و ضد آمریكایی خود افزده است. از این رو یك ركن تلاش ما در پروسه سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی، تشدید مبارزه علیه جریانات راست و مرتجعی است كه پرچمشان را به موشكهای كروز و بمب افكنهای آمریكا گره زده اند.

در تقابل با تروریسم اسلامی؟

ترامپ در بخش دیگری از سخنان خود به مساله تروریسم اسلامی اشارات متعددی كرد. تاكید كرد كه”در سفر به عربستان این افتخار را داشتم که با رهبران بیش از ۵۰ ملت عرب و مسلمان سخن بگویم. ما توافق کردیم که تمام ملتها باید با هم کار کنند تا با تروریستها و اسلام افراطی که الهام بخش آنهاست، مقابله کنیم.”و ادامه داد: «ما باید پناهگاههای امن تروریستها، حمل و نقل، بودجه و هر نوع حمایت از ایدوئولوژی‌های شوم و فریبکارانه آنها را از بین ببریم.” مقابله با تروریسم اسلامی یكی از اركان استراتژیك سیاست ترامپ در مقابله با هیلری كلینتون و همچنین سیاست آمریكا در دوران باراك اوباما است. “افتخار” این گرایش نئوفاشیستی این است كه گویا جسارت كرده اند و بدون لكنت زبان كلمه “تروریسم اسلامی” را بیان كرده اند.

اما باید از حوزه تبلیغات گوشخراش فراتر رفت. باید به عمق این سیاست هیات حاكمه جدید آمریكا پرداخت؟ چند سئوال: معنای واقعی مبارزه این جریان با تروریسم اسلامی چیست؟ آیا واقعا از سیاست سازش و تكیه با جناحی از نیروهای اسلام سیاسی دست شسته اند؟ آیا این سیاست منجر به نابودی اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی خواهد شد؟ یا بر عكس منجر به بقا و گسترش این نیروهای تروریستی در سطح جهان خواهد شد؟

واقعیت این است كه جدال این جریانات با بخشی و نه تمام اسلام سیاسی است. جدال با آن بخشی از اسلام سیاسی كه تن به سلطه سیاسی هیات حاكمه آمریكا نداده است. و در تلاش برای گسترش پر و بال ارتجاعی اش دست به تحرك جدی در حوزه نفوذ آمریكا و متحدین اش زده است. خواهان سهم بیشتری از قدرت سیاسی در این جوامع اسلامزده و استبداد زده است. این جدالی بر سر سهم بری از قدرت سیاسی از یك طرف و از سوی دیگر تلاشی برای تحكیم و گسترش موقعیت ابرقدرتی از سوی دیگر است. ذره ای آزادیخواهی و انسانگرایی در این جدال نیست. هر چه هست ارتجاعی و كور و ضد انسانی است.

این سیاست برخلاف ادعاهای عوامفریبانه اش، دارای تشابهات اساسی با سیاست اوباما در قبال اسلام سیاسی است. سیاست جدید هیات حاكمه آمریكا اگر چه تقابل خصمانه ای را در مقابل حكومت اسلامی در دستور خود قرار داده است، اما همانند این استراتژی نیز متكی بر سیاسی بخش بخش كردن و تقسیم اسلامی به دو جناح سیاسی است. و سیاستها سازش با بخشی در تقابل با بخش دیگر است. افتخار سفر به عربستان و خارج كردن این نیرو و سایر دول ارتجاعی منطقه از صف جریانات اسلامی حامی داعش كه در دوره اخیر زیر ضرب حقیقت و افكار عمومی آزادیخواهی قرار گرفته بود، یك ركن اساسی این سیاست است. این سیاست نیز استراتژی خود در مقابله با تروریسم اسلامی را به قطب دیگر اسلام سیاسی متكی كرده است. سیاستی كه شكست خود را بارها و بارها نشان داده است. ما بارها تاكید كرده ایم كه هرگونه اتكاء به بخشی از اسلام سیاسی یك سیاست شكست خورده و ارتجاعی است كه عواقبی بجز گسترش اسلام سیاسی نداشته است. نتایج همین سیاست بود كه تروریسم را در قلب اروپا و در گتوها و در حاشیه های شهرهای اصلی رشد و گسترش داد. جنایاتی كه اروپا در این دوره شاهد آن بود محصول این سیاست مرگبار در دهه گذشته است.

بعلاوه تمام تجربیات جنگهای دوران معاصر نشان داده است كه میلیتاریسم نه تنها پاسخ اصولی و پایان دهنده ای به تروریسم اسلامی نیست بلكه باعث رشد و گسترش آن است. نمونه برجسته چنین سیاستی، حمله آمریكا به عراق است. عراق پس از حمله آمریكا و كشتار صدها هزار نفر و تخریب شیرازه جامعه، عملا به كعبه اسلامیستها تبدیل شد. داعش در چنین متن خونین و مخروبه ای رشد و گسترش یافت، داعش را همین جریانات متحد آمریكا پر و بالش را گرفتند.

برای نابودی اسلام سیاسی باید حكومتهای اسلامی را سرنگون كرد. باید رژیم اسلامی را بزیر كشید. باید یك تعرض توده ایسكولاریستی را سازمان داد. باید ریشه های سیاسی اسلام سیاسی را قطع كرد. باید مساله فلسطین را بطور عادلانه ای حل كرد. باید هر گونه جلوی هر گونه حمایت دول ارتجاعی از هر بخش اسلام سیاسی را گرفت. باید ریشه های اقتصادی گسترش این جنبش را از میان برداشت. تلاش برای نابودی فقر و فلاكت و اسارت اقتصادی توده مردم، زمینه های مادی هرگونه رو آوری به این جریانات را خشك میكند. بعلاوه امروز مبارزه برای گسترش آزادیهای سیاسی بی قید و شرط، آزادی نقد جریانات مذهبی و اسلامی یك ركن اساسی مبارزه علیه اسلام سیاسی است. راه دیگری نیست. نابودی تروریسم اسلامی كار بشریت متمدن و جنبش كمونیسم  كارگری است.

انترناسیونال ٧٣١

 

اینرا هم بخوانید

کمدی مضحک انتخابات ١٤٠٠و حاشیه های آن

مضحکه انتخاباتی سال ١٤٠٠ رژیم اسلامی ویژگی هایی دارد که به درجاتی آن را از …