حقیقت و جنایت در حاشیه قتل فجیعانه جمال خاشقچی

چرا خاشقچی را کشتند؟

جمال خاشقچی را به دستور محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی وحشیانه به قتل رساندند. با وقاحت تمام و از قرار بدون نگرانی چندانی از پی آمدهای چنین جنایتی. یک جنایت از پیش برنامه ریزی شده و با تمام وسائل و ابزارهای لازم برای انجام آن. یک قتل و کشتار دولتی. توجهیات و بهانه های مسئولین حکومت عربستان احمقانه تر و کودنانه تر از آن هستند که حتی جیره خواران و مبلغین این حکومت را قانع کند.

خاشقچی یک منتقد رادیکال حکومت عشریتی عربستان سعودی نبود. رادیکال نبود. آزادیخواه نبود. برابری طلب نبود. او دلسوز حکومت عربستان بود. از بسیاری از سیاستهای محمد بن سلمان دفاع میکرد. او یک منتقد درباری حکومت بود. پس چرا کشتند و تکه تکه اش کردند؟

خاشقچی قربانی تلاش محمد بن سلمان برای خفه کردن جامعه ای شد که شاهد نقطه جوشهایی از آن برای خلاصی از حکومت عقب مانده و تا مغز استخوان حاکم بر عربستان هستیم. خاشقچی را کشتند تا به دیگران، به هر منتقدی، بگویند که سرنوشت هر درجه از انتقادی، حتی ذره ای انتقاد با خشونت و آدمکشی و قطعه قطعه شدن با مدرنترین وسایل مواجه خواهد شد. نابودی خاشقچی پلکانی برای به بند کشیدن جامعه در حال تکان عربستان سعودی و حلقه ای برای تحکیم قدرت این دیکتاتور تازه کار عربستان است. این اوباش در عربستان با شمشیر در ملاء عام گردن میزنند، در خارج در سفارتخانه شان با انواع وسایل شکنجه قطعه قطعه میکنند.

واقعیت این است که عربستان درآستانه تحولات تعیین کننده ای قرار گرفته است. وضع گذشته دیگر قابل دوام نیست. فشار از بالا، از جانب متحدان حکومتی عربستان برای تغییر الگوی حکومتی افزایش یافته است. اما موقعیت کنونی از جانب دیگری هم قابل دوام نیست. نه به وضع موجود از گوشه و کنار جامعه، از پایین هم، شنیده میشود، میتواند زبانه بکشد. بالا در برابر این وضعیت دست به تغییراتی زده است. متمرکز و محدود کردن راس قدرت در قبیله سعود و انتقال آن به خانواده سلمان، یک حلقه اصلی این تغییر و تحولات است. رفرمهای ناچیز و کنترل شده، مانند اجازه رانندگی به زنان، صدور مجوز دایر کردن سینما و تئاتر در جامعه، گوشه دیگری از این تغییرات است. اما تمام این تغییرات باید کنترل شده و بدون هر گونه فضای سیاسی بازی به پیش برده شود. حتی توهم چنین فضایی را نیز باید درهم کوبید. درجه محدودی از “مدرنیزه” کردن جامعه با مشت آهنین و خونین، به امید حفظ قدرت سیاسی حاکم!

یک جنایت، یک اسکاندال بین المللی

چرا این جنایت به یک اسکاندال جهانی تبدیل شد؟ مگر این اولین جنایت طبقات حاکمه برای تحکیم موقعیت سیاسی خود و بالا رفتن از پله قدرت است؟ مگر خاشقچی اولین خبرنگاری است که وحشیانه به قتل میرسد؟ مگر عربستان اولین و یا تنها حکومتی است که دست به چنین جنایاتی میزند؟ مگر حکومت اسلامی تاکنون بیش از چند صد تن از نیروهای اپوزیسیونرا در خارج کشور کشتار نکرده است؟ در پاسخ باید به چند فاکتور اساسی در شکل دادن به این اسکاندال بین المللی اشاره کرد.

قتل وحشیانه خاشقچی به نوعی در مرکز رقابتها و کشمکشهای منطقه ای و جهانی قرار گرفت. جدال عربستان و ترکیه در قبال تغییر و تحولات منطقه. کشمکش آمریکای ترامپ و اروپا. کشمکش میان جناحهای هیات حاکمه آمریکا و رسانه های جانبدار هر کدام از این جناحها. اما چگونه؟

از ترامپ و هیات حاکمه آمریکا باید شروع کرد. شارلاتان بساز و بفروش حاکم بر هیات حاکمه آمریکا با وقاحتی تمام تلاش کرد تا جنایت عربستان را با توجه به معامله تجاری و نظامی و بند و بست میان این دو کشور طاق بزند و توجیه کند. نتوانست! حقیقت گویا تر بود. مقاومتهای اولیه و گرد و خاکهای دستگاه کاخ سفید موثر واقع نشد. دستگاه تبلیغاتی و عوامفریبی دولت حاکم به راهنمایی آمرین چنین جنایتی برآمدند. عربستان خطوط تبلیغاتی چگونگی توجیه این جنایت را از کاخ سفید تحویل گرفت. اما هر مصاحبه ای گوشه ای از این جنایت را بر ملا میکرد.

رجب اردغان از قرار پیروز این جنایت است. باجگیری که از اطلاعات موجود در دستگاه امنیتی اش در این جنایت در پی بهره برداری حداکثری است. چه از آمریکا و چه از عربستان سعودی. ذره ای به دنبال افشا و برملا سازی ابعاد این جنایت نیست. هر اطلاعاتی، هر فیلمی، هر گزارشی تنها و تنها بمنظور کسب امتیاز در معاملات کثیف سیاسی این نمایندگان سرمایه است.

به این مجموعه باید جدال ترامپ و حواریونش با رسانه های اصلی در آمریکا را نیز اضافه کرد. سی ان ان در محور این جدال قرار دارد. جدالی که بخشا برای خاموش کردن هر صدای منتقدی در جدال جناحهای هیات حاکمه در آمریکاست.

مجموعه این عوامل یک جنایت هولناک را که بعضا رکن حاکمیت بسیاری از حکومتهای موجود است، به راس خبرهای جهانی رساند و تبدیل به یک اسکاندال جهانی کرد.

حقیقت و جنایت

اما آنچه در میان این کشمکشها قربانی و گم شده است، حقیقت است. حقیقت یک زندگی که با توحش تمام به پایان غم انگیزی رسید. حقیقت یک قتل وحشیانه که هر بخشی از آن بازیچه دست جریانات و نیروهایی است که میکوشند از این ماجرا پله ای برای قدرت گیری برای خود دست و پا کنند. هیچ بخشی از نیروها و رسانه های حاکم به دنبال حقیقت نیست. حقیقت، گوشه ای از حقیقت و نه تمام حقیقت، در این جدالها تنها ابزاری برای معامله و تسویه حساب با نیروی رقیب و متخاصم است.

حقیقت را باید از اسارت منافع طبقه و رسانه های حاکم نجات داد. آزادی حقیقت در گرو پایان دادن به سلطه طبقه سرمایه داری حاکم بر جوامع موجود است. و این کار کمونیسم کارگری است.

اینرا هم بخوانید

کمدی مضحک انتخابات ١٤٠٠و حاشیه های آن

مضحکه انتخاباتی سال ١٤٠٠ رژیم اسلامی ویژگی هایی دارد که به درجاتی آن را از …