آقای مجید رحیمی، در 101مین برنامه “ایران یاران”، آقای قاسم شعله سعدی را بتاریخ 12 مه 2021 برابر با 23 اردیبهشت 1400، با چند سوال به چالش می کشد. این پرسش و پاسخ برای آشنایی هرچه بیشتر با ناسیونالیسم ایرانی گرفتار در طوفان حوادث پیش رو و غیبت ناخدای آنها مفید است.
هر دوی این ایران پرستان در شعر هم دستی دارند و آقای قاسم شعله سعدی (از این پس فقط سعدی) صحبتش را با شعر شروع می کند: “می دهد درس شجاعت به همه هم وطنان- آری آنکس که نترسد زخطر می آید- گر تمامیت ارضی وطن رفت به باد- آن که گیرد زپوتین بحرخزر می آید” … “تا بسازیم وطن زنو از خشت خرد- مرد معمار یقینا زسفر می آید- شعله برخیز و بیا جانب میدان زیرا-با تو خورشید همراه قمر می آید”. و آقای مجید رحیمی (از این پس فقط رحیمی) پاسخ می دهند: “ای شعله برخیز و بچرخان این چرخ فلک را به دست- ورنه چرخی نزند به خواه دل ترک حض- شادی تویی، غصه تویی، رهرو و رهگشا تویی، ای همه کس- اراده کن که کوه گردد از تو پس، که نیست گردد از تو هست”.
رحیمی: “شما راه-سوم را بنیان گذاشتید، که تشکیل میشه از آزادی، دموکراسی، سکولاریسم، ایران گرایی، و حقوق بشر. وقتی میگیم سکولاریسم یعنی دین دیگه جایی در میان اجتماع نداره. یعنی امرخصوصی است و هرانسانی می تواند در خلوت خودش هردین و مذهب و آینی که داشته باشه، بپرسته و اونو ارج بنهد. اما وقتی اون رو، اون باور شخصیش رو، مذهب، ایدئولوژی، هرچه که داره، میاره درکار سیاسی، در کاراجتماعی قرار می ده، یعنی درواقع می خاد به نوعی وام بگیره. یا بنوعی انسانهای دیگر را بیاره در پشت خودش قرار بده که گویا باورهای مذهبی دارند. چراکه در یکی از موارد من دیدم که شما با یک آیه از قرآن،یعنی یک انسانی که سکولاریزمه و قرار بوده که دین خصوصی باشه، آیه ای از قرآن رو میاره و توی برنامه تلویزیونی می خونه، اینو برای من توضییح بدید”.
سعدی: “سکولاریسم برای آینده بعد از سقوط جمهوری اسلامی است، این یک. دو اینکه، مردم ما هنوز یک بخش مهمشون یک اعتقاداتی دارند، آخوندها هنوز نتونستند دین آنها را بطور کامل از بین ببرند. دین خیلی را ازبین بردند با این رفتارشون، ولی هنوز یک عده، بلاخره ما دنبال ایفای مسئولیت ملی مون هستیم. یعنی می خواهیم بگیم، مردم ایران باید به داد خودتون برسید، مردم ایران الآن دو گروهند یک گروه همون دین دارها هستند و یک گروه از دین عبور کردن. اونا هم انسان هستند، اونا هم ارزشهای انسانی را معتقدند، ارزشهای ملی را معتقدند. ما باید پیاممون به هردو برسه. حتا من توی این داستان قرارداد ننگین 25 ساله همکاری با چین، به آیت الله العضما سیستانی نامه نوشتم، گفتم آقا به یاد اون میرزای شیرازی یک کاربکن، دارن بر تمامیت ارضی ایران مسلط میشن، استقلالمون را دارن می گیرند. ناسلامتی تو یک مرجع تقلیدی، یک کاری بکن. حالا بعضی ها به من انتقاد می کردند که چرا؟ گفتم این برد-برد است. اگر واقعا کاری بکنه، به رگ غیرتش بخوره، یا به مسئولیت دینیش توجه بکند و بگه آقا این قرارداد چون سلطه کفارو بر ایران تثبیت می کنه، این قرارداد خلاف شرعه، خیلی خوبه. یا اینکه مثل الآن که هیچ جوابی نداد، یک میخ طویله ای به این تابوت خالی مرجعیت قلابی خواهد زد”.
این یک پاراگراف پاسخ را من بطور کامل نقل قول کردم تا معلوم شود ما با چه کسی روبرو هستیم. اولا، می گوید سکولاریسم برای آینده است. و با این استدلال عجیب سکولاریسم ادعایی خودش را زیر پا می گذارد. و با ادامه جوابش در واقع نشان می دهد یک شاگرد مکتب اسلام و ناسیونالیسم، باهم است. هر جا لازم شد اعتقاد مذهبی هم از خودش نشان می دهد و در عین حال هم خاک پرست و تمامیت خواه هم هست و این همان ایدئولوژی حاکم بر روابط بین المللی کنونی یعنی رئالیسم محافظه کارانه است. هم خدعه و فریب اسلامی را دارد و هم عوام گرایی و عوام فریبی ناسیونالیستی را. دوما، سعدی متوجه نیست و در بیان یک حقیقت از جامعه ایران یعنی دین گریزی، در عین حال نگرانی و تاسف خودش را هم ناخواسته بیان می کند. او می گوید مردم ما هنوز یک بخش مهمشون یک اعتقاداتی دارند، و آخوندها هنوز نتوانستند دین آنها را بطور کامل ازبین ببرند. در این جمله خبری وقتی فرد مخبر لغت “هنوز” را بکار می برد، در واقع قضاوت خودش را هم بیان کرده است. کسی که این را می شنود از تاسف مخبر مطلع می شود. و بعلاوه ادامه می دهد که، دین خیلی را از بین بردند با این رفتارشون. این جمله یعنی رفتار آخوندها غلط بوده، و در نتیجه رفتار غلط آخوندها دین خیلیها از بین رفت. بعبارت دیگر اگر رفتار آخوندها درست بود، دین هم از بین نمی رفت، و این یعنی رفتار درست با اعتقاد دینی رابطه مثبتدارند. و به این ترتیب، کسی که مدعی سکولاریسم است خودش نه سکولاره و نه در ارتباط با جامعه، سکولاریسم را رعایت می کند. سوما، ایشان به عمد پنهان می کنند که این رفتار آخوندها نبود که باعث شد مردم اسلام ناب محمدی را بشناسند و از آن دوری کنند، بلکه عملکرد وحشیانه و ضد انسانی حکومت اسلامی بود. سعدی از یک طرف آخوندها را قربانی می کند تا اسلام و حکومت اسلامی را محفوظ نگاه دارد، و از طرفی با تقلیل دادن 43 سال جنگ و جنایت و قتل و اعدام و ترور و کشتار، به “رفتارشون”، فاشیستی بودن حکومتهای اسلامی را منکر و اسلام-سیاسی را بی گناه جلوه می دهد، و این هم نشان از فریبکاری ایشان دارد. چهارما، سعدی می گوید که، ما دنبال ایفای مسئولیت ملی مون هستیم. این نشان می دهد که سعدی برای رسیدن به هدفش حاضر است دست به هر وسیله ای ببرد تا به معبود برسد. یعنی مهم نیست من اصول اعلام شده خودم را هم زیر پا بگذارم چون در عوض به منافع ملی خدمت کرده ام. پنجما اینکه، سعدی در مورد گروهی از مردم که از دین عبور کرده اند می گوید “اونا هم انسان هستند اونا هم ارزشهای انسانی و ملی را معتقدند”. این سخن سعدی نشان می دهد که ایشان افراد مذهبی را بالاتر و بهتر از افراد غیر مذهبی می داند. ایشان در واقع می خواهد بگوید درسته این افراد دین ندارند اما انسان که هستند. یعنی یا خودش دینداری را بالاتر از بی دینی می داند و یا می خواهد به مردمان دیندار بگوید که این که گروهی بی دین هستند دلیل نمیشه که کنارگذاشته شوند و حذف شوند، چون “اونا هم انسان هستند”. طبعا سعدی متوجه نبود، اگرنه چنین حرفی نمی زد، با بیان چنین حرفی است که در واقع ماهیت واقعی حرکت سیاسیش را بیان می کند، همان ماهیت فرصت طلبانه. و خودش در ادامه صراحتا به آن را اذعان هم می کند که “ما باید پیاممون به هردو دسته برسه”. خط سیاسی سعدی یعنی ناسیونالیسم، همین است. هرجا لازم باشه مذهب پناه است و هرجا مذهب مورد نفرت برحق مردم باشد سکولار می شود، و این سیاستها به پوپولیسم معروف است، و همیشه متد ناسیونالیستها برای فریب جامعه و سواری گرفتن از مردم بوده است.
سعدی در راستای همین بی پرنسیبی در نادیده گرفتن و پایمال کردن شعار سکولاریستی خود، اقرار می کند که به سیستانی نامه نوشته و خواهان دخالت ایشان علیه قرارداد 25 ساله با چین شده. اولا که ناسیونالیستهای ایرانی در 120 سال عمرشان همیشه در این خام اندیشی بوده اند که از آخوند و روحانیت بعنوان یک ابزار در خدمت اهداف خود بهره می برند، اما برعکس اغلب چوب عصای آخوندها در دست درازی به سیاست و اقتصاد و جامعه و مردم بوده اند. دوما اینکه، سعدی تاریخ زده گی خودش و عدم فهم تاریخ در جریان جامعه ایران را با نوشتن این نامه بنمایش می گذارد، چرا که اگر میرزای شیرازی موفق شد علیه امتیازاتی که شاهان قاجار به بیگانگان می دادند مردم را به اعتراض بکشاند، امروز همه چیز تغییر کرده و فتوای سیستانی نمی تواند هیچ حرکتی را سبب شود چون هم مردم دیگر آخوند زده نیستند و هم فتوای یک مرجع می تواند با فتوای چهارتا آخوند در حکومت حنثا گردد. نفهمیدن این بدیهیات برای کسیکه مدعی “ناجی” مردم ایران است یک افتضاح است. سوما، دخیل بستن به یک “آیت الله” هم فرصت طلبی سیاسی ایشان را ثابت می کند، چون خودش می گوید که اعتقادی به اینها ندارد، و هم دادن اعتبار به مذهب و دکانداران مذهبی است، چون از “مسئولیت دینی” آخوند سیستانی می گوید. که هردو اینها به زیان مردم و جامعه خواهد بود. چهارما،تلاش سعدی برای استفاده از نفوذ سیستانی برعلیه قرارداد با چین با اشاره ایشان به “سلطه کفار بر ایران” نشان از تصمیم ایشان به سبک هر ناسیونالیستی، است تا از مذهب و روحانیون علیه کمونیستها و سوسیالیسم و بطور کلی خطر چپ (=کفار) در آینده بهره ببرد. وقتی هم که مجبور می شود روبه دوربین توضییح دهد می گوید “تابوت خالی مرجعیت قلابی”، یعنی هنوز حاضر نیست حتا بگوید تابوت خالی مرجعیت، تا هم منویات خودش را مخفی نگاه دارد، و هم جماعت مذهبیون را از خود نرنجاند، لذا سیستانی را مورد تعرض قرار می دهد که قلابی است و نه مرجعیت را.
در ادامه رحیمی می پرسد: “یعنی میگید که ما سکولاریم، یعنی ما می خواهیم مهربان باشیم، مهربانیمان را می خواهیم از زمان بعد فروپاشی بیآغازیم؟ ما وقتی رسیدیم به این باور که مهربانیم دیگه نمی گیم حالا بزار یک هفته دیگه نامهربان باشیم بعد از اون،. ما رسیدیم به این نقطه که سکولاریسم یعنی رعایت حقوق انسانی. ما همیشه شنیدیم میگه -اگر دین نداری آزاده باش-(اینجا سعدی می پرد تو حرف رحیمی و می گوید این حرف “امام حسینه”). رحیمی ادامه می دهد، من نمی دانم کی این حرفو زده، اما حرف پوچیه، چون آزادگی میره زیر چتر دین داری.نخیر!. اتفاقا دین، میخاد بیاد تورو به آزادگی برسونه، و این پوچه. آزادگی، خیلی خیلی بالاتر از دینه. آزادگی مثل اقیانوس میمونه، و دین مثل رودخونه، که مردم رو میخاد بیاره برسونه به این اقیانوس. ما بیاییم برعکسشو بگیم: که آزاده اگر نیستی حداقل دین داشته باش”. خود این انتقادی که رحیمی خطاب به سعدی بیان می کند نکته مهمی دارد و آن اینکه رحیمی می گوید دین مثل رودخونه مردمو میخاد برسونه به اقیانوس آزادگی. و این نه تنها مذهبی بودن خود رحیمی را می رساند، بلکه جایگاه ویژه ای به دین و مذهب نزد ناسیونالیسم ایرانی می دهد. این جایگاه در طول سلطنت پهلوی دوم رواج همگیری در جامعه ایران داشت و زمینه روانی و اجتماعی حکومت جنایتکاران اسلامی را مهیا ساخت. اگر ما حتا 43 سال حکومت جنایتکار اسلامی در ایران را نداشتیم، و حتا اگر جنبش اسلام-سیاسی در 5 دهه اخیر هم نداشتیم، هنوز قائل شدن چنین نقشی برای دین یک توهم بزرگ و غیر قابل چشم پوشی است. و نکته اینجاست که این دین پناهی، چه اسلام باشد مانند خود سعدی، و چه زرتشتیت باشه مانند تمام پان-ایرانیست ها، و چه سایر ادیان، یکی از ویژگیهای ثابت و عمومی همه ناسیونالیستهاست. چرا که ناسیونالیستها می دانند دین و مذهب چه ابزار خوبی برای کنترل فرد و جامعه است. اگرهم امثال سعدی سکولاریسم را مطرح می کنند، و امثال رحیمی برسر آن وارد بحث می شوند، بخاطر تمایلات وسیع نسل جوان به سکولاریسم است. لذا ناسیونالیستها با آگاهی از تمایلات اجتماعی و عمومی، خود را رنگ می کنند تا همرنگ شوند، در حالیکه در اعماق تفکر، و اخلاق، و سیاستشان، دین و مذهب ریشه دارد و جدایی ناپذیر است.
سعدی در تشریح کلاشی سیاسی خود می گوید: “بنده سیاستمدارم. باید سیاست-ورزی کنم. من نمی تونم در این دوره که دوره گذار است، و نیاز به قیام مردم دارم،. به همه مردم باید حواسمان باشد. (رحیمی حرف ایشان را قطع می کند و می گوید: چرا پا روی اصول خودمان بگذاریم؟) بعضی ها انگیزه دینی. (این جملات را ناتمام گذاشتن بارها توسط سعدی تا پایان صحبتهاش ادامه پیدا می کند.) میگم آقا حالا که شما دلتان میخاد برید همراه امام حسین بجنگید و برید به کمکش، حالا امام حسین نیست اما یزید زمان که هست. الآن خامنه ای از یزید بدتره که! خوب بفرما. اونوقت شما (خطاب به رحیمی) میخاید ما بخش بزرگی از مردم ایران را از این مبارزه مستثنا کنیم؟ ابدا! سیاست-ورز یعنی، شما باید منابع قدرت رو بهش توجه کنید، و این منابع قدرت را بتونید بسیج کنید. بخاید-نخاید بخش بزرگی از مردم ما هنوز دیندار هستند، و از جایگاه دین اتفاقا بیشتر تحت تاثیر قرار می گیرند. لذا اون یه آیه نبود فقط، ده ها آیه من خوندم، گفتم آقا شما که دین دارید دین شما، خدای شما، قرآن شما، اینو میگه بسم الله. برای اونایی هم که دین ندارند، جداگانه گفتم شما بلاخره انسان که هستید، اصول انسانی، ارزشهای انسانی، ارزشهای ملیتون، ایران دوستی تون، که قبول دارید که!؟! در اون چهارچوب شما احساس مسئولیت اجتماعی و ملی بکنید. … بعضی ها اشتباه می کنند که شعله سعدی باید معلم اخلاق باشه، نخیر بنده سیاستمدارم.(اینجا رحیمی می گوید: ولی اخلاق دار باید باشد!) سیاست شناسم. هیچ عقل سلیمی به من اجازه نمیده که بخش مهمی از مردم را نادیده بگیرم اونارو حذف کنم بگم حالا بقیه بیان مبارزه کنند”. سعدی سیاست بی پرنسیپی و فرصت طلبی خود را بدرستی “سیاست-ورزی” نام مینهد و استدلال می کند که چون “نیاز به همه مردم” دارد، لذا وسیله قرار دادن مذهب برای بحرکت درآوردن همه مردم ضرورت است، و پایبندی به اصل سکولاریسم در این دوره که دوره گذار است، به زیان است و می شود کنار گذاشت. مشابه همان سیاست تقیه خمینی که در پاریس مدعی آزادی برای کمونیستها بود و در تهران خواهان سرکوب همه مخالفین، و بعد گفت خدعه بود. سعدی تلاش دارد که معتقدین به حسین و راه حسین را در برابر “یزید زمان” (=خامنه ای) بسیج کند، و با تمام ادعایهای سیاستمداریش هنوز نمی فهمد که پیروان حسین افسارشان در دست آیت الله ها بوده وهست، و هنوز نمی فهمد آنچه که در حکومت است یک نظام فاشیستی بنام اسلام-سیاسی است،که بسیار متفاوت است با اعتقادات خرافی مردم مبنی بر قیام حسین علیه یزید. و اینکه گویا این گروه از مردم خرافی و متعصب و پا در زنجیر روحانیت، “منبع قدرت” هستند. انگار قدرت به کیلو است که هرچه تعداد افراد را بیشتر باشند، وزن قدرت بالا می رود. نگاه ایشان پوپولیستی است، و در سیاست به فاجعه می انجامد و نه به “نجات” کسی. سعدی در ادامه اقرار می کند که فقط یک آیه نبوده بلکه ده ها آیه خوانده تا دیندارها را به قیام علیه خامنه ای قانع کند. جالب آنکه سعدی همان اشتباه قبلی را تکرار می کند و ثابت می کند که ادعای سکولاریسمش دروغین است و غیر مذهبی ها را کمتر و پایین تر از مذهبیون می داند چرا که تکرار می کند: “برای اونایی هم که دین ندارند جداگانه گفتم شما بلاخره انسان که هستید”. یعنی مذهبیون بالاتر از انسان و انسانیت هستند، و غیر مذهبیها اگر آن برتری را ندارند “بلاخره انسان که” نمی تونند نباشند، پس مجبورند تابع قواعد انسان باشند. سعدی قوانین مذهبی را قواعد الهی می داند و لذا آن را برتر از قوانین زمینی و انسانی می داند و این نشان می دهد که سکولاریسم ایشان و در واقع ناسیونالیسم بطور کلی، مانند دموکرات بودن خمینی و اسلام بطور کلی،ادعایی پوچی است. در ضمن سعدی ارزشهای انسانی و ارزشهای ملی را در یک ردیف بکار می برد، که گویا این ارزشها همانند و یا در یک راستا و مکمل همدیگر هستند. در حالیکه ارزشهای ملی مانند خاک و کشور و مرز و پرچم و منافع پرستی، با ارزشهای انسانی که حرمت و کرامت فردی و اجتماعی انسان را معیار قرار می دهند، 180 درجه در مقابل یکدیگر قرار دارند. سعدی پایبندی و تعهد به اصولی که خودش اعلام کرده را “معلم اخلاق” بودن می داند و می گوید نخیر من سیاستمدارم. درک سعدی از سیاست همان فرصت طلبی، و همه چیز را وسیله رسیدن به هدف قرار دادن، و پوپولیسم است که اثبات می کند ایشان شاگرد مکتب اسلام و ناسیونالیسم باهم هستند.
رحیمی تذکر می دهد که “با این صحبتتان دارید می گید سکولاریسم جا برای همه انسانها نداره، ما باید برای اینکه اونهارو خشنود کنیم، حتما به دینشان هم رجوع کنیم”. و سعدی در توضییح می گوید: “سکولاریسم مغایر دین نیست که. میگه دین کار خودشو می کنه توی حکومت دخالت نکنه. بنابراین ما سکولاریسم را توضییح بدیم. مردممون اون دیندارها نگران نباشند، قرار نیست کسی با دین مخالفت بکنه! نخیر.” و به این ترتیب سعدی برای نگران نکردن دیندارها، به غیر مذهبیون اخطار می کند که اجازه نخواهد داد “کسی با دین مخالفت بکنه”. اینجاست که بار دیگر اثبات میشه که ناسیونالیسم حامی و مبلغ و مشوق دین است، و ناسیونالیستها همیشه نهایت بهره برداری از دین و مذهب را بنفع خود انجام داده اند. اگرچه در مقیاس ایران باید گفت این ناسیونالیسم ایرانی بوده، که اغلب مورد استفاده روحانیون قرار گرفته است. جالب اینکه رحیمی هم در تایید سعدی وارد میدان می شود و می گوید: “اتفاقا سکولاریسم خیلی هم احترام به دین مذاره!” در نتیجه می توان این برداشت را داشت که “راه سوم” سعدی در واقع زائده ای ملی گرایانه و مصلحت اندیش بر حکومت اسلامی است و نه آلترناتیوی در مقابل آن.
سعدی در ادامه ملت را روشن می سازد که در گلستان سکولاریسم، “هم میخانه هست هم مسجد، کاباره هست همه چی هست”. اما زبانش قاصره بگوید آزادی بیان هست، آزادی احزاب سیاسی هست، آزادی مخالفت هست. خیر اینها را نمی گوید چون ایشان سیاستمدار هستند و نمی خواهند توقع مردم را بالا ببرند، همون که میخانه و کاباره هست یعنی همه چیز هست. سعدی ادامه می دهند که “ما قبل از همه اینها باید برگردیم به هویت ملیمون!”، و این یعنی بالاترین ارزش همانا هویت ملی است.
رحیمی می پرسد: “آیا شما به این اعتقاد دارید که هدف راه رو توجیه می کنه؟”.
و سعدی می گوید: “من سیاستمدارم”.
رحیمی تکرار می کند: “نه من سئوالم از شما اینه که آیا شما اعتقاد دارید که هدف راه رو توجیه می کند؟”.
سعدی: “سیاستمدار یعنی چی. یعنی باید منافع ملی کشورش رو تامین کنه. این تامین منافع ملی یک وقت ممکنه مستلزم این باشد که شما با یک کشوری وارد جنگ بشید حتا”.
رحیمی: “نه نه به چه قیمتی؟”.
سعدی: “به هر قیمتی. منافع ملی میشه خط قرمز! حالا منافع ملی چیه؟ تمامیت ارضی، استقلال کشورته، اعتبار کشورت است، آزادی شهروندانت است، امنیت شهروندانت هست، رفاهشون هست، پیشرفتشون هست. اونوقت میاییم شاخص های خردتر هم داریم: مثل آموزش، مثل حقوق زنان، حقوق اقلیت ها، حقوق کا…اینها حقوق شهروندی بطور کلی.مجموعه اینها میشه منافع ملی ایران. حالا اگر کسی نگاه چپ بکنه به این منافع ملی، مثلا به تمامیت ارضی کشور، بنده اگرهم لازم باشد جنگ هم بکنم، می کنم برای تامین منافع ملی”.
در این تشریح “منافع ملی” توسط سعدی چندین نکته قابل ملاحظه وجود دارد: اول اینکه، درست است که بروش آخوندها پاسخ صریح به این پرسش که آیا ایشان اعتقاد دارند که هدف راه را توجیه می کند نمی دهند، اما جوابشان مثبت است. ایشان جوابش را با من سیاستمدارم، آغاز می کنند و همین پاسخ صریح ندادن یکی از شگردهای سیاست-ورزی است، تا در صورت لزوم بتواند مدعی شود که ایشان جواب مثبت نداده اند. دوم اینکه، برای پرده پوشی سیاست ضد انسانی “هدف وسیله را توجیه می کند” فوری می رود سراغ فرمول جادویی “منافع ملی”،همان شاه بیت ناسیونالیسم، که با آن تمام اعمال جنایتکارانه خود را توجیه، برحق، وماله کشی کرده و مردم را با آن فریب و به قصابخانه فرستاده اند. سوم اینکه، سعدی می گوید در دفاع از منافع ملی حاضر است هر قیمتی بپردازد. بله درسته، همیشه ناسیونالیستها در راه منافع ملی مورد ادعایشان آماده بوده اند که جنگ و خونریزی و هزینه کردن جان و مال و آینده مردم را در طبق اخلاص بگذارند، و هیچ ابایی هم نداشته باشند چرا که منافع ملی نام دیگری برای حکومت طبقه حاکمه و سرنوشت این طبقه است. لذا مسلما تا پای جان میلیونها نفر، و ویرانی جامعه قیمت خواهند پرداخت. چهارم، سعدی منافع ملی را خط قرمز می نامد، و این یعنی منافع ملی آن مائده آسمانی است که می توانند با آن، هر چیزی که بزیان خود بدانند را، با منافع ملی در تضاد ببینند و بعد خود را برای سرکوبش محق بدانند، کاری که دویست و پنجاه سال تاریخ خونین و جنایتکارانه ناسیونالیسم علیه بشریت شاهد آن است. ششم اینکه، سعدی مانند تمام ناسیونالیستها، تمامیت ارضی را خط قرمز و منافع ملی می داند، که یعنی جدایی از ایران ممکن نیست و با هر سرکوبی روبرو خواهد شد، و این یعنی تکرار تاریخ صد ساله ناسیونالیسم در خاورمیانه علیه ارمنیها، و کرد زبانها، و فلسطینیها، و بلوچ زبانها، و ایزدیها، و … . هفتم، سعدی عالمانه و عامدانه آزادی و امنیت شهروندان را بخشی از منافع ملی می خواند، و این هم دقیقا یکی دیگر از آیه های مقدس ناسیونالیسم است که دفاع از حکومت طبقه خود را بنام شهروندان بخواند. رفاه و پیشرفت شهروندان هم شعارهایی برای رنگ و لعاب بخشیدن به سیاست ضد انسانی/اجتماعی منافع ملی است. البته سعدی فراموش نمی کند که حتما برسم هر سیاستمداری اشاره ای هم به حقوق زنان و اقلیت ها داشته باشد تا کلکسیون حکومت دموکراسی تکمیل گردد، اما وقتی به حقوق کارگران می رسد لغت کارگران را می خورد و بطور کامل بیان نمی کند تا میزان تبحر و مهارت خود در سیاست-ورزی را به رخ رقبایش بکشاند. هفتم اینکه، این سیاستمدار هنوز نفهمیده است که نمی تواند مردم را با حقوق شهروندی فریب دهد و در عین حال از حقوق اقلیت ها بگوید. مگر اینکه این حقوق شهروندی ابتدا شامل خیلیها نشود، گویا بدلایل مذهبی و زبانی و فرهنگی و تاریخی و نژادی وجغرافیایی و سیاسی و ایدئولوژیکی نمی توانند شهروند برابر باشند، و لذا حقوق اقلیت ها برای پوشش دادن آنها لازم می گردد. سعدی مانند هر ناسیونالیستی که سخنگوی طبقه حاکمه در نظام سرمایه داری است، یک کلمه از ثروتهای طبیعی و سیستم اقتصادی که زندگی و سرنوشت تمام جامعه قبل از هرچیز در گرو آنها است بیان نمی کند، چون اینها روشن است که به طبقه حاکمه تعلق دارد و نه به مردمی که برای ایشان ملت نام دارند و مدعی حقوق شهروندیشان است. ناگفته پیداست که حقوق شهروندی شامل اقتصاد و تقسیم ثروت و رفاه عمومی و تامین حرمت و کرامت انسانی نمی شود، بلکه آنچه که در بهترین نظامهای حافظ منافع ملی رخ داده است چیزی جز تو حق داری نیروی کارت را بفروشی و بابت آن، حق داری دستمزد دریافت کنی و دولت مواظب خواهد بود که صاحب کار کمتر از خط فقر نپردازد و البته بموقع بپردازد. بله حق فروش نیروی کار و دریافت مزد تمام آن چیزی است که اکثریت مردم از حقوق شهروندی نصیب خواهند برد. هشتم آن که، سعدی لازم می داند که در پایان این پاسخش حتما یک بار دیگر برای همه روشن سازد که اگر کسی نگاه چپ به تمامیت ارضی بکند برسم همفکر و هم طبقه ای و دوست قدیمیش، بنی صدر، چکمه هایش را در نخواهد آورد تا آنجا را به هر قیمتی در رکاب پاسداران اسلام و میهن فتح نکند. بله این است چاهی که ناسیونالیستها برای مردم کنده اند و روی آن را با پرده خوش رنگ منافع ملی پوشانده اند.
رحیمی در تایید اینهمه شجاعت و زیرکی در نمایندگی کردن طبقه حاکمه زیر پرچم ناسیونالیسم با صدایی رسا می گوید: “آن که مسلمه! ما داریم، که ما اصلا همیشه تو شعارهای هزاران ساله مون داشتیم، که پهلوانان ما جان …”. سعدی می پرد تو حرف رحیمی و ادامه می دهد: “برای تامین منافع ملی ایران هرکاری لازم هست می کنیم، حتما می کنیم”. البته نباید فراموش کرد که این سیاستمداران وقتی می گویند هرکاری لازم باشد می کنیم منظورشان این نیست که خودشان به جنگ خواهند رفت! خیر. اینها جوانان مردم را به جنگ و خونریزی می فرستند. کاربرد ناسیونالیسم هم دقیقا همینه که یک گروه کوچک صاحب همه چیز باشند اما جوانان را بنام میهن پرستی، و دفاع از سرزمین پدری، و ناموس مادری وطن، و دفاع از افتخارات تاریخی (اغلب ساختگی و یا بزرگ نمایی کردن و استرلیزه کردن جنایات گذشته)، راضی می کنند که نه با زور بلکه با پای خود به کشتارگاه بروند.
رحیمیدر ادامه تاییدیه دادن، و مهر زدن فرمایشات سخنگوی ناسیونالیسم، مدعی می شود که: “خیلی هم انسانیه و خیلی هم ملی و همه ی دنیا پشت ما”. جناب رحیمی، شاعر و نویسنده و ژورنالیست تشریف دارند و از طبع نازک و خوی نرمی برخوردارند، لذا مدعی هستند که جنگ و جنایت در راه تمامیت ارضی خیلی هم انسانیه. آیا این را هم باز باید به حساب نفهمی ایشان از شناخت مردم و جامعه گذاشت که گویا می توانند به آسانی عوام فریبی کنند و جنایت و خونریزی و خاک پرستی را انسانی بخوانند و بخورد مردم دهند، حتا اگر دنیا هم پشت این حقه بازیهای ناسیونالیستی باشد؟ و یا بحساب فاز بالای خود فریبی و دیگر فریبی و سیر و سفر در خیالات و اوهامات مزورانه سیاسی؟
رحیمی: “اما من دباره برمی گردم به سئوال خودم که آیا هدف برای شما راه را توجیه می کند؟” و سعدی جواب می دهد: “پاسخ من سیاست ورزی است. نامه ای که من به آیت الله سیستانی نوشتم ممکن است از نظر شما غلط باشد … بنده میگم این وسیله غلط نیست. بنده میگم، بعنوان سیاستمدار که کارش سیاست ورزی است، باید منابع در اختیارش را بسیج کنه ملتش را بسیج کنه…”.
رحیمی: “تا امروز شعله سعدی نبوده اما امروز هست. سعدی آمده در میدان و میگه آقا من می تونم رهبری شما را به عهده بگیرم، عالیه خیلی خوبه. حالا ما می گیم برای اینکه من مجید رحیمی بتونم اعتمادم را به ایشون بدم و برم پشت ایشون به ایستم، با تمام توان بتونم اون انسانهایی که توان دارم و می تونم بسیج کنم و باورمندانه بیارم پشت ایشون، باوردارم به اینکه من خودم ایشون را باور کنم. میام بصورت چالشی گفتگو می کنم و می پرسم شما دارید از مسئله ملی و ملی گرایی و تاریخ ملی من صحبت می کنید اما چی-چطور میشه روی پرچم شما من شیر و خورشید را نمی بینم؟”
سعدی بجای پاسخ روشن می گوید: “تعیین پرچم جزو وظایف قانون اساسی است. بنده چون حقوق دانم، حقوق تدریس کردم، به فوت و فنش آشنا هستم. اگر قرار باشه همه کارها از همین الآن من تعیین بکنم یعنی برای مردم یک نسخه پیچیدم که مردم مجبورند آن را قبول بکنند. من برنامه ای پیشنهاد کردم برای بعد از فروپاشی …”.
رحیمی حرف سعدی را قطع می کند: “قربونت برم من الآن راجع به پرچم دارم صحبت می کنم. ما قبل انقلاب یک شیر و خورشیدی روی این پرچم داشتیم … حالا درست یا غلط یک مجلسی آمده یک الله گذاشته رو این پرچم. شما آمدید به تصمیم خودت نه اون رو قبول می کنی نه اینو. یک پرچم سومی آوردی”.
سعدی با سیاستورزی جواب میده: “بنده تو زندان که بودم کراوات میزدم همیشه، … کراواتی که زیر گرهش پرچم سه رنگ، پایینش هم یک ترازو علامت اینکه من وکیل دادگستری هستم، و 350 که بند سیاسیهای اوین بود، … اون شده بود جزو نهاد و هویت خود بنده … کاوه آهنگر اون پیشبند چرمیش که اصلا شیر و خورشید روش نبوده”.
رحیمی باز حرف سعدی را قطع می کند: “نه نه تا 22 بهمن و بعد از 22 بهمن دو تا مجلس انتخاب کردند حالا شما به پشتوانه کدوم انتخاب مجلسی یک پرچم بدون نشان می زارید؟”. رحیمی به روشنی صحبت از دو تا مجلس قانونگذاری می کند و جناب حقوق دان بجای پاسخ صریح، مزورانه می گوید: “چون جزو وظایف قانون اساسی می دانم که بگه مثلا چی (و اینجا جمله اش را ناتمام می گذارد و از چیز دیگری می گوید). الآن خود من دلم میخاد سرود ملی ما سرود ای ایران باشد خوب! این سرودی که الآن ما داریم، سرود مسخره ایه. این چی چیه که جمهوری اسلامی درست کردن؟ ولی قبل از انقلاب هم سرود ملی ایران، سرود ای ایران نبوده که! میخام بگم کارهایی که تو قانون اساسی باید انجام داد، من نباید انجام بدم که! باید نمایندگان مردم در مجلس موسسان بیان راجع به نهادهای حکومتی، راجع به همین سرود ملی، راجع به رابطه نهادهای حکومتی و همه اینها”.
رحیمی بازهم حرف سعدی را قطع می کند و می پرسد: “خوب شما چه جوری این پرچم را انتخاب کردی؟” سعدی: “برای این احاله می دم به قانون اساسی آینده. خیلی روشن است بنده حقوق دانم. ببینید یک امر تخصص حقوقی را که دیگه شما نمی تونید بهش ایراد بگیرید که. همین جمهوری اسلامی هم یک روزی 98% مردم ایران بهش رای دادند. خوب چکار کنم؟! نمی تونم بگم از اول تقلب بوده تقلب نبوده. البته مردم ما مسخ شده بودند. مردم ما که به حکومت اسلامی رای دادند اسلامی که در ذهن مردم ما بود اسلام از نوع ایرانیش بود”. سعدی یا سئوال را نمی فهمد و یا به پیروی از همان سیاست-ورزی، نه فقط پاسخ سرراست نمی دهد بلکه هربار از موضوعی به موضوع دیگری بحث را منحرف می کند. و بلاخره صاحب اختراعاتی هم از نوع اسلام-نوع-ایرانیش نیز هست.
رحیمی که هنوز جواب نگرفته است بازهم همان موضوع پرچم را برای بار پنجم می پرسد: “من در پس همین گفتار شما میگم، اون مجلسی که تغییر پرچم داد قانونی بوده. حالا شما با کدام قانون آمدید آن الله را برداشتید؟ تا زمانیکه انقلاب فرونریخته شما یا باید پرچم الله را داشته باشید یا شیرو خورشید”. سعدی جواب می دهد: “اولا اون پرچم که من نگذاشتم که اون چیزی که شما می بینید جزو لباس منه. من خودم نباید حق داشته باشم نوع لباسم رو، یا رنگ لباسم رو انتخاب کنم؟”
رحیمی: “نه نه زیرآرم. قربونت برم حالا که اینطوری شد: این پرچم من نیست که خون می چکد از آن …. آن پرچم زیبای سه رنگی که ز تاریخ …. شما چه ایرادی در این شعر می بینید؟”.
سعدی: “هیچ ایرادی نمی بینم، اما بنده در اون پرچم سه رنگ، وسطش که اتفاقا پیام صلح است نوشته ام بازگشت به هویت ملی ایران. این هویت ملی یعنی شامل پرچم، شامل همه ارزشهای ملی ما خواهد بود”. رحیمی: “یعنی شما قبول دارید که قبل از انقلاب دولت ملی گرا که به احوال این مملکت اهمیت قائل می شد سرکار بوده و یک پرچمی داشته که شیرو خورشیدی روش بوده. حالا شما میگید بازگشت به دوران ملی گرایی یعنی چه یعنی باز پرچم شیرو خورشید بزارید روش”.
سعدی: “ببینید، این سوتفاهم ایجاد نکنه، که ما فکر نکنیم حالا برای، بیاییم از اون رژیم گذشته، مردم فکر نکنند که یک باغ بهشتی بوده، و مردم حالا دیوانه شدند آمدن”.
رحیمی: “(نامفهوم) خودش را داشته اما ما در این مورد داریم صحبت می کنیم!”
سعدی: “در همون نظام هم، مردم ما مجبور شدند انقلاب کنند. یعنی آخر کار سرکوب، کارشان کشید به حزب رستاخیز نظام تک حزبی …”.
رحیمی: “الآن دباره میریم کوچه پس کوچه! ما تایید نمی کنم همه کارهای اون نظامو”.
سعدی: .. عضو حزب، از کشور برید بیرون. بله، الآن خامنه ای هنوز جرات نمی کنه از این حرفها بزنه. بنابراین واقعیتها”.
رحیمی: “خوب حالا که منو کشوندید اونجا، بزار این جمله رو هم بگم که، اون طرف گفت ولی صدهزار نفر بیرون از ایران نبودند. این نگفته 8 میلیون بیرونند … بحث برسر این نیست که اون چه بوده و چه نبوده بحث الآن برسر این پرچمه قربونت برم!
سعدی: “بنده که اسمش را گذاشتم این اندیشه را – که حالا تبدیل شده به یک جنبش- البته حالا ما راحت می تونیم بگیم جنبش راه سوم، راه نجات ایران. این گفتمان،راه اولش را گفتم از مشروطه تا سال 57 اتفاق افتاده. مردم ما در مشروطه دنبال آزادی و دموکراسی بودند، آخر کار سر از تک حزبی رستاخیز درآوردند. بنابراین به اهدافشان نرسیدند، چون راه اصلاح بسته بود چاره ای جز انقلاب نداشتند. مردم از چاله درآمدند افتادند تو چاه جمهوری اسلامی، چون باز دنبال آزادی بودند: استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی. یعنی در جمهوری اسلامی،دنبال استقلال و آزادی می گشتند نه دنبال … به جای آب به سراب رسیدند. الآن 43 ساله که راه دوم باز به بن بست رسیده در قالب ولایت فقیه و انسداد اصلاحات. بنابراین بنده درواقع ادعای بزرگی کردم. یک نظام جدید رو برخلاف اون دو نظام گذشته دارم ارائه میدم. بنظرم کارم هم مورد استقبال مردم قرار گرفته، برای اینکه واقعا این اندیشه راه سوم تبدیل شده به جنبش راه سوم،راه نجات ایران یک پکیج کامل است.
آنچه که سعدی مدعی است یک نظام جدید برخلاف اون دو نظام گذشته است، در واقع تلفیقی از آن دو است و صحبتهای ایشان نشان نمی دهد که راه حلی خارج از آنچه آن دو نظام مورد اشاره داشته اند ارائه داده باشد. بعنوان نمونه جوابهای سعدی به پرسشهای رحیمی حاوی هیچ چیز جدیدی متفاوت از آنچه که تاکنون مردم ایران تجربه کرده اند نبوده است. سعدی نه از دین و مذهب عبور کرده است، و نه از خرافات خاک پرستی و فرهنگ باستان، و نه از نظام سرمایه داری و بازار آزادش. ایشان در واقع هم طرفدار و هم مدافع نظام سرمایه داری است وقتی که مرتب تکرار می کند منافع ملی. منافع ملی، اسم رمز منافع مالی و مادی طبقه حاکم در هر جامعه بیش نیست.
رحیمی سرانجام از موضوع پرچم خسته می شود و می پرسد: “درفردای آزاد ایران، نقش قدرتهای بزرگ در اثر گذاری بر این سرزمین تا کجا هست؟”.
سعدی: “همین الآن، و این هشداری که من دادم و گفتم که از دو سوی آتلانتیک و از دو سوی اطلس براتون خواب دیدن. یعنی از چین تا امریکا و از امریکا تا اروپا و آقای پوتین … در ورای همه اینها، پشت پرده زدوبندهای بین المللی هست. در سال 57 در کنفرانس گوادولوپ …اعلام کردند که از شاه حمایت نمی کنند و پیروزی خمینی را تضمین کردند … همین الآنشم اگه ملت ما قیام نکنه و منتظر باشند خارجیها براشون کاربکنند و اونارو نجات بدن، دباره یک کرزی، یک خمینی، یک احمد چلبی را تحمیل می کنند”.
سعدی باز از پاسخ روشن و صریح سر باز می زند و بجای بیان سیاست خودش در قبال قدرتهای جهانی و بطور کلی سیاست بین المللی، به همان توهمات خامنه ای متوسل شده و از توطئه آتلانتیکی و اطلسی، و اروپایی و پوتینی، و چینی می گوید تا ثابت کند چقدر در مکتب حکومت اسلامی درس سیاست بین الملل آموخته است. از زدو بندهای بین المللی نام می برد بدون اینکه بتواند مثالی بزند و فاکتی ارائه بدهد. اما برای اینکه دستش خالی نباشد می گوید ظریف گفت پوتین روی قاسم سلیمانی نفوذ داشته است. و سال 57 کنفرانس گوادلوپی وجود داشته. اما امروز چه خبر است، ایشان هم بی خبرند اما وانمود می کند که می داند که پشت پرده خبرهایی هست. ایشان براستی نمونه تیپیک سیاست-ورزان ایرانی هم نوع پهلوی و هم نوع اسلامی است. این ناجی ملت ایران، و این کاشف خط سوم، در واقع برای بحرکت درآوردن مردم ایران به سمت سرنگونی جمهوری اسلامی، به تئوری توطئه، و زدوبندهای بین المللی، و پشت پرده، و خواب هایی که دیده شده و ایشان مطلع و با خبرند، و چنان ترسناک است که نمی خواهد بیان کند تا مردم نترسند، و خودش یک تنه فداکاری کرده و این بار سنگین ترس و غم را بخاطر مردم ایران و منافع ملی بدوش می کشد، متوسل می شوند. این فرهنگ و منش، وهمی و خرافی و رجاله ای و مذهبی است و بس.
رحیمی جواب خاصی دستگیرش نمی شود، لذا سئوال را بعبارت دیگری می پرسند: “اثر نیروهای راست و چپ، شرق و غرب، شمال و جنوب، روی دولت شما، روی مردم ما، روی این سرزمین چقدر است؟ سعدی: “من گفتم خط قرمز ما چی است؟ منافع ملی ایران. منافع ملی هم تعریف کردم که، شامل چه آیتمهایی است، … واگر کسی نگاه چپ به این منافع ملی بکنه، من دموکرات اون چشم را درمیارم. راجع به منافع ملی با هیچکس تعارف ندارم. اما بعنوان کسی که متخصص روابط بین الملله، من یک ربع قرن دوره دکترای روابط بین الملل در مهمترین دانشگاه ایران تدریس کردم، … اونوقت که یک حکومت ضعیفه پشتیبانی ملت را نداره … خارجیها درواقع براش برنامه می ریزند … ایران یک کشور بزرگه و می تواند حتا در سیاست جهانی اثر بگذارد … اگر حکومتی که بنده بخام تشکیل بدم مال مردم باشد، منبعث از مردم باشد، و مردم بنده را قبول بکنند، خوب پشتیبانی مردم را خواهد داشت، نه مثل حکومت فعلی که نود و خرده ای درصد مردم مخالفشن و پناه می بره به پوتین و مجبور میشه دریای خزر را ازش صرفنظر بکنه، سهم 50 درصدی را بکنه 13 درصد و جنوبشو مجبوره بده”.
این پاسخ نشان می دهد که سعدی علی رغم اینکه 25 سال دوره دکترای روابط بین الملل، آن هم تازه در یکی از معتبرترین دانشگاهها (البته معتبر در ایران)، را تدریس کرده اما هنوز نفهمیده که “کشورهای بزرگ” نمی توانند “نگاه چپ” به هیچ کشور دیگری بکنند، چون همگی تابع یک قانون بین المللی بنام حق حاکمیت ملی هستند، و نه “منافع ملی” ایشان. بعلاوه طبق همین قانون حق حاکمیت ملی، ضعیفی حکومت و عدم پشتبانی مردمی نیست که باعث می شوند تا “خارجیها براش برنامه بریزند” بلکه همه کشورها برای همه کشور برنامه می ریزند تا از روابط با آنها به سود خودشان (همان منافع ملی) برسند. این موذیگری و سیاست-ورزی نوع ایرانی-اسلامی را اغلب دولتیهای ایرانی چه پهلوی چه اسلامی با خود و در خون خود دارند.
رحیمی: “فردا سعدی رهبر دولت شد، چه اتفاقی می افته و ما چگونه می تونیم به اون فردا برسیم؟” سعدی: “اولا مردم ما یک مقدار بدبین و بی اعتماد هستند، چون خمینی به اعتماد مردم خیانت کرد. برای اینکه این بدبینی و بی اعتمادی ازبین بره، مردم ما، من رفرنس و احاله میدم به دو ملاک، دو معیار، یک برن گذشته طرف را ببینند، و دو اینکه ببینند چه برنامه ای داره. بعلاوه اون فرد شعله سعدی باشد یا هرکی باشد باید کنترل بشه، بنده هم اگر کنترل نشم از خامنه ای بدتر می شم فردا. بنابراین باید مردم ما در صحنه زنده و حاضر باشند. اگر رهبر اولین قدمها پاشو کج گذاشت، اون پارو قلم کنند. مام در برابر خمینی، اگر در مقابل خمینی وایستاده بودیم کار به این جنایتهای فعلی نمی کشید، … الآن سی ساله که مبارزه عریان در مملکت کردم. برنامه ارائه دادم. این برنامه راه سوم- راه نجات ایران رو به این کاملی تاکنون هیچ اپوزیسیونی ارائه نداده. بنابراین نتیجه این مهارتها و تجارب و مبارزات 50 سال کار در این اندیشه راه سوم بنده ارائه دادم. دیگه به مردم مربوطه”.
نتیجه 50 سال مهارت و تجربه و مبارزه جناب شعله سعدی را می شود در جوابهایی که به سئوالات می دهد دید. ایشان حتا یک سئوال را نخواست سرراست پاسخ دهد. که این البته اخلاق-اسلامی حاکمان 43 سال اخیر است، و ایشان هم مدتها با این جماعت همکاری داشته است. بعلاوه، ایشان به تبعیت از شاه و خمینی که خود را پدر ملت می دانستند، با نگاهی پدرانه هر بار مردم را “مردم ما” خطاب می کند، که البته منظور بدی ندارند، فقط می خواهند که ملت آسوده بخوابند که ایشان هستند و همه امور را رتق و فتق خواهند کرد. این نگاه از بالا، و نا براب،ر و خود را تافته جدا بافته دانستن، بازهم فرهنگ و اخلاق ایرانی-اسلامی رجاله های سیاسی است. و در یک جایی هم می گوید “مردم ما در صحنه زنده و حاضر باشند”، این هم درس دیگری است که ایشان از آخوندها یاد گرفته اند، که در حالیکه همه را بی اختیار می داند، اما مدعی باشد که مردم را مداوما در قدرت و دولت، دخالت و مشارکت داده است. حضور زنده و حاضر مردم اسم دیگری دارد و آن حکومت شورایی است و نه پارلمانی، شاید این یکی را واقعا جناب شعله سعدی نمی دانند!
برای حذر از طولانی شدن این بحث، پرداختن به خود برنامه یا اندیشه یا جنبش “راه سوم” به مطلب دیگری موکول می شود.
اقبال نظرگاهی اول ژوئن 2021
گپی چالشی و صمیمانه – مجید رحیمی و دکتر قاسم شعله سعدی
https://www.youtube.com/watch?v=GzH1j9ppCfs