* شبی نیست که بخوابیم و صبح علی الطلوع خبر تجاوز به جمعی از نفوس جوان را در گوشه ای از بلاد اسلامی نشنویم. آخرین تجاوز گویا در مدرسه ای در منطقه 2 تهران رُخ داده و عنقریب یک کلاغش از مرز چهل کلاغ و چهارصد کلاغ و چهار هزار کلاغ بگذرد.
* اگر با استفاده از مونتاژ موازی، تاریخ اخلاق اسلامی و تاریخ طلبه های آن را با هم ورق بزنیم به نتایجی می رسیم که اگر پا را به زمین میخ نکنند حداقل «چشمانِ حیرت» را با زاویه 180 درجه باز می کنند. یکی از طلبه های این تاریخ «میر برهانالدین محمدباقر استرآبادی» معروف به «میرداماد»، معلم ثالث و متخلص به اشراق؛ فیلسوف، متکلم و فقیه برجسته دوره صفویه است.
* لابد شنیدید که در دوره شاه عباس شبی از شب های قیر اندود، طلبه جوانی به نام «میر محمد باقر» در اتاق خود در حوزه علمیه ( با حوزه علمیه قم اشتباه نشود) مشغول مطالعه بود به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با «انگشت هیس» به طلبه بیچاره اشاره کرد که ساکت باشد. دختر گفت: شام چه داری؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و محمد به مطالعه خود ادامه داد.
* این دختر از شَهزادگان حرمسرای شاه بود و بخاطر اختلاف با زنان دیگر از حرمسرا فرار کرده بود لذا شاه دستور داده بود تا افرادش شهر را بگردند. ماموران شاه همه جا را گشتند و آخرش شَهزاده خانم را نزد «میرمحمد باقر» پیدا کردند.
* ماموران وظیفه شناس بعد از چند ساعت تعقیب و مُراقِبه، شَهزاده خانم را همراه «میرمحمد باقر » به نزد شاه بردند. شاه عصبانی از میر محمد پرسید: از کجا بدانم دیشب که شَهزاده خانم در اتاق تو خوابید، خطایی ناموسی از تو سر نزده؟
*«میرمحمد باقر» 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام سرانگشتانش سوخته و لذا علت را پرسید طلبه گفت: چون شَهزاده خانم به خواب رفت «نفس اَماره» مرا وسوسه می نمود. هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم. از سر شب تا صبح بدین وسیله با «نفس اماره» مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمان و شخصیتم را بسوزاند.
*«کَل عنایت»( کُمدین دربار صفوی) در آن لحظات حساس، شاهد مصاحبه شاه با میر محمد بود و با دیدن 10 انگشت سوخته میر محمد گفت: حضرت والا! نفس اماره 10 انگشت ندارد 11 انگشت دارد و اگر میر محمد راست می گوید باید سر سوخته انگشت یازدهم را ( که در حجاب شلوار است) کشف حجاب کند!
*شاه عباس طنز رندانه «کَل عنایت» را نشنیده گرفت و دستور داد شَهزاده خانمِ فراری را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب «میرداماد» داد. میر داماد را امروزه تمام علم دوستان به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگران وی، «ملا صدرا» است.
*غرض از این همه «صُغری-کُبری کردن» این است: اگر ما دچار اشتباه تاریخی شاه عباس نمی شدیم و ( به قول کَل عنایت) به «ده سرانگشت سوخته» خیلی راحت ایمان نمی آوردیم (و در عوض) انگشت یازدهمِ «نفس اماره» را در ماورایِ شلوارِ «طلبه» های معاصر می دیدیم مطمئناً امثال سعید طوسی هر روز در دستگاه پُلی کپی حکومت دینی (در مناطق چند گانه استان های کشور) تکثیر نمی شدند و ملت 80 میلیونی به وفور تحقیر نمی شدند…