شکنجه یکی از ابزارهای اعمال حاکمیت سرمایه در کل جهان است. و بهانه هم برای اینکار بسیار زیاد است و مهمترین بهانه به خطر افتادن سود سرمایه است. جمهوری اسلامی از این قاعده نه تنها مستثنا نیست بلکه یکی از ابزارهای اصلی برای کنترل اوضاع و رتق و فتق امور در حکومت اسلامی سرمایه است. پرونده این رژیم در زمینه شکنجه به اندازه تمام طول عمر نکبت بار این حکومت است. زندانی سیاسی و “زندانیان عادی” اسم و رسم شان ثبت شده و نشده از فحاشی رکیک و تا کتک زدن، از شلاق تا استفاده از ابزارهای مخصوص برای آزار رساندن جسمی و روحی به فرد زندانی تجربه هولناکی است که از سر گذرانده اند. در قاموس این حکومت “بشرخاکی” موجود دو پایی است که گرفتار “هوای نفس شیطانی” است. این توجیه “ایدئولوژیکی” به واقع در خدمت منافع زمینی شان است که به زعم ایشان این بشر دو پا و خاکی به هیچی بند نیست و از امروز به فردایش خبری ندارد باید زبانش کوتاه باشد و دم برنیاورد. و بر این اساس دیگر بسیار ساده که این موجود را میتوان زیر دست و پا له کرد و با هر ابزاری که درد را در سراسر بدن منتشر کند آزار داد.
شکنجه به همراه اعدام همزاد حکومت اسلامی است. سال ٥٨ که رسما حکومت مجبور شد هئیتی تشکیل دهد که مشخص کند که آیا شکنجه در زندانها اعمال میشود یا خیر، از پیش معلوم بود که چاقو دسته خودش را نمی برد، اعلام شد که نه خیر هیچ شکنجه ای در کار نیست و تا امروز همیشه منکر شکنجه شده اند. برای آن کلاه شرعی درست کردند و اسمش را گذاشتن “تعزیر حکومتی”، یعنی عذاب دادن رسمی؛ مدرن تر که شدند نامش را گذاشتن “بازجویی فنی”. این روزها آنها که سالهاست سنگ این حکومت را به سینه زدند، آرشیو نکبت جمهوری اسلامی را زیر و رو کردند و از قول بهشتی و منتظری میگویند شکنجه ممنوع است که به همت ایشان در قانون اساسی قید شده است! اما وقتی امام این حکومت برای حفظ نظام، احکام اصلی دین اش را میتوان تعطیل اعلام کرد دیگر یک بند از قانون اساسی ارتجاعی را زیر پا گذاشتن دیگر مسئله ای نیست.
در همه این سالهای بسیاری که قربانی بودند از شکنجه گفتند، کشته های زیادی زیر شکنجه روی دست ما گذاشتند، مانند ستار بهشتی. یا بعد از شکنجه و زندانی شدن اعدام شدند مانند زندانیان دهه ٦٠ و یا فرزاد کمانگر که شرح شکنجه دردناک خودش را نوشت و یا زانیار و لقمان مرادی بیش از آنکه آنها را به قتل برسانند. نمونه دیگر فرج سرکوهی است که شرح مفصلی از وقایع بسیار خوفناکی بر سر او آوردند به صورت شفاهی و مکتوب بیان کرده است. مگر نگفت در اتاق خواب او شنود گذاشته بودند، مگر بیان نکرد که به او تجاوز کردند. و اعلام علنی آن در زمان خودش بهترین کار ممکن بود، چون حداقل باعث نجات جان خودش شد؛ اما این رژیم تولید مصیبت و درد به کار خودش ادامه داد. اسماعیل بخشی اما تنها به افشای اینکه من را شکنجه کرده اند اکتفا نکرده بلکه حکومت را به مصاف طلبیده است که باید جوابگو باشد. اسماعیل بخشی تنها افشاگری نکرده است بلکه کیفر خواست صادر کرده است. و این کیفر خواست بر متن یک مبارزه وسیع و نفس گیر در یک کارخانه مشخص و نیز مهمتر اینکه در بطن یک جنبش انقلابی مطرح شده است برای همین است که این نامه همه را به عکس العمل وادار کرده است.
اگر بی بی سی عکس تمام قدی از بخشی را زمینه برنامه اش کرده، نه از سر خیرخواهی بلکه از زور جنبش کارگری است. اگر علی مطهری از “مایه شرمساری” حکومت میگوید نه از سر جانبداری از مردم ( چرا که ایشان نایب رئیس مجلسی است که روزی نیست قانونی علیه مردم به تصویت نرساند) بلکه از آتشی که نامه بخشی بر افروخته است. اگر تمام رسانه های فارسی زبان و شبکه های اجتماعی خبر اول شان این موضوع شده است نشان از این دارد که اسماعیل بخشی در زمان درست و به موقع رو به جامعه دارد اعلام میکند که نه اعتصاب کارگران هفت تپه ، و نه آلترناتیو اداره شورایی به شکست کشیده شده است.
جسارت شخصی بخشی جای ستودن بسیار دارد. اما اقدام او در بطن یک مبارزه وسیع اجتماعی معنی دیگری پیدا کرده است. او با این نامه عملا شکست این ابزار مخوف در دست جمهوری اسلامی را دارد اعلام میکند. در یک مبارزه علنی و وسیع موقعیت های پیش می آید که توده شرکت کننده در آن در غیاب رهبر سازمانده بی افق میشوند و لازم است که از سوی رهبری آن اقدامی صورت گیرد که به ایشان بباوراند که کارشان بی ثمر نبوده است و نیز اقدام شخصی یک فرد وقتی برجسته میشود که جمعیتی پشت سرش باشند و او نیز با اقدامش به آن جمع روحیه ببخشد. نامه اسماعیل بخشی جانی تازه، نه تنها به مبارزات کارگران هفت تپه و فولاد بلکه به کل جنبش اعتراضی مردم بخشیده است. جمهوری اسلامی با به راه انداختن بساط حال بهم زن شورای اسلامی کار سعی داشت چنین به کارگران هفت تپه و همه کارگران ایران اعلام کند که همه چیز تمام شد و در بر همان پاشنه سابق میچرخد اما نامه بخشی تاکیدی است که نه تنها چیزی تمام نشده بلکه اول ماجراست و باید بیایند پاسخ بدهند برای تقاضای کارگری که گرسنه است و میخواهد سرنوشت اش را خودش به دست گیرد چرا شکنجه اعمال میکنند؟ و به آن “نماینده کارگری” که خودش را باخته و اسیر شکنجه گران است بفهماند که میشود مقاومت کرد.
یکی (کوروش عرفانی) در تلویزیون اش رسما میگوید اسماعیل بخشی عامل وزارت اطلاعات است و میخواهد ترس را نهادینه کند و خطاب به بخشی میگوید هنوز به دنیا نیامده بودی این حکومت شکنجه میکرد!!! برخی که فکر میکنند ذات شان ضد سرمایه داری است میپرسند بر فرض محال اگر وزیر تن بدهد بخشی چه میخواهد بگوید، میخواهد از دیدگاه حقوق بشری ثابت کند که در دین اسلام شکنجه جایز است یا خیر!! ایشان اصلا نفهمیدن که داستان بر سر چی است یا در واقع خودشان را به نفهمی زدند چرا که به بیان صحیح تر متوجه هستند که داستان دارد به کجا میرود و ایشان در این ماجرا، جای برای خود پیدا نمی کنند که اینچنین حقیرانه به اسماعیل بخشی می توپند . موضوع بر سر این است که جمهوری اسلامی میخواست اعلام کند که مبارزه کارگران را به شکست کشانده است و هم اکنون با شکنجه هشت تن دیگر از کارگران ( فولاد اهواز) حرف اول و آخر را با ددمنشی کامل میزند اما نامه اسماعیل بخشی و به مصاف طلبیدن وزیر دستگاه رسمی شکنجه به ایشان شکست اعمال خبیث شکنجه گران را اعلام کرد.
چند سال پیش اعتصاب غذای جعفر عظیم زاده که بر علیه امنیتی کردن پرونده های زندانیان سیاسی بود در یک فضایی دیگر اقدام مهمی بود که حکومت را مجبور کرد او را رها کند و این اقدامی بود که نشان داد حکومت بسیار بیچاره تر از آنی هست که نشان میدهد و نامه اسماعیل بخشی نیز در امتداد همان اقدام است. اقدام شجاعانه بخشی ضربه محکمی بر پیکیر فرسوده دستگاه شکنجه و اعدام است و میتواند این حکومت را وادار به عقب نشینی کند و حتی اگر به خوبی پیش برود ابزار شکنجه را از این حکومت بگیرد. تجربه نشان داده است که این حکومت را میتوان وادار به عقب نشینی کرد. مگر مبارزات علیه سنگسار باعث نشد که این حکم وحشیانه عملا ملغی شود؟ ابزار شکنجه را باید از دست حکومت بیرون کشید و مبارزه ای که به پا شده است میتواند سنگ بنای باشد که بورژوازی بفهمد دیگر نمی تواند در ایران از شکنجه استفاده کند. بخشی با طرح شعار اداره شواریی و اکنون با طرح کیفر خواست علیه شکنجه آتش به جان حکومت اسلامی سرمایه انداخته است. این آتش را باید شعله ورتر ساخت و تا این ابزار مخوف بورژوازی یک بار برای همیشه نابود شود.
یاشار سهندی