از انقلاب 57 تا انقلاب زن زندگی آزادی- یاشار سهندی

در سالگرد انقلاب ۵۷ جا دارد به یکی از پدیده های آن،”کتابهای جلد سفید” و چگونگی نقش آن در جنبش کمونیستی ایران اشاره کنیم. این کتابها جوابگوی عطشی نسلی بود که پا در میدان گذاشته و درگیر انقلاب علیه حکومت سلطنتی سرمایه در ایران بود که منجر به سرنگونی آن حکومت گردید. بخش بزرگی از این کتابها آثار مارکس و انگلس و لنین بود که در سطح وسیعی، چاپ و توزیع می شد.


آثار این سه تن را کمونیستهای ایران زیر و رو میکردند تا تصویر روشنی از اتفاقات جاری بدست آورند. این آثار جوابگویی به نیازهای زمان خود بود، یکی از نیازهای اساسی تشکیلاتی به نام حزب کمونیست در ایران بود. از آخرین حزبی که به این نام تشکیل شده بود و فعالیت کرده بود و در اثر سرکوب رضا شاه و استالین به محاق رفته بود، چندین دهه گذشته بود. اما انقلابی که در جریان بود نیاز این تشکل را دوباره با شدت افزونتری مطرح کرده بود. “جنبش کمونیستی ایران” در عطش دست یافتن به آن بی تابی میکرد.


بحث تشکیل حزب کمونیست، نه برای تزیین ویترین جنبش کمونیستی ایران بلکه برای این بود که کمونیستها در ایران درگیر تجربه انقلاب توده ای بودند که در نوع خودش بی نظیر بود، انقلابی که ضد انقلاب در سرکوب آن به خشونت بارترین اشکال متوسل شد. از شلاق بر پیکر مردم، تا بمباران شهرها. از چماق کشی در خیابانها تا شکنجه و اعدام در زندانها اشکال وحشیانه ای ا زاین سرکوب بود. کمونیستها دربدر به دنبال چرایی این بودند که چطور ضد انقلاب اسلامی توانست بر انقلاب چیره شود و اینکه چطور کمونیستها میتوانند متشکل شوند وجلوی این روند را بگیرند.


“اتحاد مبارزان کمونیست” یکی از دهها گروه و سازمان چپ بود که با طرح بحث هایش، به این نیاز، جواب روشنتری داد. بحث های این گروه که معروف به جریان “مارکسیسم انقلابی” شده بود، به سرعت باور نکردنی ای در جنبش کمونیستی مورد استقبال قرار گرفت. چگونگی تشکیل حزب کمونیست یکی از محورهای مهم بحثهای جریان مارکسیسم انقلابی بود. جریانی که مجبور شده بود از صفر شروع کند چرا که آن چیزی به اسم کمونیسم مطرح بود، هر چیزی بود جز کمونیسمی که مانیفست تعریف کرده بود. مانیفستی که اساسا برای نشان دادن تمایز خود با سوسیالیسم های دیگر نوشته شده بود تا نشان دهد بر چه اساسی به جامعه و تاریخ نگاه میکند و نقش طبقات و احزاب در این میان چیست.


“مانيفست کمونيست، بين الملل اول، انقلاب اکتبر، بين الملل سوم و انقلابيون کمونيست بيشمار در طول اين دهها سال، ميليونها کارگر را تحت پرچم کمونيسم بسيج کردند، ايده کمونيسم، ايده الغاى مالکيت خصوصى بورژوائى، ايده تشکل پرولتاريا در يک حزب مستقل سياسى، و ايده کسب قدرت را در ميان کارگران کاشتند و بارور کردند. آرى، کمونيسم تاريخى دارد، و اين تاريخ بارها موجوديت کمونيسم را به مثابه جريانى متعلق به پرولتاريا به ثبوت رسانيده است….کمونيستها آن بخشى از پرولتاريا هستند که منافع پرولتاريا را بر عليه مالکيت خصوصى بورژوائى بطور کلى و کل نظام سرمايه‌دارى در تمام وجوه آن نمايندگى ميکنند. اين محور تمام نظريات کمونيستى است. اما تمايز کمونيستها با ديگر جريانات … در عمل نيز متمايز است. … کمونيسم گرايشى در جنبش طبقه کارگر است که با اهداف و روشهاى مستقل خود از ساير جريانات سياسى- طبقاتى متمايز ميشود. حزب کمونيست تشکل حزبى اين جريان مشخص و متمايز است. کمونيسم يک جريان کلى و عام است، اما حزب کمونيست پديده و مقوله اى مشخص است. حزب، آن تشکل سياسى‌اى است که اهداف و شيوه‌هاى کمونيستى را به نحوى ادامه کار و استوار اتخاذ ميکند و رواج ميدهد. حزب کمونيست، کمونيسم متشکل است؛ و لذا هر تشکل که اولا اين اهداف و شيوه‌ها را بشناسد، آن را از آن خود بداند، به آن متعهد شود، مبارزه خود را بر مبناى آن سازمان دهد و به پيش برد و ثانيا، از توان کافى و استوارى عملى لازم براى ادامه کارى و ثبات قدم در اين امر برخوردار باشد، يک حزب کمونيست است.”


آنچه نقل شد بخشی کوتاه از یک مقاله با عنوان ” حزب کمونیست ایران درگرو چیست؟”، نوشته منصور حکمت و ف. پرتو است که در نشریه “بسوی سوسیالیسم” دربهمن سال 61 منتشر شده است؛ که در اوج سالهای سرکوب سیاه دهه 60، نوید تشکیل حزب کمونیست را میداد. همه این تلاشها برای این بود که طبقه کارگر دارای نماینده سیاسی باشد که “از ساير جريانات سياسى- طبقاتى متمايز” بتواند این طبقه یا گرایش کمونیستی این طبقه را نمایندگی کند. “کمونیسم متشکل” در یک حزب سیاسی فرجام کار نبود و نیست، این تشکل تماما برای این است که به قدرت سیاسی دست یابد.

جریان وکالت سازی شاهزاده پهلوی هر بدی داشت، این خوبی را به همراه داشت، که بار دیگر بحث حزب و حزبیت و متشکل شدن و متشکل بودن را، این بار اما در سطح کل جامعه مطرح کرد. در جایی مانند بلوچستان، وقتی کسی یا کسانی از سر تنگ دستی روی یک پوشه سبز رنگ در جواب به پروژه وکالت سازی تاکید کرده اند: “ما خودمان حزب داریم این را بفهمین!” بیانگر این است که مسئله حزب و حزبیت در انقلاب جاری نه در محدوده فعالین یک جنبش معین، بلکه در نزد توده مردم مطرح است.


در پروسه انقلاب جاری بحث رهبری انقلاب به موضوعی داغ تبدیل شده است. راست تنها در پی رهبری فردی است که “کاریزماتیک” باشد، حرفش حرف آخر باشد؛ از تو به یک اشاره از ما به سر دویدن! اما رهبری کاریزماتیکی که حرفهای مبهم و دوپهلو بزند دوره اش سپری شده چرا که جامعه ایران به شدت قطبی شده است. راست نمی تواند حتی به یک ائتلاف دست پیدا کند حالا هر چقدر هم نظر سنجی راه بیندازد و از شاهزاده پهلوی تا علی دایی و علی کریمی و مسیح علینژاد و شیرین عبادی درصدی بندی کنند که چقدر شانس دارند، قادر به این کار نیستند چه رسد به رهبری انقلابی که میرود نه تنها جامعه ایران، بلکه جهان را دگرگون کند.


بحث رهبری انقلاب جاری، برای کمونیستها نیز مطرح است. اما هستند که خود را کمونیست میخوانند و تامین رهبری را با اعلام مواضع اشتباه گرفته اند. و بسیار بدتر از آن کمونیسمی که ادعای متحزب بودن هم دارد و بعد از چهار دهه بالا و پایین شدن و شکست و ریخت داشتن تازه مدعی است حزب کمونیستی “در کنار طبقه کارگر” برای “رفع موانع و محدودیتهای سد راه طبقه کارگر” تلاش میکند تا شاید رهبری، آنهم نه رهبری انقلاب جاری بلکه “خیزش انقلابی” برای “طبقه کارگر سوسیالیست” را تامین کند! این سخنان اشتباه معرفتی نیست این سخنان صادقانه جریانی است که نمی تواند نقشی جز گروه فشار در تاریخ واقعی برای خود قایل باشد.


در دنیای واقعی، در تاریخ واقعی کمونیستها نماینده سیاسی طبقه کارگر محسوب میشوند، باید اینگونه خود را به جامعه بشناسانند. اگر موانع و محدودیتهایی سد راه طبقه کارگر باشد این بطور واقعی سد راه حزب سیاسی او محسوب میشود. کمونیستها “فرشته نجات” طبقه کارگر نیستند، بلکه بخش پیشرو آن طبقه هستند که تلاش در سازماندهی مبارزات طبقه کارگر دارند. در دنیای واقعی طبقه کارگر به فرشته نجات نیاز ندارد بلکه به جریانی و تشکلی نیاز دارد که بتواند مطالبات و خواستهای صنفی وسیاسی او را نمایندگی کند. آن “گرایش متمایز سیاسی-طبقاتی” که میتواند طبقه کارگر را نمایندگی کند کمونیستهای متشکل در حزب کمونیستی است.


دامنه بحثهایی که در متن انقلاب 57 بر سر تشکیل حزب کمونیست شکل گرفت”در تاریخ واقعی” به تزهای این زمان میرسد که به درستی از سوی حزب کمونیست کارگری تاکید میشود که حزب کمونیستی رو به جامعه نماینده طبقه کارگر است، و رو به حکومت نماینده کل جامعه؛ پیش نیاز “تحقق تعمیق نه مردم” این است که ” کمونیسم متشکل” به خود این چنین نگاه کند تا بتواند هژمونی در تحولات انقلاب عظیم زن زندگی آزادی را بدست آورد.


بحث تشکیل حزب کمونیست برای جریان کمونیسم کارگری، برای حزب کمونیست کارگری یکبار برای همیشه نبوده است و تاریخا این را ثابت کرده است که تنها به داشتن تشکیلات خود را مفتخر نمی کند. از مارکسیسم انقلابی تا کمونیسم کارگری، حزب و جامعه، حزب و قدرت سیاسی، بحث سلبی و اثباتی، تا نقش حزب در انقلاب، جنبشهای طبقاتی، جنبشهای اعتراضی و مساله قدرت سیاسی، حزب سیاسی و فرقه های ایدئولوژیک و و و …. همه بحثهایی بوده که به روزش سنگی را از سر راه حزب کمونیست کارگری به مثابه حزب سیاسی کارگران برداشته است. این برای حزبی که میخواهد “منشا اثر” باشد، تا جامعه او را انتخاب کند یک ضرورت است. در انقلاب زن زندگی آزادی بحث اکنون متشکل شدن در حزب موجود کمونیستی، حزب کمونیست کارگری است که بی تعارف خود را حزب سیاسی طبقه کارگر میداند، که حضورش در فضای سیاسی ایران فرصت مغتنمی است، که با تکیه به تجربه چهل و چهار سال بحث و جدل، نظری و عملی، نقش تاریخی خود را ایفاء کند.

اینرا هم بخوانید

اول مه فرصتی برای ابراز چپ اجتماعی- یاشار سهندی

میثاقی در شش بند از سوی هشت تشکل کارگران، بازنشستگان، دادخواهان، پرستاران و زنان به …