طبقه چهارم یا قدرت چهارم نام این مشهورترین تابلوی نقاشی جوزف پلیتزا دا وُلپِدو نقاش ایتالیایی است که اوائل به راه کارگران مشهور بود. علت اینکه طبقه یا قدرت چهارم نام گرفته این است که تا قبل از انقلاب فرانسه، مردم به سه طبقه تقسیم شده بودند، اشراف و زمینداران و کشیش ها، بورژوازی تازه تولد یافته و بقیه آحاد مردم که از همه حقوق سیاسی و اجتماعی محروم بودند.
پلیتزا با الهام از انقلاب فرانسه و عروج سوسیالیسم در اروپا، این تابلو را میکشد تا پیدایش و تولد طبقه جدید چهارمی را که در ان زمان پرولتاریا یا کارگر صنعتی نام دارد، تصویر کند.
کشیدن این تابلو سال ها به درازا می انجامد. یعنی از سال ۱۸۹۸ تا ۱۹۰۱. شیوه ایی از نقاشان نئو امپرسیونیست آن دوره. طرح و تابلوهای مقدماتی این اثر بزرگ هنری « رسولان گرسنگی»، « اعتصاب» « رودخانه در طغیان» و راه کارگران نام دارد.
در طرح های اولیه پلیتزا برای این تابلو، هیچ زنی حضور ندارد. دو مرد قهرمانی که جلو صحنه در حال حرکتند و نفر سومی که مرد جوانی است و عقبتر از آنها در حال راه رفتن است. پلیتزا سال ۱۸۹۵ طرح اولیه را تغییر میدهد، به جای آن مرد جوان که نفر سوم هست، زنی را میگذارد که پابرهنه و بچه به بغل تو گویی به مردان قهرمان اعتصاب کننده التماس میکند.
این اثر بزرگ هنری، الان بیش از صد سال است که بنر بسیاری از جنبش های کارگری به مناسبت اول ماه مه در سراسر جهان است. از سوسیال دمکراتها تا چپ های سنتی اعلامیه هایشان و پلاکاردهای فراخوان تظاهرات را با عکس این تابلو مزین میکنند.
سوال این است چرا این زن اینچنین ملتمسانه و بچه به بغل وارد تابلو شد؟ چرا جایگاه زن در این « طبقه چهارم» کناری است؟ متمایز کننده است؟
به نظر من این تابلو حقیقتن بیش از صد سال است تصویر و برداشت درونی بخش های وسیعی از کارگران جهان در باره پیدایش و تولد طبقه کارگر و موجودیت امروزش میباشد. اینکه پرلتاریا یا کارگر اصولن در ادبیات چپ، مرد محسوب میشود. زن و بچه جزو خانواده کارگرند. فوق فوقش بخش زنانه « طبقه کارگر» هستند. در ادبیات و پلتفرم های سیاسی بخش های مختلف جنبش مارکسیستی « طبقه کارگر» اول خودش را رها میکند، بعدن یا فوق فوقش همزمان زنها را هم از ستم می رهاند. در تفکر و پلتفرم بیشماری از احزاب مارکسیستی جهان، همین امروز، مسئله زن جزو مسئله استثمار نیست. بیرون مشکلات طبقه کارگر است.
این تابلوی پلیتزا نیست که اغراق آمیز و مردسالارانه است. این خود تصویر تولد طبقه کارگر جهان است. طبقه کارگر دو تا تاریخ تولد دارد. زنان کارگر طبقه پنجمی ها هستند. دو تا جنبش وجود دارد. دو تا سیر حرکت وجود دارد. ما دو تا تاریخ داریم. اولی را نوشته اند، دومی را زیر خاک کرده اند.
ملزومات و شرایطی که در آن زنان کارگر به عنوان طبقه جدید متولد شدند بلکل با مردان کارگر فرق دارد. این ادعای من فقط نیست. این تاریخ مدون شده کتابخانه های پر قدرت ترین اتحادیه های کارگری جهان است. اولین اطلاعیه های کارگری انگلستان از سوی جنبش چارتیست ها که برای حق رای کارگران مبارزه میکرد، در ان بدون رودربایستی اشاره شده که منظور حق رای مردان میباشد. زنان کارگر در همین اروپا ده سال بعد از کارگران مرد حق رای بدست آوردند. وقتی بزرگترین اعتصاب و تظاهرات کارگری به مناسبت اول مه در اطریش در اوائل قرن گذشته برپا میشد، رهبران کارگری به کلارا زتکین گفتند حاضر نیستند بنر حق رای زنان را جلو صف تظاهرات حمل کنند، چون فعلن وقتش نیست و مسئله اساسی کاهش ساعات کار است. زتکین رهبران سوسیال دمکرات جنبش را تهدید کرد که اگر بنر حق رای زنان را زمین بگذارند، فراخوان میدهد زنها از عضویت در حزب استعفا بدهند. وقتی اولین اتحادیه های کارگری در کشورهای صنعتی جهان تشکیل شدند، در مرامنامه های اولیه شان ورود و عضویت زنان کارگر ممنوع بود. ما همین الان دو تا تاریخ در باره اتحادیه های کارگری داریم. کمیته هایی در برلین و لندن از زنان تشکیل شده بودند تا از بیرون اتحادیه ها برای حق ورود و عضویت زنان کارگر بجنگند!
پلیتزا همینطوری نبود که به فکر تغییر تابلوی خودش افتاده، مردی را حذف و لطف نموده زنی بچه به بغل را ملتمسانه وارد تابلو کرد. در همان دوره ایی که او مشغول کارهای اولیه این تابلو بود، جنبش کارگری زنان بیشترین قهرمانیها را انجام داد که بگوید زنها هم آدمند! حق رای میخواهند. دستمزد برابر میخواهند. این جنبش در بیرون رنگ خودش را پاشید به این اثر هنری. متاسفانه ولی خالق آن تا همینجا میکشید.
در اوائل قرن نوزده، متفکرین مهم مارکسیستی چون انگلس و ببل و کولنتای و زتکین تلاش کردند مبارزه علیه ستم به زن را وارد تیوری و تفکر کمونیستی و کارگری کنند. دنیا بدون رساله منشا خانواده انگلس هیچگونه ادعانامه ایی علیه ستم به زن نداشت. کاپیتال مارکس بدون تیوری انگلس در باره حقوق زن و ریشه ستم کشی ما بیفایده میبود. ما نه به فمینیست ها و نه به ضد کمونیست ها از این بابت اصلن بدهکار نیستیم. بر عکس آنها به ما بدهکارند. اما این به این معنا نیست که مارکسیسم عصر حاضر به یک بازخوانی جدید در باره تاریخ طبقه کارگر از منظر حق زن محتاج نیست. ما دو تا طبقه داریم. دو تا تاریخ داریم. دو تا جنبش داریم. اینها به خاطر ستم بر زن از همدیگر به لحاظ عینی دور افتاده اند. پیوند درونی این دو طبقه، دو تاریخ، دو جنبش فقط زمانی میسر است که مسئله زن و مبارزه برای احقاق حقوق زن امر درونی کارگران بشود. نه فقط به عنوان امر سیاسی فی المثل چون در ایران قیام علیه جمهوری اسلامی زنانه خواهد بود، بل در اصل تیوری و تفکر نظری باید یک بازنگری جدی صورت بگیرد. باید مردسالاری در تفکر و اندیشه و پلتفرم و دکترین، نقد بشود. ما برای اینکه زن را از ستم رها کنیم، اول باید خود نیروی رها کننده را به این جدایی تاریخی و فکری واقف و متحد کنیم. صد سال پس از رساله منشا خانواده انگلس، احتیاج به تولید فکر جدید و نظریه منطبق با اوضاع امروز جهان در زمینه احقاق حقوق زن داریم.
سوال این است از ۱۹۰۱ تا الان که این اثر هنری خلق شده است، انصافن در تصویر مبارزات و اعتصابات کارگری، چقدر به نسبت جایگاه این زن بچه به بغل در درون خود طبقه کارگر تغییر فکری، سیاسی و نظری ایجاد شده است؟ ساعات کار کارگران از ان تاریخ تا الان از شصت ساعت به چهل ساعت کاهش یافته است. دستمزدها افزایش پیدا کرده است. اتحادیه های کارگری و حتی شوراها جای انجمن های اولیه را گرفته اند. اما دستمزد زنان همچنان با مردان در ازای کار برابر یکسان نیست. چرا؟
آیا ما برای رهایی قطعی، در فکر و نظر، به پیوند طبقه چهارم با طبقه پنجم محتاجیم؟
اینرا هم بخوانید
فال حافظ و رشد بلاهت و خرافات به جای خرد!
در همین چند روز اخیر در صفحات افراد زیادی مشاهده کردیم که نه به شوخی، …