بازخوانی نامه یک اطلاعاتی و امنیتی- یاشار سهندی

با ابلاغ تحیات
سلام علیکم
همانطور که التفات دارید، روایت داریم از خود حضرت، کدام حضرت مهم نیست، مهم روایته؛ فلذا، اگر کسی گفت: سلام، جوابش سلام علیکم است. اگر طرف متدین بود و گفت: سلام علیکم، جوابش علیکم السلام و رحمة الله است. اگر طرف خیلی خیلی متدین بود و گفت:علیکم السلام و رحمة الله، جوابش علیکم السلام و رحمة الله و برکاته است. اگر زیادی متدین و کلا خر مقدس بودو گفت: علیکم السلام و رحمة الله و برکاته،در جواب باید گفت علیکم. تا حالش گرفته شود. بهرحال سلام مستحب است و جواب سلام واجب.پس برادر جواب سلام ما را بی پاسخ نگذار. هر چه باشه تو زمینه اطلاعاتی و امنیتی دو تا پیراهن از شما بیشتر پاره کردیم.


آری این چنین بود برادر
یک وقتی خدارحمان و رحیم نبود،بسم الله القاصم الجبارین بود. خدای دهه 60. خدای مدینه، نه خدای مکه. در مکه حضرتش دستش به جای بند نبود و هنوز حضرت نیاز به خدعه داشت و بر سینه ایشان وحی میشد به کدامین گناه کشته شد. اما چون بر شتر مراد سوار شد وحی الهی همه شد، قتال با کفار و مباح شدن ریختن خون ایشان. دوران طلایی امام، در هر کوی و برزن هر کس قیافه اش به مسلمین نمی خورد مجرم بود. و حکم اش اعدام و لازم الاجرا. اما چون برادرهای جانی گاها از سر نفهمی و کله خری، همدیگر را به جای منافقین میگرفتند و به سوی هم تیر می انداختند و یا پا تو کفش همدیگر میکردند. من و مرحوم حاج آقا ری شهری آن عالم مجاهد پارسا،به اذن آن امام همام،قرار شد برادران حزب اللهی به ریسمان الهی چنگ زنند. و چنین بود که واواک را درست در همان مکان ساواک راه انداختیم. و به خودمان از این بابت همیشه دست مریزاد گفتیم.


آری برادر
چون سواد درست و حسابی اطلاعاتی و امنیتی نداشتیم دکترهای ساواک را ترفیع دادیم و کردیم شان حاج آقا. پیش ایشان درس اطلاعاتو امنیت تلمذ نمودیم. خدا بیامرزه تیسمار فردوست را، بی شک ایشان قرین رحمت الهی شدند؛و چون حُربن یزید ریاحی به خدمت سپاه اسلام در آمد. ایشان چه¬¬¬¬¬ها در مورد امنیت و بازجویی فنی به ما نیاموخت. و جا دارد یادی بکنیم از جناب دکتر شیخ اسلام وزیر بهداشت طاغوت، که خدمات فراوانی با پیشنهاد راه اندازی بهداری زندان اوین به اسلام کرد.همانطور که استحضار دارید، این بخش یکی از ارکان مهم بازجویی فنی زندانیان است. الغرض، به حول قوه الهی یکی از بهترین سازمانهای اطلاعاتی را راه انداختیم که الان یقه خودمان را نیز گرفته است. چرا که این درس روزگار را فراموش کردیم: چاه مکن بهر کسی اول خودت بعداً کسی.


آخ برادر
بعدها که خبره کار شدیم، کلی تحقیق و تفحص کردیم همین «شعام» (شورای عالی امنیت ملی) را شکل دادیم که شما الان دبیر محترم آن تشریف دارید. و “فکر می‌کنم یکی از وظایف «شعام» اسکات بلندگوهای خودسر است.” و “در نمونه دستگیری اخیر سیدمصطفی تاج‌زاده دیدیم که چگونه آماتوریسم بر فضای تحلیلی-امنیتی غالب شد و از هر سو بانگی در رد و تخطئه یک روش و منش سیاسی رسمی و قانونی و میهن‌دوستانه یعنی «اصلاح‌طلبی» برآمد و برخی دست‌افشان و پای‌کوبان هل من مزید طلبیدند!” یعنی این رسمشه نالوطی!


آه برادر
بعضی وقتها یادمان میرود ما برادر ارزشی هستیم و نباید برادران ارزشی از این صفات استفاد کنند. میخواستیم بنویسم “یعنی این رسمشه اخوی” ناخواسته برگشتیم به اصل خویش. هر کسیکودورماندازاصل خویش/باز جوید روزگار وصل خویش.
اخوی، ما قانون براندازی نداریم که بشویم “برانداز قانونی”؛ ” التفات داریم«اجتماع و تبانی»، «نشر اکاذیب»، «جاسوسی» داریم، خودم این چیزها را ابداع کردیم. اما برادر”گمان می‌کنم وظیفه «شعام» آن است که موشکافانه این موارد را تبیین، و از تحمیل غیرکارشناسی و غیرمدلل خودداری کند.” برادر خاطرتان است چه شبها نشستیم و در مورد سیاست خارجی بحث کردیم کاش در این موارد هم اختلاطی با هم می¬داشتیم که امروز بشود سره را از ناسره جدا کرد.


آی برادر جان
من “اگر چه توان و رغبت”شرکت در جلسات شعام را ندارم، اما از خدا پنهان نیست و شما هم خود بهتر میدانید” با آن ناحیه” راهم نمی دهند و گر نه پای کوبان هل من مزید می طلبیدم.
آری برادر وقت تنگ است و پیش از آنکه من خود را اسکات کنم یا شما فرمان به اسکات بنده بدهید، بگذارید نکته ای را یاد آور شوم. ” واقفید که پیش‌تر با ممنوعیت ویدیو و بعدتر ممنوعیت ماهواره مواجه بوده‌ایم که هر دو محدودیت دود شدند و به هوا رفتند!” ومی بینم در این وانفسای که نظام گرفتار آن شده و هر روز در هر کوی و برزنی کسی یا کسانی مرگ نظام را طلب میکند در عین حال “در حوزه امنیت کلیدواژه‌ها و مسائلی مطرح و پربسامد” شده که دودش به چشم همه ما رفته.


آری این چنین است برادر
به ته خط رسیدیم. من و سید مصطفی (تاجزاده)،سید محمد (خاتمی)، شیخ شصت کلفت(ناطق نوری)، احمد آقا (زیدآبادی) ایضا عباس آقا (عبدی)، و صادق خان (زیباکلام) و حاجی نصرت، رضا پونصد، علی فرصت، آره و اینا خیلی هستیم. خلاصه هر چه چاقوکشِ پای کار میاریم. مُلتفید که.( باز برگشتیم به اصل خویش!)؛ شاید هم با خواهر پروانه، سرکار خانم سلحشوری و اگر آقا اجازه فرمایند، فائزه صبیه بابا اکبر، بتوانیم آب رفته را به جوی برگردانیم. بهرحال بفرمایش جنابعالی که چقدر خداپسندانه در خواباندن فتنه 98 فرمودید:ولو بلغ ما بلغ. ما هم وظیفه برادری خود را تمام کردیم و حجت را برشما. در خدمت گذاری به نظام سر از پای نمی شناسیم. ولو بلغ ما بلغ
من الله توفیق

اینرا هم بخوانید

توماج: “یاد آر که مرگ نسیانم”- یاشار سهندی

مندرج در ژورنال شماره ۷۱۷ (لینک به فایل پی دی اف نشریه ژورنال برای پیاده …