برای خط منصور حکمت- یاشار سهندی

ایرج فرزاد زیر عنوان “برای این روزها”خطابیه ای به توده های ” مهربان و خوش باور” نوشته ، این یادداشت خطاب به رفیق ایرج فرزاد و کسانی مانند ایشان،که خود را کادر مستقل کمونیسم کارگری میدانند، یا در حزبی متشکل هستند و خود را “حکمتیست” می خوانند، است.
در این ایام (شاید روزها- شاید هم لحظات) سرنوشت ساز، این رفقا هیچ کاری برای خود تعریف نکرده اند جز اینکه مدام آژیر خطر را به صدا دربیاورند و هشدار بدهند که سرنوشت انقلاب 57 تکرار نشود. نگرانی به حقی است، اما نباید چون مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید ترسید.
از انقلاب 57 یک کابوس هولناک ساخته اند، و در این تصویر سازی عملا همان تصویری از انقلاب 57 میدهند که اپوزیسیون راست یا حتی خود جمهوری اسلامی از آن می دهد. شکست آن انقلاب، گویا ثمره نفهمی و ” قلبهای مردم فاتح خیابانها، مهربانتر و خوش باور” بوده؛ (خلایق هر چه لایق!) و نه تلاش بورژوازی برای به شکست کشاندن آن انقلاب به کمک ضدانقلاب وحشی و قرون وسطی. گویا این ضد انقلاب نبود که انقلاب 57 را در خون خفه کرد بلکه مردم ساده لوح و مهربان حواس شان نبود و ناسپاسی کردند و انتخاب درستی نداشتند. اینگونه است که رفقا که ظاهرا میخواهند از تکرار یک مصیبت جلوگیری کنند عملا نفس انقلاب را به زیر سوال میبرند.


راستش هر روز بیشتر درک میکنم چرا منصور حکمت در آخرین سخنرانی اش در دفتر سیاسی حزب، وقتی به “تخت سینه میرا بودن” برخورد کرده بود، و کارهای زیادی روبروی خودش میدید که باید به آنها سروسامانی بدهد، بسیار تلخ عنوان کرد حزب کمونیست کارگری موتورش کمونیسم کارگری نیست. بر خط منصور حکمت نیست.
بی جهت نبود اینگونه منصور حکمت تاکید میکرد چرا که اکنون شاهدیم، رفیقی که همرزم و هم نظر او بوده درست در ایامی که “توده های خوش باور و مهربان” در جنگ و گریز خیابانی با حکومتی به تمام معنی سفاک هستند، توصیه میکند شش نوار سخنرانی او درباره کمونیسم کارگری مدام گوش کنند! سوال اینجاست منصور حکمت خود اگر الان میبود توده مردم را دعوت میکرد به سخنرانی هایش گوش کنند؟ یعنی “نه” خود را، کمونیسم کارگری را اینگونه به “نه جامعه” تبدیل میکرد؟
رفیق ایرج فرزاد این توصیه را میکند تا به قول خودش فاتح خیابانها ” به تاخت و تاز طبقات بورژوا و خرده بورژوا پایان بدهند.” یعنی شعارهای: زن زندگی آزادی، نه روسری نه توسری آزادی و برابری و شعارهای علیه حجاب اسلامی و یا حتی آخوند باید گم بشه و … در نتیجه، مبارزه عظیم علیه جنبش اسلامی سیاسی که بورژوازی بر سر مردم ایران، بلکه جهان آوار کرده، مبارزه برای سرنگونی حکومت اسلامی و بهم ریختن تمام معادلات بورژوازی، مبارزه علیه مذهب و برای، “برای…” های گوناگون که هر کدام گوشه ای از خواست یک زندگی انسانی است ” تاخت و تاز طبقات بورژوا و خرده بورژوا” است؟ در این میان “برای … ” های بسیاری دیگر هم مطرح شده و این نشان از کشمکش طبقاتی دارد؛ اما من کمونیست نباید که از همین اول صحنه را جوری تعریف کنم که گویا بورژوازی دست بالا را دارد. این یعنی پیشاپیش شکست را قبول کرده ام.


هیچ کس با گوش کردن به نوارهای منصور حکمت وقتی که قبلش مسئله برایش از جهت برابری طلبی و انسانی مطرح نشده باشد، پرچم کمونیسم کارگری را بالا نمی برد و به تاخت و تاز بعضی ها پایان نمی دهد. همانگونه که همه ما اول مانیفست کمونیست به قلم مارکس و انگلس را نخواندیم بعد به صف مبارزه علیه نابرابری بپیوندیم. همانگونه که خود این دو پیش از اینکه به طبقه کارگر و جنبش این طبقه روی بیاورند ابتدا مسئله برای ایشان به صورت فلسفی مطرح بود و از تفسیر جهان به تغییر جهان رسیده بودند و آن جنبشی برای این منظور جواب ایشان را داد، جنبش کمونیستی طبقه کارگر بود؛ که با نقد عمیق این دو، این جنبش کاملا خودآگاه شد و به نیروی بزرگ در تاریخ تبدیل شد.
هیچ کس از ما به صف، مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری نپیوستیم پیش از آنکه این سوال برای مان مطرح شده باشد که چرا انقلاب 57، که در آن مشارکت داشتیم به تاراج رفت و چرا اینگونه شد و راه برون رفت آن چیست؟ منصور حکمت هم در سال 57 به دنبال سازمانی بود که بتواند فعالیت عملی کند اما مشاهده کرد سازمانهای موجود وقت در بهترین حالت جای قرآن و کاپیتال را با هم عوض کرده اند. او در خیابانها با این وجود به مردم فاتح خیابانها توصیه میکرد اسلحه تان به سازمان چپ اسم رسم دار آنزمان تحویل بدهند نه حکومت.


در کف خیابان جای قانع کردن این نبود آن سازمان معین، کمونیستی هست یا نیست. آن سازمان نماینده چپ به وقت خودش بود، و منصور حکمت آدرس آنجا را داد. نگفت برو مانیفست بخوان. وقتی اینرا گفت که مشاهده کرد کمونیسم وقت، کمیتش بدجوری میلنگد و انسانهای شریفی زیادی دارند انرژی خود را هدر میدهند و در نتیجه این نیرو که باید علیه بورژوازی و حکومت اسلامی باشد، وقتش تلف میشود. به این نیروها، کمونیسم مارکس را نشان داد و اگر کارش گرفت به این دلیل بود که جنبش کمونیستی وقت به شدت دنبال جواب به سوالهایش بر زمینه وجود جنبش بزرگ شورایی بود که فقط کار طبقه کارگر بود.


حالا در زمان حاضر در بطن یک مبارزه وسیع بر متن جنبش رهایی زن، بر متن مبارزه بی وقفه کارگران در طی سالهای اخیر انقلاب بار دیگر شکل گرفته و توده های مردم فاتح خیابانها شده اند، اما کسانی به جای اینکه فکر سازماندهی این جنبش باشند و خود را به عنوان نماینده طبقه کارگر و به طبع آن به عنوان نماینده کل جامعه در مقابل حکومت اسلامی نشان دهند، از ترس تکرار یک واقعه تاریخی، فقط کارشان شده هشدار و ایجاد ترس و دلهره که بورژواز و خرده بورژوا دارند تاخت و تاز میکنند. و تنها رهنمودی دارند این است بروید منصور حکمت گوش کنید! واقعا دست مریزاد!
این امر مختص رفیق ایرج و بسیاری که مثل او تک افتاده اند نیست. حزب حکمتیست در آستانه تشکیل کنگره دهم خویش است و این رفقا قصد دارند در این کنگره بگویند جنبش سرنگونی انقلابی است اما انقلاب نیست!؟ و طبقه کارگر را به “حضور سیاسی و اعتصابی” (!) فرا خوانده اند و ایشان هم قول میدهند که همه “خاکریزهای بورژوازی” را افشا کنند! و در عین حال قدرت را کف آورند بعد علیه خود، که قدرت را به کف آوردند انقلاب عظیم اجتماعی سازمان دهند!! آفرین به این همه باریک بینی و دیدن پیچش مو!

تا همین جا سیر تحولات منجر به این شده که مفهوم انقلاب، علیرغم چهار دهه تلاش علیه آن، بار دیگر زنده شود. فاتحان خیابان اعلام کرده اند این دیگر اعتراض نیست اسمش انقلابه، و عملا اپوزیسیون راست به عقب نشینی وادار شده اند.
کسی مانند فخرآور فراخوان میدهد شورای انقلاب تشکیل بدهیم!( ابلهانه میخواهند کپی سال 57 را تکرار کنند.) هر کدامشان ادعای رهبری دارد. از قاسم شعله سعدی تا علی جوانمردی، از رضا پهلویی تا مسیح علینژاد ( راستش اولی زیاد تمایلی هم ندارد اما دومی فعلا زودتر به دم دفتر پرزیدنت رسیده! شاید معاون پرزیدنت فکر کرده اند کاوه زن این زمانه، ایشان است!) از شورای تصمیم ملی تا دارو دسته سازگارا و بسیاری دیگر؛ این تنها نشانه تشتت این اپوزیسیون است. اما رفقای ما که همت خود را افشای “خاکریزهای بورژوازی” گذاشته اند، عملا ایشان را بزرگتر از آنچه هستند نشان میدهند. عوض اینکه فکری به حال سازماندهی مبارزات جاری درکف خیابان باشند عملا با آنچه انجام میدهند آب به آسیاب ایشان میریزند.


چهل و سه سال از انقلاب 57 گذشته و شرایط بسیار متفاوت از آنزمان است. بزرگترین تفاوت وجود کمونیسم کارگری به پشتوانه همه این چهل و سه سال مبارزه نظری و عملی، قدرتمند در صحنه حضور دارد و بدین واسطه کمونیسم در صحنه سیاسی ایران حضور جدی دارد.
منصور حکمت در بحث “حزب و جامعه” و “حزب و قدرت سیاسی” و “سلبی و اثباتی” از این نگفت برویم سر چهار راهها از لزوم کمونیسم کارگری بگویم بلکه تاکید دارد باید نشان دهیم جواب هم جامعه را داریم و کمونیسم کارگری میتواند پاسخگویی نیاز جامعه باشد. منتها باید این را در جَنَم ما ببینند. افشاگری به جای خود لازم ، اما توده مردم در کف خیابان و در جنگ گریز خیابانی و در هنگامه مرگ و زندگی به سخنرانی منصور حکمت نیاز ندارند به کمونیسم کارگری نیاز دارند که نشان دهد و تضمین میکند میتواند جامعه را اداره کند.
تحلیل های از این دست نه برای نشان دادن راهی، بلکه رفقا آینده نگر هستند و از همین الان خیال خود را راحت کرده اند و فردا روزی در صورت دست بالا پیدا کردن اپوزیسیون راست بگویند: “دیدید! ما که گفتیم!”
“برای این روزها” نیاز به سازماندهی انقلاب جاری، نیاز اصلی است. راست را تنها با افشاگری نمی توان به گوشه رینگ راند، بلکه با بالا بردن توقع جامعه از زندگی و آزادی بصورت رادیکال میتوان و باید اپوزیسیون راست را چه حالا و چه در فردای سقوط جمهوری اسلامی آچمز کرد.


میخواستم در انتها ایشان را دعوت کنم به صفوف حزب کمونیست کارگری برگردند. راستش میدانم بی ثمر است. چرا که مسایل شخصی را چنان به مسایل سیاسی گره زده اند که خود سردرگم مانده اند چه میکنند. از مسایل شخصی بگذریم، مواضع سیاسی شان در این زمان، تماما نتیجه این است علیرغم اینکه خود را کمونیست کارگری معرفی می کنند، اما عملا به آن باور ندارند. به ایشان توصیه نمی کنم بروند منصور حکمت را بخوانند، این البته تلویحا توصیه خود او بود در همان سخنرانی آخرش، اما توصیه میکنم کمونیسم کارگری، و حزب کمونیست کارگری را دست کم نگیرند.

اینرا هم بخوانید

اول مه فرصتی برای ابراز چپ اجتماعی- یاشار سهندی

میثاقی در شش بند از سوی هشت تشکل کارگران، بازنشستگان، دادخواهان، پرستاران و زنان به …