بُز رو؛ نامه به یک بزرگ نویسنده کوچک

“محمود دولت آبادی” چی خطاب کنم تو را؟ چند سال پیش جسارت را از حد گذراندم شما را در یک یادداشتی عباسجان خطاب کردم. میشناسیش. همان شخصیتی که به در یوزگی تمام در کلیدر پی لقمه نانی بود. با خودم گفتم هی بشین سرجات. پا تو ازگلیم ات بیشتر دراز نکن. بالاخره چهار تا پیراهن از تو بیشتر پاره کرده. تو کنفرانس برلین منت سر همه گذاشت همه عمر برای ما و از ما ها نوشته.

شما به رای خودت احترام میگذاری؟ مبارک باشد انشاالله تعالی، نماز و روزه ات قبول درگاه حق تعالی باشد. به حق همین شب های که میگن درهای آسمان باز است دعا در حقت میکنیم که همیشه سال درهای آسمان به رویت باز بماند تا خداوند قدر یکی از بندگان خوبش را بدانند که قاتق نانش شده جان خسته و فرسوده این مردم . و افطار خودش را بر سر سفره رئیس جمهور حکومتی باز میکند که هزاران هزار ستار، مانند ستار کلیدر را به چوبه دار کشیده است یا در گوشه زندانها فرسوده کرده ،یا مجبورشان کرده در تبعید بسوزند. اما محمود چراغش در این خانه ( حقیر و نکبت بار) میسوزد، با روغن حکومتی که چهل سال است موتور حکومت اش با خون مردمانی از جنس سلوچ و زهرا روشن است.

محمود آقا، یعنی اندازه پرویز پرستویی شامه ات تیز نیست که بفهمی این حکومت رفتنی است که سعی میکند دامان خودش را از ننگ نقش سردار سلیمانی بودن پاک کند. همه آنها که حاضر نشدند سر سفره افطار حاضر شوند هیچ نباشد حداقل فهمیدند که رای شان به روحانی یعنی رای به محکوم کردن مردم به گرسنگی و فقر و شکنجه و زندانی بودن امثال آتنا دائمی و گلرخ ایرایی و ….. خودشان را کنار کشیدند. یک استاد از جنس شما به نام زیبا کلام ایشان را به سخره گرفته اگر راست میگویند به دعوت آن جناح لبیک نگویند. البت حق میگوید! اما حواسش نیست خودش حاضر است تفنگ به دست گیرد که حکومت الله بر روی زمین با همه نکبت اش تداوم یابد. اینکه در مصاحبه با رسانه های فارسی زبان از معظم بودن مقام رهبری میگوید یک پلتیک ساده نیست یک نیاز طبقاتی است. یک نیاز برای تداوم کرسی زدن بر مقام روشنفکری که چیزی جز تقدیس شکنجه و خون و چرک نیست.

محمود آقای دولت آبادی طریق بسمل شدن، راه بهشت مینویی بُز رو طوع و خاکساری است عزیزجان. این قدر خودت را از ته پیراهن بیرون نکن که جمهوری اسلامی تدوام یابد. خاطرت است شاملو در مصاحبه ای با تو گفت زندگی یعنی انسان بودن، بیا “در آستانه” آنجا که بی ردای شوم قاضیان منتظر هستند ته مانده آبرویت را نگه دار. میدانی درویشیان در فن، نویسنده بزرگی نبود. در حد شما نبود، اما انسان را رعایت کرد. اما شما ظاهرا نمی توانی انسان را راعایت کنی چون با رای ات که برایت هم بسیار محترم است بوسه بر دستان خونین حکومتی تبهکار میزنی.

“حرف نشخوار راه است.” زندگی راهی است و نویسندگی برای تو نشخواری برای کوتاه کردن این راه. اما در این مسیر قضاوتت میکنند نه با بزرگیت در نویسنده گی بلکه در اینکه کجای روزگار ایستادی. محمود جان بد کردی و بد میکنی. این یکی را نمیشود گذاشت و گذشت.

اینرا هم بخوانید

پزشکیان استارت زد، “ارزان‌فروشی بنزین! ” – یاشار سهندی

مندرج در ژورنال شماره ۸۲۰ (لینک به فایل پی دی اف نشریه ژورنال برای پیاده …