تاریخچه اول ماه مه

از سال 1871 شروع می كنیم. در آن سال كمون پاریس، فرانسه و كل اروپا را به لرزه درآورد. كارگران و زحمتكشان پاریس جرئت این را به خود دادند كه جامعه را از طریق بدست گیری قدرت سیاسی، در یك جهت تازه، و در راستای از میان بردن طبقات، هدایت نمایند. طبقات حاكمه اروپا موقتا از تضادهای درونیشان دست كشیده، متفقا به جنبش طبقه كارگر حمله بردند. آنها بیرحمانه سنگرهای كموناردها را با توپ درهم كوبیده، كارگران قهرمان پاریس را اسیركرده بسیاری از آنان را در خیابانها تیرباران كردند تا نظام ستم و استثمار به حیات ننگین خود ادامه دهد. در سال 1878 دولت پروس قوانین شدیدا ضد کارگری را به تصویب رساند و حزب طبقه كارگر را غیر قانونی اعلام كرد. انگلستان حربه ای دیگر را علیه انقلاب کارگری به كار گرفت. در آنجا بخش قابل توجهی از طبقه كارگر با رشوه های حاصله از سودهای مستعمراتی تخدیر و پشتیبان حفظ شرایط موجود شد. بنظر می رسید كه شعله های سرخ برخاسته از كمون پاریس خاموش گشته است. اما ناگهان غریو تازه جنگ طبقاتی، سكوت را بهم زد: اینبار از یك گوشه دور افتاده و غیر قابل انتظار در آمریكای شمالی، در شیگاگو ، در محله ای كه “جهان متمدن” تا آن زمان نامش را نشنیده بود. محله “هی ماركت” لبریز بود از كارگران مهاجر آلمانی، هلندی، لهستانی و رومانیائی و دیگران. آگاهی طبقاتی را كارگران آلمانی به آنجا برده بودند.


یكسال پس از كمون پاریس، در زمستان 1872 هزاران نفر بخاطر آتش سوزی بزرگ شیكاگو بی خانمان و گرسنه مانده بودند. هزاران نفر برای گرفتن كمك دست به تظاهرات زدند. در دست بسیاری از آنها پرچمهائی دیده می شد كه رویش نوشته شده بود: “یا خون یا نان”. در سال 1877 اعتصاب بزرگی از سوی كارگران راه آهن انجام گرفت. بزودی این اعتصاب، كل كارگران راه آهن در سراسر آمریكا را فراگرفت. بسیاری از افراد كه در رهبری این اعتصابات قرار داشتند از میان كارگران آلمانی بودند كه سابقا با ماركس و انگلس تماس داشتند. آلبرت پارسون یكی از آنان بود كه تجربه دو جنبش را داشت: جنبش اروپا و جنبش ضد برده داری در آمریكا. خود او در آمریكا بدنیا آمده بود.
اعتصابات بزرگ سال 1877 سرانجام با سركوب پلیس از هم پاشید. كمی بعد، جنگ داخلی در آمریكا با پیروزی” جمهوریخواهان “خاتمه یافت. در مدت كوتاهی پس از آن، جنگ با سرخپوستان نیز به اتمام رسید. طولی نكشید كه بردگان تازه آزاد شده در شرایط نیمه فئودالی بكار گرفته شدند. بیكاری گسترش یافته بود. مكانیزه شدن ابزار كشاورزی تغییراتی تاریخی در آمریكا ایجاد نمود. کارگرها اینك بجای “رویای آمریكائی” رویاهای کارگری را از زبان سیاست بیان می كردند. در سال 1877 هر دو طبقه (کارگر و کارفرما) می دانستند كه جنگی دیگر در كار است. سرمایه دارها از این هراس داشتند كه در آمریكا هم نظیر پاریس، كمون برپا شود. بنابراین هیئت حاكمه تدارك سركوب را می دید.
كارگران نیز بلحاظ سیاسی و هم از حیث نظامی تدارك می دیدند. اجتماعات مخفی بحث و تشكل در سطحی عالیتر برگزار می شد. در آنزمان اتحادیه ها نیمه قانونی بودند و جلسات آنها مخفیانه تشكیل می شد. پلیس در هر فرصتی رهبران را دستگیر می كرد و مورد ضرب و شتم قرار می داد. آن روزها، اعتصاب كردن به معنای وارد جنگ شدن با قدرت حاكم بود. در چنان اوضاعی شهر شیكاگو زادگاه رویارویی سخت شد: مصافی كه كارگران در هسته رهبری “اتحادیه مركزی كارگری” هدایتش می كردند. در سال 1875 این اتحادیه قطعنامه ای را به تصویب رساند. در بخشی از این قطعنامه آمده بود: “ما از طبقه كارگر می خواهیم كه فورا خود را مسلح كند. تنها با ابزار قهر می توان در مقابل استثمارگران صف آرائی كرد.” این قطعنامه بروی كاغذ نماند. طولی نكشید كه دهها واحد میلیشیای كارگری تشكیل شد. وقتی سرمایه داری متوجه ماجرا شد، عناصر مبارز را اخلال گر نامید. فرد سرمایه داری در یكی از روزنامه های پرتیراژ نوشت: “عناصر طبقه تحتانی كه اهل مجارستان، آلمان وغیره هستند، جلسات مخفی تشكیل می دهند. آنها گروه های كوچكی سازماندهی كرده اند. آنها خود را سوسیالیست می دانند. در میان این كارگران، هم نیهیلیستهای روس وجود دارند، هم كمونیستهای فرانسوی. رنگ پرچم اینان سرخ است….”
بدین ترتیب صفوف جنبش ،پس از سركوب سال 1877 مجددا سربلند كرد و حول ایده قهر گسترش یافت. در عین حال یك مطالبه معین به مركز مطالبات كارگران تبدیل شده بود و آن خواست روزكار هشت ساعته بود.
در سال 1884 یكی از چند شبكه سراسری اتحادیه ها فراخوان روز مبارزه را اعلام نمود. این سازمان، “فدراسیون صنف سازمان یافته و اتحادیه ای كارگران” نام داشت. این فراخوان با پشتیبانی وسیع یی روبرو شد. جنبش عظیمی براه افتاد. بطور مثال تعداد اعضا سازمان “رسته های كار” در عرض یكسال از 100 هزار به 700 هزار نفر در تابستان 1886 افزایش یافت.


در سال 1885 اعلامیه زیر در صفوف کارگران آمریكا دست بدست می گشت. این اعلامیه از طبقه كارگر آمریكا می خواست كه در اول ماه مه 1886 دست به عمل بزند: “روز شورش است – نه آرامش. روزی كه حرف، حرف سخنگویان لاف زن نهادهای اسیر كننده طبقه كارگر نباشد. روزی كه طبقه كارگر قوانین خویش را بر پا می دارد و قدرتش را بكار می برد كه این قوانین را به اجرا درآورد. قوانینی كه تماما خلاف رضایت و موافقت ستمگران و حكمرانان… است. روزی كه نیروی عظیم زحمتكشان متحد در برابر قدرتی كه امروز بر سرنوشت همه ی ما حكم می راند صف آرائی می كند. روزی كه لذت هشت ساعت كار، هشت ساعت استراحت و هشت ساعت برای هر كاری به اختیار خود ما، احساس می شود.”


سال 1886 سال “دیوانه واری” بود. اعتصابات همه جا را فرا گرفت. همانطور كه مورخان اذعان دارند از دو ماه قبل از اول ماه مه، همگان بارها عبور واگنهای پر از مهمات و مسلسل را بچشم می دیدند. خیلی ها تكرار كمون پاریس را پیش بینی می كردند. در چنین حال و هوائی بود كه شیكاگو به اول ماه مه سال 1886 نزدیك می شد. نوزدهم مارس 1886، نشریه آلمانی زبان “كارگر” در آمریكا نوشت: “اگر ما هر چه زودتر خود را برای انقلابی خونین آماده نكنیم، میراثی جز فقر و بردگی برای فرزندانمان بر جای نخواهیم گذاشت. بنابراین خود را برای انجام انقلاب مجهز كنید.” قبل از روز موعد مبارزه سراسری، هر هفته راهپیمائی هائی تحت شعارهای “زنده باد انقلاب سوسیالیستی”، “سرنگون باد تخت و بارگاه و خزانه”، “كارگران مسلح شوید” برگزار می شد. شبها راهپیمایان مشعل بدست خیابانها را می پیمودند و چنین می خواندند: “میلیونها زحمتكش بپا می خیزند، ببینید به خیابان آمده اند. مستبدین بخود می لرزند، چرا كه قدرتشان را برباد می بینند.”
درست یك شب قبل از واقعه اول ماه مه، روزنامه “كارگر” نوشت: “با جسارت به پیش. نبرد آغاز گشته است. ارتش بردگان مزدی بیكارند. سرمایه داری چنگالهایش را پشت برج و باروی نظم پنهان كرده است. كارگران! شعار ما باید چنین باشد: سازش موقوف. ماه مه فرارسیده است. 20 سال است كه سرمایه داران وعده هشت ساعت كار می دهند ولی همیشه این خواست را زیر پا می گذارند.” در همان شماره از روزنامه “كارگر” هشدار مهمی داده شده بود: “طبق اطلاع، یكی از کارگران بهنگام دستگیری لیست بلند بالائی از اعضا همراهش بوده و تمام آنان نیز دستگیر شده اند.” بنابراین: “لیست عضویتها و دفاتر یادداشت را از جیبتان بیرون آورید. تفنگهایتان را تمیز كنید. انبار مهمات خود را كامل كنید. قاتلین مزدور سرمایه داران، پلیس و گاردش آماده جنایتند. هیچ كارگری نباید دست خالی از خانه بیرون بیاید.”
در مقابل این هشدارها ، طبقه حاكم نیز تدارك می دید، آماج اصلی حملات طبقه حاكم، رهبری كارگران بود. صبح اول ماه مه 1886، یكی از روزنامه های شیكاگو چنین گزارش كرد: “هیچ دودی از دودكش كارخانه ها بیرون نمی آید. همه چیز، رنگ یك روز تعطیل بخود گرفته است.” روزنامه فیلادلفیا تریبون نوشت: “عناصر كارگر را گوئی رتیل بین المللی نیش زده است. آنها را رقص مرگ فراگرفته است.”
در دیترویت 1100 كارگر به مدت هشت ساعت راهپیمائی كردند. در نیویورك 25000 نفر از برادوی به طرف میدان اتحاد راهپیمائی كردند. در عین حال 40 هزار كارگر نیویوركی در حال اعتصاب بودند. در سینسیناتی یك كارگر شروع راهپیمائی را چنین تصویر كرد: “تظاهر كنندگان فقط پرچم سرخ حمل می كردند و تنها سرودی كه می خواندند سرود آربایتر (كارگران) و مارسه یز بود. یك هنگ كارگر با 400 تفنگ اسپرینگ فیلد در صف اول تظاهر كنندگان قرار داشتند.” در لوئی ویل كنتاكی بیش از 6000 كارگر سیاه و سفید از وسط پارك ملی عبور كردند و بدین ترتیب ممنوعیت ورود غیر سفیدان به پارك را عامدانه شكستند. در شیگاگو كه دژ شورش بود، دست كم 30 هزار نفر به خیابانها ریختند. تمام قطارها از كار ایستاده بودند، بنادر را تعطیل كرده بودند. رهبران محافظه كار به حاشیه وقایع رانده شده بودند. خیابان میشیگان پر بود ازکارگرها و خانواده هایشان. پلیس هر كجا را كه كارگران اجتماع كرده بودند مورد حمله قرار می داد.


نقطه انفجار اول ماه مه در كارگاه مك گورمیك بود. اینجا از اواسط زمستان در اعتصاب بسر می برد، ولی گله های اعتصاب شكنان به رهبری پلیس كماكان در كارخانه بودند. در دوم ماه مه، اسپایز، رهبر كارگران قرار بود دوباره برایشان سخنرانی كند. هنگامیكه حدود 6000 كارگر به سخنرانی او گوش می دادند، چند صد نفر به پیشواز اعتصاب شكنانی كه تازه داشتند از سر كار برمیگشتند رفتند تا حسابشان را برسند. روزنامه “كارگر” بتاریخ 4 ماه مه نوشت: “ناگهان صدای گلوله از نزدیك كارخانه بگوش رسید. حدود 75 قاتل قوی هیكل كه توسط یك فرمانده چاق پلیس رهبری می شدند بدان سمت حركت كردند. سه خودرو پر از وحشی های حامی نظم و قانون نیز آنان را همراهی می كردند. در نبرد میان كارگران مسلح به سنگ علیه پلیس مسلح به سلاح گرم، صف كارگران ناگهان بهم خورد. بمبی پشت سر كارگران منفجر شد. دست كم دو كارگر كشته شدند. بسیاری، از جمله چند كودك، مجروح شدند. در ظرف چند ساعت اعلامیه خشمگینانه ای كه به امضا اسپایز رسیده بود در محلات فقیرنشین كارگری دست بدست میگشت: “كارگران مسلح شوید… صاحبكاران نیروی خونخوار خود یعنی پلیس را علیه ما بكار گرفتند. شش نفر از برادران ما عصر امروز در كارگاه مك گورمیك كشته شدند. آنها فقیران بیچاره را كشتند چرا كه جرات كرده بودند دستورات روسا را زیر پا گذارند… همچون هركول افسانه ای بپا خیزید و غول پنهانی را كه میخواهد شما را نابود كند، از میان بردارید. ما از شما میخواهیم كه مسلح شوید! مسلح!”
روز بعد یعنی سوم ماه مه، گسترش اعتصاب پر معنا بود. در سطح كشور نزدیك به 340 هزار كارگر به جنبش پیوسته بودند و 190 هزار نفر از آنها در اعتصاب بسر می بردند. در شیكاگو 80 هزار كارگر به خیابانها ریختند. هنگامی كه چند صد زن دوزنده به خیابان آمدند تا به تظاهرات بپیوندند، روزنامه شیكاگو تریبون علیه شان زوزه كشید و آنها را “زنان وحشی هلهله كش” نامید. اینبار فراخوان روزنامه “كارگر” فراخوانی عاجل بود: “دقت كنید! خونها بر زمین ریخته شده است. گارد دولتی در این كار شركت داشته است. مالكیت خصوصی با خشونت آبیاری می شود. این یك واقعیت تاریخی است. جنگ طبقاتی فرا رسیده است. در محلات فقیر نشین، زنان و بچه ها برای شوهران و پدرانشان گریه سر داده اند. اما در كاخها، سرمایه داران گیلاسهای مشروبات گرانقیمت را به سلامتی اقدامات دار و دسته های خونخوار نظم و قانون بهم می زنند. اشكهایتان را پاك كنید ای بیچارگان مظلوم! بردگان! بپاخیزید و كل قدرت نظام چپاول را سرنگون سازید!”…

صبح روز 4 ماه مه پلیس به یك ستون سه هزار نفره از اعتصاب كنندگان حمله كرد. اجتماعات در تمام شهر برپا شد. هنوز عصر نشده بود كه میدان “هی ماركت” از 3 هزار كارگر انباشته شد… سر و كله دسته ای متشكل از 180 پلیس تا بدندان مسلح پیدا شد. یك افسر پلیس به كارگران دستور داد كه متفرق شوند. اما پاسخ شنید كه اجتماع كارگران، قانونی و مسالمت آمیز است. در این هنگام ناگهان بمبی در صف پلیس منفجر شد. و سپس آنها منطقه را زیر آتش گرفتند. در نتیجه چندین نفر كشته و صدها تن مجروح شدند. در این ماجرا، هفت پلیس نیز كشته شدند.
طبقه حاكمه از این واقعه به عنوان بهانه ای برای انجام تعرضی كه از قبل طراحی كرده بود، استفاده كرد.
در “میلواكی” گارد دولتی با كشتاری خونین به تظاهرات پنج ماه مه پاسخ داد. پنج كارگر لهستانی و یك كارگر آلمانی بخاطر نقض حكومت نظامی به خاك افتادند. در شیكاگو، زندانها مملو از هزاران اعتصابی گشت. بسیاری بهنگام بازجوئی مورد شكنجه قرار گرفتند. از روی لیست اعضای اتحادیه ها، پلیس به خانه هایشان حمله برد. چاپخانه كارگران مورد حمله قرار گرفت. همه اعضای چاپخانه روزنامه “كارگر” دستگیر شدند. پلیس هر چه در دست داشت، از مهمات گرفته تا اسلحه، از شمشیر تا چماق، از نشریه تا پرچم سرخ، از دینامیت تا بمب را بعنوان مدرك به نمایش گذاشت. رهبران كارگران در چنگال سرمایه داری اسیر شد
طبقه حاكمه در همان ماه مه 1886 محاكمات را آغاز كرد. اتهام: قتل پلیس. متهمان: اعضای رهبری آی.دبلیو.پی.آ (اتحادیه انترناسیونال كارگران) به نامهای اوت، اسپایز، مایكل شوآب، ساموئل فیلدن، آلبرت پارسون، آدولف فیشر، جرج انجل، لوئی كنیگ و اسكار نیب. متهمین را با وجود آنكه از گروه های مختلف بودند یكباره با هم محاكمه نمودند. در طول محاكمه هیچ كس نتوانست حتی یك دلیل بیاورد كه افراد فوق الذكر در پرتاب بمب شركت داشته اند. دادستان تمام محكمه را در چند جمله خلاصه كرد: “قانون بر محاكمات حكم میراند. آنارشیسم به محاكمه كشیده شده، این آقایان انتخاب شده و به اینجا آورده شده اند، چرا كه رهبر هستند. اینها مثل هزاران نفری كه بدنبالشان براه افتادند خطاكارند. آقایان قضات این افراد را محكوم كنید. از محكومیت آنان نمونه بسازید. آنان را دار بزنید و نهادهای ما و اجتماعات ما را نجات دهید.”
در سراسر دادگاه، قضات سعی كردند محاكمه را یك محاكمه جنائی جا بزنند. اسپایز در دفاعیه اش از عقاید خویش دفاع كرد و در آخر چنین گفت: “خب، اینها عقاید من است. اگر شما فكر می كنید می توانید این عقاید را كه هر روز بیشتر ریشه می دواند درهم شكنید، اگر فكر می كنید كه با زندانی كردن ما می توانید به عقاید ما ضربه بزنید، اگر فكر می كنید كه مرگ جزای گفتن حقیقت است، پس من با سربلندی و جسارت بهای گزاف آنرا می پردازم! جلادتان را صدا كنید!”

لینك بیست و یكساله اعتراض خود را چنین بیان كرد: “من تكرار می كنم كه دشمن نظم موجودم و تكرار می كنم كه با تمام قدرت تا زمانیكه نفس در سینه دارم با این نظم نبرد می كنم. من از شما متنفرم! از نظمتان بیزارم، از قوانین شما، از اقتدار مستبدانه شما، متنفرم. مرا بدین خاطر بدار بیاویزید”
دادگاه هفت نفر را محكوم به مرگ كرد. اما جنبش بزرگی در دفاع از آنان براه افتاد. جلسات زیادی در سراسر” جهان بدفاع” از آنان برگزار شد: در فرانسه، هلند، روسیه، ایتالیا، اسپانیا، و در تمام ایالات آمریكا….
به دنبال این رویداد خونین، فدراسیون کار آمریکا، در کنگره‌ای که در اواخر سال ۱۸۸۸ در سن‌لوئیز برگزار نمود، تصمیم گرفت در روز اول ماه مه ۱۸۹۰، به یادبود تظاهرات کارگران در سال ۱۸۸۶ و به یادبود رهبران کارگری آمریکا و همچنین برای تعمیم دادن هشت ساعت کار در روز، به تمام بخش‌های کارگری در سراسر آمریکا، تظاهراتی برگزار نماید.توأم بااین تحولات ورویدادها زمینه‌های تشکیل یک سازمان بین‌المللی کارگری نیز فراهم گردید. بر این زمینه‌هاست که سال‌ها پس از انحلال انترناسیونال اول، کنگره بین‌المللی سوسیالیستی، به ابتکار انگلس، در سال ۱۸۸۹ برگزار گردید. این کنگره که در صدمین سالگرد سقوط باستیل (در انقلاب کبیر فرانسه) در پاریس گشایش یافت و در آن ۳۹۱ نماینده از ۲۰ کشور حضور یافته بودند، به معنای واقعی، بزرگترین گردهم‌آئی بین‌المللی در جنبش کارگری جهانی بود و به کنگرۀ مؤسس انترناسیونال دوم تبدیل شد. کنگره از اعتصاب پیشنهادی فدراسیون کار آمریکا که قرار بود برای ۸ ساعت کار در روز، در اول ماه مه سال ۱۸۹۰ صورت بگیرد حمایت کرد. مهم‌ترین تصمیم کنگره نیز در همین رابطه و تصویب قطعنامه‌ای بود که بر آن پایه، روز اول ماه مه به عنوان روز جهانی کارگر و روز همبستگی بین المللی کارگران شناخته می‌شد.
قطعنامه چنین اعلام می‌کرد که “کنگره تصمیم دارد تظاهرات بین‌المللی عظیمی به راه بیاندازد به طوری که در تمام کشورها و در تمام شهرها در یک روز مقرر، توده‌های رنجبران از مقامات دولتی تقلیل ساعات کار روزانه را به هشت ساعت و همچنین اجرای سایر قرارهای کنگره پاریس را مطالبه کنند. چون تظاهرات مشابهی از طرف فدراسیون کار آمریکا برای اول ماه مه ۱۸۸۸ به تصویب رسید، این روز برای تظاهرات بین المللی پذیرفته می‌شود. کارگران کشورهای مختلف باید تظاهرات خود را مطابق با شرایط موجود در کشور خود برگزار کنند.”
پس از پایان کنگره پاریس، عاجل‌ترین وظیفه‌ای که در برابر سازمان‌های کارگری و سوسیالیستی متعهد به مصوبات کنگره قرار داشت، تدارک برگزاری هر چه باشکوه‌تر مراسم اول ماه مه، روز همبستگی بین‌المللی کارگران بود. نتیجه این تلاش‌ها آن شد که در اول ماه مه ۱۸۹۰ صدها هزار کارگر در کشورهای مختلف جهان سرمایه‌داری به خیابان‌ها ریختند و با تظاهرات و راهپیمائی‌های عظیم و با شکوه، اتحاد و همبستگی بین‌المللی خود را در مبارزه علیه سرمایه به نمایش گذاشتند.


اول ماه مه و تلاش طبقه کارگر برای ابراز وجود در این روز اما از همان آغاز، با واکنش خشونت آمیز و سرکوبگرانه سرمایه داری روبرو گردید. سرمایه داری با توسل به قهر و سرکوب کوشید از برگزاری مراسم اول ماه مه جلوگیری نماید. سال‌های بعد از آن نیز، سرمایه داری از مقابله خشونت‌آمیز با جنبش همبستگی بین‌المللی کارگران دست برنداشت و خون ده‌ها و صدها کارگر را بر زمین ریخت. اما کارگران نیز در مقیاس جهانی به مبارزه خود، پیگیرانه ادامه دادند و به رغم سرکوب و مخالفت سرمایه‌داران و دولت‌ها، روز اول ماه مه را به عنوان روز جهانی کارگر به ثبت رساندند. به هر رو، از آن تاریخ به بعد است که کارگران در سراسر جهان روز اول ماه مه را به عنوان روز کارگر در شکل‌های مختلفی جشن می‌گیرند، اتحاد، همبستگی، هم سرنوشتی و قدرت خویش را در برابر دنیای ظلم و ستم و استثمار به نمایش می‌گذارند

اینرا هم بخوانید

Hollow operation, Hollow regime- Bahram Soroush

April 15, 2024 The Islamic Republic’s drone and missile attack on Israel was not a …