تروریسم اسلامی و آزادی بیان

این نوشته بر مبنای مصاحبه با تلویزیون کانال جدید تدوین شده است.
خلیل کیوان: خبر بریدن سر معلم تاریخ، ساموئل پتی، در حومه پاریس توسط یک جوان مسلمان چچنی تبار جهان را شوکه کرد. این معلم تاریخ در کلاس درس درباره آزادی بیان، کاریکاتوری از پیامبر اسلام را که در مجله ” شارلی ابدو” چاپ شده بود به دانش آموزان نشان داده بود. همین کافی بود که حکم قتل او به نحو فجیع بریدن سرش در مقابل مدرسه، صادر و اجرا شود. این قتل فجیع، فرانسه و جهان را تکان داد و پیامدهای بسیاری را بدنبال داشت و به مباحثی دامن زد. از جمله علل و ریشه های وقوع چنین حوادثی، تروریسم اسلامی و آزادی بیان و موضوع دفاع از ارزش های جامعه سکولار و غیره. در این رابطه با حمید تقوایی گفتگو میکنیم.
دولت ها و جریانات اسلامی مدعی اند که معلم فرانسوی به مقدسات اسلام توهین کرده است. و به این نحو صراحتا از قتل این معلم دفاع میکنند و یا آنرا توجیه میکنند. در یک طرف دولت ها و جریانات اسلامی و در طرف دیگر مدافعین ارزش های سکولار در سراسر جهان روبروی هم قرار گرفته اند. علاوه بر جمهوری اسلامی رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه، عمران خان نخست ‌وزیر پاکستان، و وزیر امور خارجه مراکش از جمله کسانی بودند که به مکرون اعتراض کردند. تظاهرات هایی هم از جانب اسلامی ها در کشورهای نظیر بنگلادش و پاکستان برگزار گردید. در طیف مقابل، مردم فرانسه هم در اعتراض به این قتل به خیابان آمدند. یکی از تظاهر کنندگان در فرانسه در مورد این واقعه گفت “پیام‌شان روشن است: سر می‌بریم تا کسی جرات نکند خلاف نظر ما دهان باز کند.”چرا این موضوع تا این حد مورد توجه قرار گرفته است؟


حمید تقوائی: علت روشن است. توحش و جنایتی که در این مورد مشخص می بینید در تاریخ معاصر دنیا بی سابقه است. معلمی را در روز روشن در خیابان سر میبرند به این دلیل که کاریکاتوری را به شاگردانش نشان داده است. این جنایت به هر بهانه و توجیهی صورت گرفته باشد عمق توحش نیروهای اسلامی را نشان میدهد، باید شدیدا محکوم بشود و باید قاطعانه مقابلش ایستاد. توجه جهانیان به این واقعه جلب شد چون کسی انتظار نداشت که چنین جنایت وحشیانه ای بتواند در عصر ما اتفاق بیافتد.
همانطور که گفتید موضوع درس معلم قربانی این جنایت آزادی بیان بود و او بعنوان یک نمونه کاریکاتورهای مجله شارلی ابدو را به شاگردانش نشان داده بود. اگر بخاطر داشته باشید انتشار اولیه این کاریکاتورها در سال ٢٠١٥ به حمله نیروهای اسلامی به دفتر مجله و قتل ١٢ نفر از هیات تحریریه آن منجر شد و جهان در مقابل این جنایت ایستاد. در برابر این توحش مردم فرانسه و اروپا کشورهای دیگر بمیدان آمدند و حمله به مجله شارلی ابدو را محکوم کردند. ساموئل پتی هم همین واقعه را برای شاگردانش توضیح داده بود و از آزادی بیان دفاع کرده بود. این بهانه ای شد در دست نیروهای فوق ارتجاعی و آدمکش اسلامی که دست به چنین جنایتی بزنند و بعد هم بدنبالش، همانطور که اشاره کردید، دولتهای اسلامی و نیمه اسلامی و دیگر نیروهای متحجر اسلامی حمله به معیارهای سکولار و هرکسی که از آزادی بیان دفاع میکند را آغاز کنند.
یک سوی این ماجرا مدافعین سکولاریسم و مدافعین آزادی بیان و آزاد اندیشی قرار دارند و طرف دیگر نیروهای متحجر و آدمکش اسلامی که میخواهند به زور شمشیر و سر بریدن و غیره مردم را مرعوب کنند. همانطور که آن معلم تظاهر کننده میگوید میخواهند کسی جرات نکند بگوید بالای چشم اسلام ابرو. در این جنگ باید با تمام قوا از جبهه آزادی بیان و سکولاریسم و اته ئیسم قاطعانه حمایت کرد و در مقابل وحوش اسلامی بمیدان آمد.


خلیل کیوان: اسلامی ها و برخی جریانات چپ ضد امپریالیست در غرب میگویند اسلام هراسی پایه این نوع اقدامات تروریستی است و یا به آن دامن میزند. آیا حقیقتی در این گفته وجود دارد؟


حمید تقوائی: به هیچوجه. به نظر من ذره ای حقیقت در این گفته نیست. اسلام هراسی را عمدتا نیروهائی که طرفدار نسبیت فرهنگی و مالتی کالچرالیسم هستند و خودشان را ضد امپریالیست میدانند سر زبانها انداخته اند. واقعیت اینست که نیروهای اسلامی مدتهاست در دنیا دارند جنایت میکنند. این اولین جنایت اسلامیستها نیست. ترورهائی که در همین فرانسه اتفاق افتاد، در انگلیس و در تعدادی کشورهای دیگر اتفاق افتاد را همه بیاد داریم.
اما مساله تنها به تروریسم در غرب محدود نیست. در خاورمیانه و در خود جوامع اسلامزده این نیروهای اسلامی زندگی را بر مردم جهنم کرده اند. یک نمونه حکومت جمهوری اسلامی است که تروریسم اش را علیه خود مردم ایران بکار گرفته است. علیه مردم منطقه، در سوریه و در عراق و در لبنان و یمن، جمهوری اسلامی و نیروهای وابسته به آن جنایتهائی می آفرینند که در دنیا بی سابقه است. کدام اسلام هراسی؟ مردم حق دارند از این نیروهای وحشی در هراس باشند اما نباید مرعوبشان شد. باید در مقابلشان ایستاد و اعتراض کرد و آنها را به عقب راند. اسلام سیاسی را باید از زندگی بشر قرن بیست و یکم جمع کرد. باید نیروهائی که به بهانه دفاع از مقدسات و غیره به هر جنایتی دست میزنند کنار زده شوند.
در قوانین اسلامی کشتار مرتدین و از دین برگشتگان و “توهین کنندگان” به محمد واجب شمرده شده است. فراموش نکرده ایم که خمینی فرمان قتل سلمان رشدی را به جرم نوشتن یک کتاب صادر کرد. امروز هم به جرم کشیدن یک کاریکاتور میکشند و سر میبرند. و شمشیر در هوا میچرخانند و عربده میکشند. این جنایت هیچ ربطی به “اسلام هراسی” ادعائی مردم کشورهای غربی ندارد. بخاطر اسلام هراسی این نیروها افسار پاره نکرده اند، برعکس است. اسلامیون چنان کشتار و جنایتی در دنیا، در کشورهای غربی و در خاورمیانه و در کشورهای اسلامزده براه انداخته اند که مردم دیگر نمیتوانند تحمل کنند. در مقابلشان ایستاده اند و میگویند باید این بساط را جمع کرد. سکولاریسم و نقد اسلام ناشی از اسلام هراسی نیست بلکه پرچم مقابله با اسلامیستها است. هر کس هر مذهبی دارد امر خصوصی خودش است ولی هیچکس نباید حق داشته باشد به بهانه دفاع از مذهب به هر جنایتی دست بزند. اسلامیستها جریانات سیاسی تروریست و آدمکشی هستند که دنیا را عرصه تاخت و تاز خودشان قرار داده اند و هر کسی که مذهب آنها را نقد کند و یا کاریکاتوری بکشد و رمان انتقادی ای بنویسد را تهدید به قتل میکنند و یا بقتل میرسانند. جریانات اسلامی هیچ نوع سکولاریسم، هیچ نوع مدرنیسم، هیچ نوع دفاع از آزاد اندیشی و آزادی بیان را تحمل نمیکنند. مردم دنیا حق دارند علیه این توحش بمیدان بیایند و خواهان جمع کردنش از زددگی اجتماعی بشوند. این اسلام هراسی نیست، دفاع از مدنیت در مقابل توحش است.


خلیل کیوان: برخی از نیروهای لیبرال و حتی چپهائی که خود را سکولار میدانند معتقدند آزادی بیان شامل اهانت به عقاید و مقدسات افراد نمیشود و مشخصا نباید به اسلام توهین کرد. در این مورد چه نظری دارید؟


حمید تقوائی: آزادی بیان به معنی دفاع از هر عقیده ای نیست. به افراد نباید توهین کرد ولی یک رکن آزادی بیان آزادی انتقاد از عقاید است. ما برای هر عقیده ای احترام قائل نیستیم. به عقاید خرافی و مذهبی و مقدساتی که انسانها رابه نام دفاع از آنها قربانی میکنند نه تنها نباید احترام گذاشت بلکه باید آنها را به نقد کشید.
همه ادیان در دفاع از مقدساتشان در طول تاریخ جنایت کرده اند. در قرون وسطی در اروپا مسیحیت مرتدین و “توهین کنند گان” به مسیح را زنده زنده در آتش میسوزاند، و امروز اسلامیستها این توحش را نمایندگی میکنند. میخواهند همان بساط قرون وسطائی را در قرن بیست و یکم براه بیاندازند. اصل آزادی بیان دقیقا به این معنی است که هر کس حق داشته باشد جهل و تحجر و خرافات و تعصبات و مقدسات مذهبی را به نقد بکشد. و به هر شیوه ای که میخواهد به نقد بکشد. با بحث فلسفی و علمی و یا با رمان و کاریکاتور و فیلم و نمایش و موزیک و هجو و طنز. اینها همه جزئی از آزادی بیان به معنی وسیع کلمه است.
اساسا مبارزه برای آزادی بیان از مبارزه علیه مذهب آغاز شد. در قرون وسطی در اروپا کلیسا حکم میراند و همه چیز را تحت انقیاد خودش گرفته بود و اجازه نمیداد نه تنها نقد مذهب بلکه علم و حقیقت علمی و کوچکترین تبیین و تفسیری از دنیا که با عقاید کیسا و دین مسیحیت مغایر باشد بیان شود و پا بگیرد. کلیسا وحشیانه بر آزاد اندیشان میتاخت، بعنوان مرتد و جادوگر و کافر میکشت و میسوزاند و دمار از روزگار مردم درآورده بود، جلوی علم وهر پیشروی فکری و نو اندیشی را سد کرده بود و همه این جنایات هم تحت عنوان مقابله با توهین به مقدسات و خدا و پیغمبر انجام میشد.
در برابر این وضعیت در جنبش رنسانس و در جنبش روشنگری اصل آزادی بیان مطرح شد. پیشروان آن دوره اعلام کردند هر کس حق دارد هر چه را به نقد بکشد و جواب استدلال را باید با استدلال داد و نه با زور و کشتار. اعلام کردند کسی حق ندارد حقیقت را توهین آمیز تلقی کند و گردن بزند و شلاق بزند و به آتش بکشد.
نه تنها تاریخا بلکه امروز هم دفاع از آزادی عملا به معنی دفاع از نقد مذهب است. مذهبیها در تمام طول تاریخ آزاد بوده اند که سر منبر و محراب و کلیسا و مسجد و غیره هر چه میخواهند علیه مخالفین دین و اته ئیستها بگویند و نه تنها خرافات مذهبی را اشاعه بدهند بلکه بزنند و بکشند و سر ببرند. در تمام طول تاریخ این بساط بر پا بوده. بعبارت دیگر مذهبیون همیشه آزادی بیان داشته اند. دفاع از آزادی بیان یعنی دفاع از حق بیان مخالفین و منتقدین مذاهب. منتقدین مذهب هم باید مانند مذهبیون حق داشته باشند نظراتشان را اعلام کنند و رمان بنویسند و فیلم بسازند و شعر بگویند و کاریکاتور بکشند و طنز و هجو کار ببرند. باید بشریت حق داشته باشد علیه مذهب و علیه هر نوع مقدساتی- مقدسات و تعصبات و دگم ها و تابوهای ملی و نژادی و قومی و اخلاقی و غیره- به هر وسیله ای که میخواهد خود را بیان کند. این جوهر آزادی بیان است. کسی جلوی دهان مذهبی ها را نگرفته. اسلامی ها و ادیان دیگر مدام دارند نظراتشان را تبلیغ میکنند و حتی در بسیاری کشورها دولتها از آنها حمایت مالی میکنند و به آنها تریبون میدهند. معنی عملی و واقعی آزادی بیان یعنی حق نقد و مخالفت با مذهبیون.
امروز کسانی که میگویند آزادی بیان شامل “توهین” به مذهب نمیشود در واقع آزادی بیان را از مضمون و فلسفه وجودی اش تهی میکنند. بدون نقد مقدسات آزادی بیان معنائی ندارد.


خلیل کیوان: تروریسم اسلامی فقط مشکل فرانسه نیست. دیگر کشورهای اروپایی هم با این معضل روبرو هستند. گتوهایی از مهاجرین در برخی کشورهای غربی شکل گرفته است. فقر و تبعیض در این گتوها بیداد میکند. آیا رابطه ای بین فقر و بیحقوقی مهاجرین و تروریسم اسلامی در فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی وجود دارد؟


حمید تقوائی: به نظر من فقر و تبعیض زمینه ای بوجود آورده است ولی ریشه تروریسم اسلامی فقر و تبعیض نیست. فقر و تبعیضاتی که اشاره کردید همیشه وجود داشته است. مدتها قبل از اینکه جریانات اسلامی سر بلند کنند و مدتها قبل از آنکه خمینی و طالبان و غیره را دنیا بشناسد فقر و تبعیض بوده و شورش و عصیان علیه آن هم وجود داشته. در همین دهه اخیر در انگلیس و در خود فرانسه، جنبش جلیقه زردها و چند سال قبل از آن در خیزش حاشیه نشینان پاریس، مردم علیه فقر شورش کردند و با وجود آنکه بخش عمده آنها مهاجرین از کشوهای اسلامزده بودند از اسلام و اسلامیسم و سربریدن و غیره هم خبری نبود. در ایالتهای آمریکا هم متناوبا شاهد چنین شورشهائی بوده ایم که باز ربطی به اسلامیسم نداشته است.
ریشه افسار گسیختگی امروز جریانات اسلامی فقر نیست بلکه جنبش اسلام سیاسی است که اساسا توسط خود دولتهای غربی بجلو رانده شد. هم خمینی در ایران و هم طالبان در افغانستان اساسا با حمایت صریح دولتهای غربی و حتی با معماری آنها- طالبان تماما دست ساز پنتاگون بود- روی کار آمدند. این جریانات را آن زمان در مقابله با نفوذ شوروی بجلو راندند؛ در افغانستان تحت نفوذ شوروی و در ایرانی که میترسیدند بعد از سقوط حکومت شاه در حیطه نفوذ شوروی قرار بگیرد. به این ترتیب دو شاخه اصلی اسلام سیاسی را دولتهای غربی وارد سیاست کردند. بعد از فروپاشی شوروی همین نیروهای اسلامی افسار پاره کردند و امروز باعث دردسر این دولتها در پایتختهای غربی شده اند.
بنابرین بحث فقط بر سر مذهب بعنوان عقاید فردی نیست. بحث بر سر جنبش اسلام سیاسی است. یعنی جنبشی که میخواهد اسلام و قوانین وحشیانه اسلامی را بر جوامع حاکم کند، میخواهد قصاص و شلاق و قوانین بردگی جنسی علیه زنان را پیاده کند و در هر کشوری که مثل ایران حاکم شده است دمار از روزگار مردم “مسلمان” همان کشور درآورده است. امروز در ترکیه اردوغان هم تلاش میکند قوانین اسلامی را جاری کند و خیال احیای امپراتوری عثمانی را در سر میپروراند.
ریشه اساسی به نظر من این جنبش ضد انسانی و وحشیانه و تروریستی اسلامی است. جنبشی که در کشورهائی مثل ایران دولت را در دست گرفته است و در جاهائی در شکل احزاب و نیروهای اسلامی نظیر حزب الله در لبنان ابراز وجود میکند و یا بصورت دار و دسته های مسلح در عراق و یمن و سوریه مشغول کشتار و فاجعه آفرینی است.
این اساس مساله است. این نیروهای اسلامی طبعا تلاش میکنند در میان مهاجرین از کشورهای اسلامزده که در کشورهای اروپائی در حاشیه شهرها زندگی میکند و فقر زده اند و از حقوق اجتماعی محروم هستند نفوذ پیدا کنند ولی از این لحاظ موفقیتی نداشته اند. من ندیدم که در این عملیات تروریستی چه جمهوی اسلامی و چه دولت ترکیه و یا دولتهای اسلامی دیگر مستضعف پناهی کنند و سنگ مهاجرین فقیر را به سینه بزنند و یا بر عکس از جانب آنها حمایت بشوند. تعرض آنها اساسا حول هتک حرمت از پیامبر اسلام و اهانت به مسلمانان است. گفتمانشان این است. یعنی حتی در رتوریک و در تبلیغات هم ما شاهد مستضعف پناهی از جانب این جریانات نیستیم. تروریسم اسلامی در واقع یک جریان سیاسی است که با ادعای دفاع از اسلام از دولتهای غربی میخواهد دست از سکولاریسم بکشند و از آنها میخواهد که برای مسلمانان حساب ویژه باز کنند.


خلیل کیوان: شما اشاره ای کردید به اینکه طالبان و خمینی به کمک دولتهای غربی روی کار آمدند. در این مورد اسناد متعددی منتشر شده. چندی پیش هیلاری کلینتون در کتابی که منتشر کرد صریحا اعلام کرد طالبان دستپخت خود ما است. اخیرا کارتر اظهار نظری کرده مبنی بر اینکه در جریان انقلاب ٥٧ ایران، با انگلیس رایزنی کردند و به این نتیجه رسیدند که خمینی و اسلامی ها را در مقابل انقلاب ایران مورد حمایت قرار بدهند. سئوال اینست که چرا در چند دهه گذشته اسلام و تروریسم اسلامی در غرب رشد کرده است؟ سیاست های دول غربی و نقش دولت ها و جریانات اسلامی در رشد اسلام گرایی و تروریسم اسلامی چیست؟


حمید تقوائی: نقش دولتهای غربی به این محدود نبود که فقط خمینی یا طالبان را عَلَم کنند. اینها ریشه های اساسی شکل گیری تروریسم اسلامی است ولی نقش دولتها فقط این نبود. بلکه در ادامه هم دولتهای غربی همچنان با نیروهای اسلامی و مشخصا با جمهوری اسلامی کنار آمدند و در سیاستهای خود آنها را جا دادند. دولتهای غربی هیچ زمان نه تنها از سکولاریسم در کشورهای اسلامزده دفاع نکردند بلکه برای اعمال نفوذ و پیشبرد سیاستهایشان دولتها و نیروهای اسلامی را بکار گرفتند.
البته سکولاریسم در خود غرب هم، بجز فرانسه که تا حدی از این لحاظ کارنامه بهتری دارد، زیاد جدی گرفته نمیشود. ولی در هر حال دولتهای غربی حتی همین سکولاریسم نیم بند را هم شامل کشورهای خاورمیانه نمیدانند. بلکه بر عکس تلاششان این بوده است که نیروهای مذهبی- قومی را بجلو برانند. عراق نمونه بارزی است. در عراق یک دولت تماما قومی مذهبی روی کار آوردند. حتی تقسیم پست کردند و ریاست جمهوری را به کردها و نخست وزیری را به شیعه ها و ریاست مجلس را به سنی ها سپردند. در افغانستان هم دوباره دارند با طالبان به توافق میرسند. میخواهند دوباره طالبان را حاکم کنند.
میخواهم بگویم در سیاست همچنان حساب باز کردن روی نیروهای اسلامی را دول غربی ادامه داده اند. و به این ترتیب جنبش اسلام سیاسی پس از سقوط شوروی هم کماکان رشد و گسترش پیدا کرده است.
و از آن طرف هم برخی نیروهائی که خودشان را چپ مینامند ولی عملا در کنار راست ترین نیروها قرار میگیرند بعنوان مبارزه با امپریالیسم از حسن نصرالله و جمهوری اسلامی و نیروهای اسلامی دقاع میکنند. مجموعه این شرایط باعث شده است که جنبش اسلام سیاسی هنوز بتواند فعال باشد و دست به چنین جنایتهائی بزند.
باید تروریسم اسلامی را از سرچشمه خشکاند. دولتهای غربی باید از سکولاریسم نه تنها در کشور خودشان بلکه در کشورهای اسلامزده فعالانه حمایت کنند؛ جنایت دولتهای اسلامی مثل جمهوری اسلامی را نه تنها در غرب بلکه علیه مردم در خود کشورهای تحت حاکمیت اسلامیون، یا تحت فعالیت و نفوذ آنها، محکوم کنند و خواهان محاکمه آنها بشوند. ما مدتهاست خواستار بایکوت سیاسی جمهوری اسلامی هستیم. این را باید در مورد تمام دولتها اسلامی که رسما و علنا و حتی عملا و غیر مستقیم از تروریسم اسلامی دفاع میکنند اعمال کرد. جمهوری اسلامی یک رکن مهم تروریسم اسلامی در ایران و در منطقه و در دنیا هست و باید از جامعه جهانی طرد بشود. مطمئن باشید اگر دولتهای غربی بجای مماشات و کنار آمدن با دول و نیروهای اسلامی، سیاست دفاع از جوامع سکولار و دولتهای سکولار را در پیش میگرفتند کار به اینجا نمیکشید. دولتهای غربی که سازش کردند، مماشات کردند، کنار آمدند، و از سوی دیگر هم جریاناتی که فکر میکنند با دفاع از “فرهنگ اسلامی” و حمله به “اسلام هراسی” دارند با امپریالیسم مبارزه میکنند، عملا از تروریسم اسلامی دفاع میکنند و نتیجه این هست که متاسفانه امروز شاهد آن هستیم.


خلیل کیوان: مکرون در دفاع از ارزش های جمهوری فرانسه اعلام کرده است که در مقابل اسلامی ها کوتاه نخواهد آمد. او تاکید کرد که یک سلسله اقدامات سیاسی، قضایی و حقوقی و امنیتی و آموزشی را در دستور خواهد داشت نظیر عملیات ضد تروریستی، تهیه لیست مظنونین تروریستی، کنترل مساجد و امامان جمعه وارداتی و بودجه آنان و از طرف دیگر آموزش کودکان از سه سالگی و کنترل کلاس های آموزش عربی و غیره. آیا این اقدامات در مقابل اسلام سیاسی کافی است؟

حمید تقوائی: این اقدامات در هر حال مثبت است ولی جواب جنبش اسلامی نیست.
مهاجرین از کشورهای اسلامزده به فرانسه مدتهاست در این کشور ساکن هستند در حالیکه تروریسم اسلامی در دو سه دهه اخیر بعد از بجلو رانده شدن اسلام سیاسی در خاورمیانه سر بلند کرده است. مساله را باید سیاسی و فراتر از یک کشور معین دید. ریشه مساله سیاستهای خود دولتهای غربی است. این دولتها نه تنها عامل بجلو راندن نیروهای اسلامی در برابر شوروی در چهار دهه قبل بودند بلکه همانطور که اشاره کردم تا همین امروز همان سیاستها را به طرق مختلف و با مماشات با نیروها و دولتهای اسلامی دارند به پیش میبرند.
یک وجه قضیه عقب نشستن کل بورژوازی جهانی از معیارهای جامعه مدنی و جا باز کردن برای مذهب و قومگرائی در جوامع موزائیکی است. این جهتگیری عمومی دولتهای غربی پس از پایان جنگ سرد است. در حالیکه برمبنای ابتدائی ترین موازین مدنیت و سکولاریسم و جوامع مدنی که زمانی انقلاب کبیر فرانسه نمایندگی میکرد نباید نیروها و دولتهای اسلامی جائی در دنیای امروز میداشتند.
از آقای مکرون باید پرسید که آیا هنوز زمان آن نرسیده است که جمهوری اسلامی را بایکوت کنید؟ و بخواهید که از نظر سیاسی و دیپلماتیک و فرهنگی و ورزشی از مجامع بین اللملی اخراج بشود؟ آیا وقت این نیست که در سازمان ملل قطعنامه ای تصویب کنید که جمهوری اسلامی از این سازمان اخراج شود؟ آیا نباید جمهوری اسلامی ازآی ال او، سازمان جهانی کار، اخراج بشود؛ آیا نباید به فستیوالهای سینمائی و نمایشگاه کتاب و دیگر مناسبتهای فرهنگی و هنری راه پیدا نکند؟ آیا وقت این نیست؟ آیا نباید با دولتها و نیروهای اسلامی به مقابله سیاسی پرداخت؟ بله، از نظر ارزشهای لائیک و سکولار و ارزشهای اته ئیستی باید آموزش داد و با خرافات مذهبی مقابله فرهنگی و روشنگری کرد ولی مساله این نیست که ناگهان مسلمانان خواب نما شدند و دیگر توهین به عقایدشان را تاب نمی آورند و تحمل نمیکنند و سر میبرند. این را به حساب مردم مسلمان یا منسوب به اسلام نباید نوشت. این را باید به حساب جریانات اسلامی، نیروها و دولتهای اسلامی ای نوشت که پرچم اسلام سیاسی را بلند کرده اند. بعنوان نمونه امروز حجاب و برقعه در کشورهای غربی بیشتر از گذشته به چشم میخورد. قبلا هم بخشی از زنان مسلمان حجاب بر سر میکردند ولی این مد شدن امروزی حجاب ناشی از اعتقادات زنان مسلمان نیست، بلکه پرچم یک جنبش سیاسی است که میخواهد با قوانین و اخلاقیات کپک زده اسلامی و با ترور و ارعاب خود را به دنیا تحمیل کند. این یک نوع ادعا، یک نوع تعرض، یک نوع حمله به ارزشهای تمدن قرن بیست یکمی هست با اتکا به اسلام ١٤٠٠ سال قبل و قرآن و تحجر و عقب ماندگی متناظر با آن. این یک جریان و جنبش سیاسی است و باید هر دولت و نیروئی که مدعی دفاع از سکولاریسم و مدنیت است در برابر آن بایستد. باید دولتهای غربی مدافع سکولاریسم در خاورمیانه هم باشند. باید دولتهای اسلامی نظیر جمهوری اسلامی، که همین جنایتهائی که هر چند ماه یک بار در کشورهای غربی اتفاق می افتد را هر روز در کشور خودشان مرتکب میشوند، از جامعه جهانی طرد بشوند. ما مدتهاست اعلام کرده ایم جمهوری اسلامی نماینده مردم ایران نیست، قاتل آنان است و نباید برسمیت شناخته بشود. باید به رژیم اسلامی در ایران بعنوان عامل جنایت علیه بشریت برخورد بشود. در قبال دولتها و نیروهای اسلامی دیگر هم باید همین سیاست را داشت.


البته دولتهای غربی نمیخواهند و منافعشان اجازه نمیدهد که در برابر دولتها و نیروهای اسلامی بایستند اما من معتقدم با اتکا به قدرت مردم در خود کشورهای اسلامزده مثل قدرت اعتراضات توده ای مردم در ایران و اعتراضات مرم عراق و لبنان علیه نیروهای اسلامی و همچنین با اتکا به نیروهای سکولار و آزادیخواه و افکار عمومی مردم در کشورهای غربی میتوان دولتها و مجامع بین المللی را وادار کرد که موضع قاطع و محکمی علیه دولتهای اسلامی اتخاذ کنند.
یک جنبه تقابل با نیروهای اسلامی جنبه قضائی حقوقی است. باید هر دولت و نهادی که مدعی دفاع از حقوق بشر است خواستار محاکمه نیروها و دولتهای اسلامی باشد. معلوم نیست اسلامیها باید دیگر چه جنایتی بکنند که بشودعلیه شان اقامه دعوا کرد. ببینید جمهوری اسلامی تنها در یک سال اخیر مرتکب چه جنایتهای دهشتناکی شده است. کوس رسوائی این رژیم در دنیا به صدا درآمده و همه از جنایتهای این حکومت، از کشتار ١٥٠٠ نفر در آبان ٩٨ تا شلیک عامدانه به هواپیمای مسافربری و تا اعدامهای سیاسی که مورد آخرش اعدام نوید فکاری بود، آگاه هستند ولی هیچ دولتی خواستار محاکمه سران جمهوری اسلامی نیست. هیچکس نمیگوید کسانی مثل خامنه ای و روحانی و سران رژیم ترور و کشتار در ایران باید به محاکمه کشیده بشوند. راه حل اینجاست. باید سر اژدها را کوبید و سر اژدها جمهوری اسلامی است.
تنها با این تعرض سیاسی و قضائی میشود مساله را حل کرد. عقاید اسلامی، اینکه مثلا در کلاسهای عربی در فرانسه به دانش آموزان چه یاد میدهند و غیره بحث دیگری است. باید آموزش و پرورش سکولار باشد، نباید هیچ مذهبی، اسلام یا مسیحیت یا هر دین دیگری به مدارس راه پیدا کند، باید در سطح جامعه از نظر فرهنگی به خرافات مذهبی مقابله کرد و غیره. ولی این استانداردها و قوانین لائیک و پیشرو باید در جوامعی نظیر ایران و یا در عربستان و ترکیه و افعانستان و سومالی و دیگر کشورهای اسلامزده نیز پیاده بشود و این امر تنها با تعرض سیاسی و حقوقی- قضائی به دولتها و نیروهای اسلامی امکان پذیر است.


خلیل کیوان: در اعتراض به سخنان امانوئل مکرون، رییس جمهوری فرانسه، در دفاع از آزادی بیان و انتشار کاریکاتورهای پیامبر مسلمانان، کاردار فرانسه در تهران به وزارت امور خارجه ایران احضار شد. سپاه پاسداران مکرون را «رییس‌جمهور بی‌خرد و ماجراجوی فرانسه» نامید. کیهان شریعتمداری، شمعخانی و غیره هم وارد گود شدند. رئیس تشخیص مصلحت نظام آیت الهر لاریجانی مکرون را محکوم کرد و بر همراهی مسلمانان جهان در مقابله با این اسلام ستیزی ها تاکید گذاشت. آیا به نظر شما جمهوری اسلامی میتواند از این شرایط به نفع موقعیت خود در میان نیروهای اسلامی استفاده کند؟


حمید تقوائی: به نظر من جمهوری اسلامی ضعیف تر از آن است که با این نوع تبلیغات و های و هویها بخواهد موقعیتی برای خودش کسب کند. ببینید این دورهِ خمینی و فتوا علیه سلمان رشدی نیست. امروز جمهوری اسلامی از هر نظر تضعیف شده است. رژیم در خود ایران با چالش بزرگی از طرف مردم روبروست. ما شاهد شورشهای شهری هستیم که هر یک یا دوسال یک بار اتفاق می افتاد، جامعه در عرصه های مختلف علیه حکومت به حرکت درآمده است، در منطقه موقعیت حکومت در اثر جنبش توده ای مردم در عراق و در لبنان که خواست اخراج جمهوری اسلامی و قطع دست نیروهای اسلامی از کشورشان را مطرح میکنند بسیار تضعیف شده است، از نظر اقتصادی حکومت کاملا ورشکسته است، دزدی و فساد مقامات و آیت الله های میلیاردر در جامعه بیداد میکند و غیره و غیره. مجموعه این شرایط اجازه نمیدهد که رژیم با پرچم رنگ پریده دفاع از مقدسات اسلامی موقعیتی برای خودش دست و پا کند. به نظر من این اظهار لحیه های که به آن اشاره کردید برای خالی نبودن عریضه است.
کلا نیروها و دولتهای اسلامی نمیتوانند با این نوع اسلام پناهی ها موقعیت خود را مستحکم کنند. الان مثلا اردوغان تند تر علیه مکرون موضع گرفته است اما آن هم بجائی نمیرسد. معضل اصلی این دولتها و نیروهای اسلامی شرایط و موقعیت متزلزلشان در کشور خودشان است. تلاش میکنند با این نوع تبلیغات موقعیت خوشان را تثبیت کنند. تلاش میکنند با اتکا به تعصبات و خرافات و مقدسات اسلامی بر فقر و بیحقوقی و بحرانهای سیاسی و اقتصادی که با آن مواجه هستند سر پوش بگذارند ولی برعکس بیشتر از طرف مردم خودشان به چالش کشیده میشوند. در عراق و لبنان شاهد این هستیم و جامعه ایران نیز نمونه برجسته این استیصال حکومتهای اسلامی است. بیش از چهار دهه است که مردم ایران معنی واقعی مقدسات و قوانین و اخلاقیات کپک زده اسلامی را تجربه کرده اند و به همین خاطر هیچ جامعه ای باندازه جامعه ایران ضد مذهب و خواهان مدنیت و مدرنیسم و جمع کردن بساط نیروهای اسلامی از جامعه نیست.
در چنین شرایطی توجیه قتل فجیع معلم فرانسوی به این خاطر که به اسلام توهین کرده است فقط با خشم و انزجار مردم مواجه میشود. به نظر من رژیم نمیتواند از این شرایط نفعی ببرد و موج برگشتی در پی این ماجرا خواهد آمد که بر عکس، موقعیت دولتهای اسلامی را ضعیف تر خواهد کرد.

اینرا هم بخوانید

پرستو بازداشت و آزاد شد! حمید تقوایی

مندرج در ژورنال شماره ۹۱۳ (لینک به فایل پی دی اف نشریه ژورنال برای پیاده …