جمهوری اسلامی با “نه” مردم سر کار نیامد

انقلاب ۵۷ و شکست آن هم شاهدان زنده زیای دارد. آدمهای زیادی هم در سالهای بعد از آن شکست درباره چرائی آن انقلاب و شکست آن تحقیقاتی کردند که تعمق در آن و مقایسه آن با انقلاب احتمالی پیش روی می تواند برای فعالین سیاسی آموزنده باشد.
در به سر کار آمدن جمهوری اسلامی فاکتورهای متعددی دخیل بودند. شاید مهمترین این فاکتورها همجنبشی بودن نیروهای سیاسی دخیل در رهبری انقلاب بود. حزب توده، سازمان چریکهای فدائی خلق که اهم آن به حزب توده پیوست و سازمان مجاهدین خلق، یعنی همه نیروهای اصلی چپ آنزمان در خدمت به سر کار آمدن خمینی شدند. در کنار نیروهای چپ، جریانات شبه لیبرال مثل جبهه ملی، بنی صدر و نهضت آزادی هم، که در میان اقشار ناراضی و انقلاب کننده نیرو بودند و می توانستند سرنوشت انقلاب را طور دیگری رقم بزنند، خودشان را خیلی متفاوت از خمینی و حزب الله اش نمی دیدند.
رسالت اصلی و اولیه خمینی و جمهوری اسلامی همانا شکست انقلابی بود که سمت و سویی چپ و رادیکال داشت. تا قبل از انقلاب خمینی را نه کسی به عنوان اپوزیسیون پهلوی می شناخت و نه هم کسی روی آن حسابی باز کرده بود. ایران قبل از انقلاب جامعه ای نبود که مردمش آرزوی حجاب سر کردن اجباری زنان، کشتار بهائیان، صدور اسلام، جداسازی زن و مرد و دیگر هویتهای جمهوری اسلامی را داشتند. در بحبوحه انقلاب خمینی را از کربلا و نجف به پاریس بردند، بی بی سی و اقمارش او را به ماه فرستادند و همانجا از او عکس گرفته و نشان مردم دادند! ارتش را با او همصدا کردند و شاه و اطرافیانش را بدون دردسر زیادی از سر کار برداشته و لیست زندانیان کمونیست و چپ را به خلخالی و لاجوردی و دیگر دست اندرکاران تازه دادند که سر موقع همه را سر ببرند. حتی چپ ترین نیروهای آن زمان، مثل سازمان پیکار و دیگر نیروهای خط سه دنبال این بودند که قدرت دولتی، اگر نه به دست خمینی و منتظری بیافتد، بلکه حداکثر دست بورژوازی ملی ای بیافتد که جزئی از خلق بود و متحد طبقه کارگر. هیچ نیروی سیاسی چپی که نماینده استقلال طبقاتی طبقه کارگر و جنبش کمونیسم کارگری باشد و به حساب بیاید نه برنامه ای داشت و نه فکر می کرد که می شود قدرت سیاسی را از دست بورژوازی درآورد. حزب کمونیست ایران بعد از شکست انقلاب بود که با برنامه ای مستقل تشکیل شد.
در نتیجه سر کار آمدن جمهوری اسلامی نه تنها حاصل “نه” تعمیق شده مردم نبود، بلکه حاصل توطئه سران کشورهای غربی و ارتش و دم و دستگاه ساواک از یک طرف؛ و سردرگمی، پراکندگی و فقر تئوریک نیروهای چپ از طرفی دیگر بود. قبله گاه اصلی چپ آندوره در ایران، مثل همه جای دیگر جهان، بلوک شوروی بود که آرزویش سر کار آمدن نیروئی مثل جمهوری اسلامی بود. اگر کمونیستها مثل امروز حزب و برنامه ای داشتند و استقلال طبقاتی طبقه کارگر را نمایندگی می کردند، واضح است که مخالف به میدان آوردن توده های معترض از طرف حزب توده و جبهه ملی نمی شدند. اما به هیچوجه هم حاضر نمی شدند که قدرت به دست یک نیروی ارتجاعی و قرون وسطائی بیافتد؛ همچنانکه در کردستان جلوی ضدانقلاب اسلامی ایستادند.
“نه” به جمهوری اسلامی
هر اندازه که یک نفر از مخالفین سرنگونی جمهوری اسلامی به موافقین آن بپیوندد، گامی مثبت است. نیروئی که دغدغه رهائی جامعه از دست جمهوری اسلامی و یا هر مرتجع دیگری را داشته باشد، تلاش می کند که هر چه بیشتر نیروهای مخالف سرنگونی به موافقین آن تبدیل شوند و هر کسی که بتواند آدم به خیابان و صفوف اعتراضات بیاورد را تشویق می کند که این کار را بکند. اما واضح است که به کسی سواری نمی دهد و “نه” خود را محدود به “نه” آنها نمی کند. ما “نه” آنها را برای سرنگونی جمهوری اسلامی قبول داریم، اما تبصره هایشان، مثل تمامیت ارضی، خاک میهن، سلطنت، برده داری مزدی و غیره را نمی پذیریم! کارگر، زن، کودک، مهاجر افغانستانی، و هر کسی که در این جامعه زندگی اش زیر سیطره جمهوری اسلامی تباه شده است، نفعی در سر پا ماندن این رژیم ندارد. تجربه تاریخی هم این را به ما میگوید. هر چقدر کادتها، اکتبریستها و روشنفکران لیبرال و طرفداران اروپائی شدن سیستم روسیه از تزار دور شدند، پروسه سرنگونی استبداد تزاری و قدرت گرفتن شوراها آسان تر شد.
یک تصور عجیبی که بعضی از چپها از انقلاب دارند این است که کارگران در تشکلهایشان متشکل می شوند و در یک روز آفتابی به سوی کاخ جماران به حرکت در می آیند و فردایش نظامی سوسیالیستی برقرار است. یک چنین چیزی نه هیچوقت اتفاق افتاده است و آنکس هم که منتظر است چنین چیزی اتفاق بیافتد، باید حداقل ۴۲ سال دیگر منتظر بماند. پروسه انقلابات، – و نه جنگهای چریکی، – چنین هستند که اعتراضات توده ای مثل امروز ایران همگانی می شوند و در پروسه سرنگونی، از نقطه شروع و به مرور تا تکمیل شدن سرنگونی رژیم مورد اعتراض، نهادهایی شکل می گیرند که رهبری انقلاب را به دست بگیرند. رهبرانی پا پیش می گذارند که دیروز لزوما جایگاه امروزشان را نداشتند. اگر حزبی که توانسته است مطالبات تودههای انقلابی را فرموله کند و بخش قابل توجهی از رهبران اعتراضات را با خود همراه کند و قادر شد در نهادهایی که ذکرشان رفت دست بالا پیدا کنند، امکان هدایت انقلاب را دارد.
تصور عجیب تر دیگر این چپ این است که فکر می کند همه کارگران سوسیالیست هستند. نه تنها همه کارگران سوسیالیست نیستند، بلکه همه رهبران کارگری و همه رهبران جنبشهای اعتراضی هم لزوما سوسیالیست و در حزب فرموله کننده مطالبات انقلاب متشکل نیستند. حزبی می تواند توجه رهبران کارگری را به خود جلب کند که نماینده “نه” تعمیق و رادیکال شده توده های معترض باشد. حزبی می تواند توجه کارگران، زنان، توده های انقلابی را به خود جلب کند که آنها را تا آخرین ایستگاه نمایندگی کند. بسیاری از رهبران اعتراضات کارگری و سربازان تا لحظات آخر سرنگونی دولت کرنسکی حاضر نبودند اتوریته خود را پشت بلشویکها بیاندازند. کارگران مثل همه شهروندان می توانند ترجیحات متفاوتی، بنابر منافع آنی و آتی خود داشته باشند. کارگران فلزکار روسیه، که قدرتمندترین بخش طبقه کارگر روسیه بودند، تا روزهای آخر سر و کول همدیگر می زدند. آلکساندر شلیاپنیکوف در مقالات متعددی کار هرکولی برای متحد کردن آنها را نوشته است. صرف اینکه من و شما فکر کنیم چه چیزی به نفع جامعه است، کسی را به حقانیت نظرات ما به اقناعی نمی رساند. اثبات خوشمزگی شیربرنج در خوردن آن است.
اپوزیسیون راست بی کار نمی نشیند
یک امید، و انتظار چپهای مضطرب از اعتراض و “نه” راست به جمهوری اسلامی این است که اپوزیسیون راست، و از جمله بی بی سی و کشورهای غربی دست روی دست بگذارند و ناظر تحولات انقلابی باشند! ناشیگری سیاسی تا کجا!؟ نمی توانند متوجه شوند که این راست یک انقلاب توده ای را که برایشان یک تجربه سخت و تلخ بود، از دست مردم ربودند و شکست دادند! کاری که بلدند در مقابل جنب و جوش این اپوزیسیون ارتجاعی بکنند، پاسیو شدن و انتظار بیشتر کشیدن است.
مسئولیتی که اکنون در دستور چپ جامعه است، اینست که اجازه ندهد راست اینبار هم بر موج انقلاب سوار شود. بالاتر چگونگی آن را به اختصار توضیح دادم. این راست اکنون زیر فشار چپ و توده های معترض در جامعه از حمایت ضمنی و صریح از جمهوری اسلامی دست شسته است و دارد به جمهوری اسلامی “نه” می گوید. این، همچنانکه چند جا تکرار کرده ام، نکته ای مثبت است. بالاتر گفتم که باید تبصره های راست بر “نه” را کنار زد و افشاء کرد. اما نباید انتظار داشت که اپوزیسیون راست ناظر بیطرف اتفاقات و تحولات سیاسی جامعه باشد.
فعلا نوبت ما نیست!؟
در انقلاب روسیه، چپی که می خواست به بورژوازی سواری بدهد، تا آخرین لحظه با لنین و بلشویکها جنگید که “هنوز نوبت کمونیستها و طبقه کارگر نرسیده است”. اینها بعدا که شکست خوردند، در جاهای مختلف و به مناسبتهای متعددی روبروی جامعه آزاده شده و طبقه کارگر ایستادند و بطرف آنها تیر شلیک کردند. امروزه چپ از نوع دیگری ظهور کرده و نوع دیگری از ما انتظار می خواهد که “آنقدر انتظار بکشید که هیچ نیروی راست دیگری در صحنه سیاست در اپوزیسیون نماند که کسی “نه” ما را با “نه” آنها عوضی بگیرد”. من مطمئنم که اصالت تزهای این جماعت ردخور ندارد؛ اما به درد کارگر نمی خورند. ردخور ندارند، برای اینکه کسی که دست به عملی نمی زند، خطائی هم مرتکب نخواهد شد. انقلاب همچون موجهای طوفانی است که تو را با خود می برد. اگر دور دستها نشسته باشی، هیچ خطری متوجه ات نخواهد شد.
۱۷ دسامبر ۲۰۲۱

اینرا هم بخوانید

نقطه ضعف راست- ناصر اصغری

چپ و راست در انقلاب جاری در حال سازماندهی هستند و قبل از اینکه انقلاب …