شاید الان باور نکنید، ولی یک زمانی جدن در ایران رسم بود که پسربچه ها را در عکس ها لخت کنند و شومبولشان را با افتخار به نمایش بگذارند. یک زمانی تولد هر پسری، تاریخ ولیعهد شدن آن پسربچه در آن خانواده بود.
این البته بدون ارتباط با تاریخ گذشته این مملکت نیست. بدون ارتباط با سامانه حکومتی از پدر به پسر در آن زمانی که گرفتن اینجور عکسها مرسوم بود نیست. افکار و آراء و عقاید اجتماعی همیشه محصول عملکرد طبقه حاکمند. همانطور که عقاید مترقی همیشه محصول جنگ فکری و فرهنگی و سیاسی با طبقه حاکمه است.
چند سال پیش تلویزیون من و تو با فرح پهلوی در باره تاریخ زندگی اش صحبت کرده است که هنوز در یوتیوب قابل دسترس است. در این برنامه فرح در باره ازدواجش با شاه میگوید. با خوشحالی میگوید که کریستین دیور که لباس عروسی را تمام کرد، یک نخ آبی به انتهای لباس عروس بست به این امید که پسر بزایم. لبخند میزند و با خوشحالی این حرف را میزند. بعد میگوید من بلافاصله حامله شدم. از اقصا نقاط مملکت مدام به من توصیه میکردند چکار بکنم که پسر بشود. فرح میگوید وقتی زایمان کردم بعد از زایمان شاه به اتاقم امد و گفت که پسر زاییده ام. من گریه کردم! بعد بلافاصله میگوید البته دختر هم بود همین کار را میکردم. عیبی نداشت. حالا حتی اگر بچه اول هم دختر بود، بالاخره بعدی پسر میشد!
شما ببین، این خانم این حرف را سال هزار و سیصد و چهل نمیزند. این حرف را سال نود و شش میزند. یعنی بعد از پنجاه سال، این زن که دو زبان دنیا را صحبت میکند، پیانو میزند، در پاریس درس خوانده و بیش از چهل سال است خارج کشور زندگی میکند، هنوز که هنوز است در ارتجاع و کهنه پرستی مردسالارانه غرق است. اونوقت دوستان میخواهند کجای تاریخ را رصد کنند تا بفهمند که بابا جمهوری اسلامی رعدی در اسمان بی ابر نبود. مردسالاری بنیاد تفکر دو تا جنبش در ایران است. هم ملی گراها و ناسیونالیست ها ضد زنند، هم اسلامیها. اتفاقن سر همین پل با هم در کل تاریخ سیاسی ایران دست میدهند و به سازش و توافق میرسند. بعد جالب این است که یک عده میخواهند ایشان را به عنوان نماد تجدد به ما بفروشند. اخر پدرتان خوب، مادرتان خوب، کسی که افتخارش این است پسر بزاید، تمدن و تجددش کیلویی چند است؟
میدانید چه چیز این ویدئو عمق تحجر و فسیل شدن فرح را نشان میدهد. وقتی که این زن حتی به مخیله اش خطور نمیکند، خودش و افکار ارتجاعی اش را لااقل به خاطر دخترانش قیچی کند. به خاطر سه تا دختر که فرزندان همین آقاپسر هستند خودش را قیچی کند. شما یک لحظه و فقط یک لحظه تصور کنید سه تا دختر جوان به حرفهای مادر بزرگشان گوش میکنند در حالیکه میگوید اگر به جای پسر، دختر هم زاییده بود،باری به هر جهت اوکی بود، چون بعدش ادامه میداد، حامله میشد تا بالاخره پسر بشود! از خودشان بطور قطع میپرسند نکند مادر ما هم به همین خاطر ادامه داده است! راستی مامان بزرگ چکار میکرد اگر مثل ما، همه بچه هایش دختر میشدند؟ اجازه و حق حیات داشتند یا مادرشان هر دفعه زیر گریه میزد؟
میدانید چه چیز جامعه ما اسفناک است؟ اینکه انداختن ارتجاع به اسم ترقی نورم شده است. این یکی را از گور در می اورند در ماه میکنند، آن یکی را در ترشی خوابانده، آن دیگری را که حتی نمیداند حقوق زن خوردنی است یا پوشیدنی زیر نورافکن میگذارند تا به عنوان فمینیست به ما بفروشند.
جالبی ماجرا میدانید کجاست؟ همان موقع که فرح زور میزده پسردار بشود، یک افرادی مثل مهرانگیز منوچهریان که سناتور مجلس خود حکومت شاه بودند، بحث آوردند که آقا ولیعهد چرا باید پسر باشد؟ این بی عدالتی است!
ولی الان سلطنت طلب حتی حاضر نیست مهرانگیز دولتشاهی یا مهرانگیز منوچهریان را ایدول خود بکند تا کار ما چپ ها سختتر باشد. حاضر نیست با ایدول کردن آنها، لااقل ادعای تجدد طلبی خود را ملات دار کند، ارتفاع را انقدر بالا ببرد، که ما هم مجبور باشیم عیار توقع را بالاتر از آنها ببریم. مبنای رقابت سیاسی میان کمپ های مختلف اپوزیسیون بشود تجدد طلبی و مدرنیسم نه اینکه یک کم ارتجاع به جای تجدد و مدرنیسم. تاسف آور است واقعن !
شما تصورش را بکنید. وقتی فرح در آن دوران حداکثر کارش این بوده برای اعتبار دربار، سراغ بیماران رفته یا شریک خرج صدها میلیون برای جشن های الکی دو هزار و پانصد ساله باشد، مهرانگیز منوچهریان مجبور میشود از مجلس سنا استعفا بدهد چرا که دهسال تلاش کرد تعدد زوجات را در قانون خانواده شاه ممنوع کند. کودک همسری را ممنوع کند. آخوند نمی گذاشت. آخرین باری که مطبوعات علیه این زن نوشتند که کافر است. شایعه کردند کمونیست است، در حالیکه خود شاه او را به نمایندگی سنا انتصاب کرده بود، این شاه است که تلفن میزند و میگوید آبروی ما جلو علمای قم رفته است. جمعش کنید. قانون خانواده را جوری بنویسید که با اسلام تطابق داشته باشد. مهرانگیز منوچهریان نه چپ بود نه انقلابی بود نه حتی میشود گفت فمینیست بود. یک زن مترقی بود که میخواست طبقه خودش را کول کند از در و دهات بکند، شهری کند. میخواست مثل بورژوازی غربی مردسالاری و دین را عقب بزند تا به جای اینکه فقط لباس عروس ملکه فرانسوی باشد، افکار و دستاورها هم غربی باشند.
اینجاست که من ادعا میکنم علامت قهقرا رفتن ما فقط جمهوری اسلامی نیست. نه! طبقه بورژوازی ایران حتی عرضه ندارد نماینده اش مهرانگیز منوچهریان باشد. نه که الان. همان موقعی که در مجلس سنای حکومت شاه میگفتند خانم دین را رعایت کن و این زن فریاد میزد من دارم در مجلس سنا سخنرانی میکنم نه در مسجد سپهسالار!
اما الان، اینجا و امروز، ما خرج عقب ماندگی شماها را نمی دهیم. ما خرج عقب ماندگی هیچ جنبش دست راستی را نمیدهیم. شما مختارید باز هم با آخوند بروید. با مردسالاری بروید. با فرماندهان ارتش همدیگر الاکلنگ بازی کنید. یک زمانی انها به طرف اخوندها بیایند، یک زمانی اینها به طرف بازماندگان سلطنت. اما جامعه ایران با هیچکدام شماها نخواهد رفت. چون جامعه فراتر رفته است. برای کل ارتجاع مردسالار ایرانی، دیگه تمومه ماجرا! فراتر از حد تصورات و توقعات جمیع شماها جامعه ایران به جلو رفته است.
……………………………
اگر به جای شاه، مهرانگیز منوچهریان حکومت کرده بود!
طرفداران سلطنت به ما چپ ها میگویند، انتخاب امروز ایران، انتخابی میان گذشته و امروز است. انتخابی است میان سلطنت شاه یا جمهوری اسلامی. سلطنت طلب ها به ما میگویند آخوند از آسمان بر ایران نازل شد. به جای بررسی علل عروج اسلام از دامان حکومت شاه، نفرت ضد کمونیستی خود را وثیقه کرده اند، عروج آخوند را تقصیر ما بیندازند. این بار ما به زمین خود انها میرویم. مگر نمی گویند گذشته پرستند. مگر نه اینکه قرار است به عقب برگردیم. اوکی اجازه بدهید ما هم به گذشته برویم.
اولین سوال ما این است، تا کجا به عقب برگردیم؟ تا فرح پهلوی و حکومت شاه یا تا مهرانگیز منوچهریان و دولتشاهی؟ تا کجا مدافع این گذشته هستید؟
اسم رمز ورود ما به گذشته، مهرانگیز منوچهریان است. به نظر ما هیچ شخصیت سیاسی تا این حد سمبل نیست برای ان حقیقتی که ما امروز از آن دفاع میکنیم. مهرانگیز منوچهریان اپوزیسیون شاه در درون حکومت بود. که البته سگش شرف داشت به آیت الله شیرین عبادی!
مهرانگیز منوچهریان نه چپ بود و نه انقلابی. منتهی طبقه تازه متولد شده بورژوازی ایران حتی قدرت هضم این عنصر خودش را هم نداشت. وقتی عزم کرد پیش ثریا برود تا با کمک او شاه را به تغییر قانون خانواده راضی کند، چو انداختند که کمونیست است. به همین خاطر ثریا از ملاقات او سرباز زد. زنی که با فرمان خود شاه به نمایندگی مجلس سنا انتصاب شده بود. مهرانگیز منوچهریان مدافع مدرنیزه کردن ایران، عقب راندن دین اسلام و تثبیت دستاوردهای غرب در زمینه حقوق کودک بود. از احمد کسروی که یک ملی گرا بود، رادیکالتر و سیاسی اجتماعیتر بود. کسروی میگفت کتب دینی یا افتخارات فرهنگی ناسیونالیست ها را به اتش بکشند تا این محیط متوجه مزخرف بودن انها شود. مهرانگیز منوچهریان نگاهش به قدرت سیاسی حاکم و تغییر قوانین به طرق سیاسی بود.
از انقلاب ۵۷ و عروج جمهوری اسلامی یک عدد سلطنت طلب متفکر پیدا نشده، حتی داریوش همایون که بهترینشان بود، به این سوال جواب بدهد که اوکی گیریم که چپ بد بود، با آخوند سازش کرد، اصلن همه آن اراجیفی که الان مدعی اند، همه انها بود، اما سوال این است خود طبقه بورژوازی ایران، طبقه حاکمه چرا هیچگونه مقاومت فکری و سیاسی در مقابل عروج دستگاه آخوند نکرد. هر چه باشد برای این طبقه، شاه بهتر از آخوند بود. چرا بورژوازی ایران با اولین هل، دودستی همه چیز را تقدیم آخوند کرد؟ تیوری توطئه به درد هم کلاسیهای رئیسی میخورد. ما اینجا میخواهیم تحلیل سیاسی خوب بشنوییم.
جواب این سوال مهرانگیز منوچهریان است. چون با نورافکن انداختن روی زندگی و تلاشهای او روشن میشود که پوزیشن سیاسی حکومت شاه واقعن چه بود. چه زیگزاگهای خطرناکی میان مدرنیسم و ارتجاع زده، در مقابل اسلام زانو زدند. خیلی قبلتر ، شاید دو دهه قبل از عروج خمینی.
شاه وسط مدرنیته و اخوند گیر کرده، بند بازی میکرد. اولین علامت اشتیاق طبقه بورژوازی ایران برای رهبری کردن انقلاب صنعتی در ایران، بیداری سیاسی در باره نقش دین اسلام در گرهگاه مسئله زن بود. در دوره رضاخان زنها شروع کردند جمعیت ها و نهادهای مختلف را سازمان بدهند. در سال ۱۳۰۰ مانیفستاسیون نوشته بودند که بابا اخوند و اسلام را از قوانین بیرون کنید. در دوران رضاشاه تعدد زوجات قانونی بود، خود رضا شاه چند تا زن عقدی داشت. صیغه قانونی بود. حق طلاق با مرد بود. سن ازدواج دخترها زیر سیزده سال بود. با انقلاب سفید، شاه، ایران را از فئودالیته به دوره سرمایه داری آورد. اما لازمه تحول پیگیر جهت صنعتی شدن ایران فقط عوض کردن جای گاو اهن با تراکتور نبود، باید از لحاظ سیاسی و فرهنگی انقلاب سفید را تداوم می بخشید. طبقه بورژوازی ایران را مجهز به مدرنیته، سکولاریسم و غربگرایی میکرد. چون بخشی از طبقه حاکم تحت تاثیر غرب به این اصرار میکرد. بخش دیگری جلو تغییر ایستاده، مقاومت میکرد. سفت و سخت به دهات چسبیده، بیلش را در جالیز فرو کرده، حاضر به پیشروی نبود. شاه میان این دولایه گیر کرده بود، هر قدم که به جلو میگذاشت، مجبورش میکردند صد قدم به عقب برگردد. یک جایی هم دیگر در همان گذشته ماند و در مقابل اسلام سیاسی زانو زد. از انجا به بعد قطب طرفدار مدرنیته خود طبقه بورژوازی جوان ایران دچار دیپرشن تاریخی شد، ریزش کرد. به جایش آخوند و جریان ملی اسلامی میداندار شد. شاه در اواخر عمرش از لحاظ سیاسی، دیگر فرق چندانی با جبهه ملی ندارد.
مهرانگیز منوچهریان نماد مقاومت و تلاش طبقه شاه برای پیشرفت است. امثال فرح پهلوی در مقابل مهرانگیز منوچهریان هیچ نیستند. همین الان اگر ایدول سلطنت طلب مهرانگیز منوچهریان بود، وضعش در جنبش حق زن بهتر از انتخاب فرح به عنوان ایدول است. منوچهریان به لحاظ فکری و سیاسی به یک تحول عظیم فرهنگی و سیاسی در ایران دامن میزد.فرح و حتی شاه در جبهه مقابل او بودند. منوچهریان همان مدرسه ای رفته که فرح پهلوی رفته است. منتهی او دارای دکترای حقوق بود و تز دکترایش را هم در باره حقوق کودکان نوشت. در همان زمان هم به خارج کشور سفر کرده ، فرقش با فرح در این است که ایشان تمام تلاشش را کرده تا از خارج کشور به جای زرق و برق و لباسها و ظروف و کاغذ دیواری لاکچری، پیشرفتها و دستاوردهای مربوط به حقوق زن و کودک را بار کند، به ایران بیاورد و برای مدرنیزه کردن این مملکت از جنبه حقوق زن تلاش کند. منوچهریان نمی خواست ایران را چپ کند، میخواست ما در حد سوئیس باشیم. رویایی که بورژوازی ترسوی ایران هیچوقت نداشته وندارد. جلو مهرانگیز منوچهریان هم آخوند ایستاد و هم حکومت شاه. همان موقع که فرح مشغول پسر زائیدن برای سامانه حکومتی اسپرمی بود، مهرانگیز منوچهریان انتخاب ولیعهد را به عنوان جانشین شاه نقد کرد و گفت : « انسانی تر آن است که در انتخاب ولیعهد هم تساوی حقوق زن و مرد مراعات شود»
به گفته خودش پنج سال پشت در دانشکده حقوق تهران ایستاد چون زن بود. تا بالاخره راهش دادند. با انتشار کتاب « انتقاد بر قانون اساسی ایران از نظر حقوق زن» کوشید تا قوانین زن ستیزانه و عقب مانده دوران پهلوی را نقد کند. این کتاب در سال ۱۳۲۸ منتشر شد. عکس العمل حکومت شاه این بود که اداره نگارش وزارت فرهنگ او را مورد تعقیب قرار داد. حدود پانزده سال طول کشید تا انتشار این کتاب قانونی شد. منوچهریان قانونی به نام حمایت از صغار یا همان کودکان را به مجلس سنا برد که به علت کارشکنی مجلس شورای ملی در تصویب این قانون در دفاع از حقوق کودکان، از سمت خود به عنوان سناتور استعفا کرد.
بار دوم، هنگام طرح لایحه آزادی سفر زنان که حق تصمیم گیری در باره آنها در دست شوهرانشان بود، با شریف امامی در صحن مجلس درگیر شد. منوچهریان سالها بعد در لندن در این باره به خبرنگاران میگوید: « روزیکه لایحه گذرنامه در مجلس سنا مطرح بود به عنوان نطق قبل از دستور در مورد تعارض مواد لایحه با قانون اساسی و اصل تساوی حقوق زن و مرد و اعلامیه جهانی حقوق بشر که دولت ایران نیز به آن ملحق شده بود، مطالبی گفته و یادآور شدم که آن قسمت از این قانون که سفر زن شوهردار را به خارج از کشور موکول به اجازه از شوهر کرده است باید حذف شود و در اسلام نیز ادای واجبات دینی زن، محتاج به اجازه شوهر نیست. در این هنگام مهندس شریف امامی رییس مجلس سنا با لحنی تند گفت : «چرا از مذهب نام می برید.» و در این موقع علامه وحیدی گفت : «کفر است، کفر است.»
من گفتم:« آقای علامه وحیدی توجه داشته باشید اینجا مجلس سنا است و مسجد سپهسالار نیست.» ناگهان رییس مجلس گفت : « چرا مزخرف می گویید (به خانم منوچهریان).» گفتم : «مزخرف می شنوم. شما توانایی درک این مطلب را ندارید و اگر سانسور نباشد و جزییات این مطلب را منتشر سازند ملت ایران خوب می فهمد که شما دارید دمکراسی را خفه میکنید. در هر صورت یقین دارم که روزی این دولت در معرض بازجویی قرارخواهد گرفت.»
منوچهریان به عنوان یک حقوقدان در دولت منصور طرح حمایت از خانواده را به دولت داد که با مخالفت اعضای دولت روبرو شد. وزیر دادگستری وقت گفت که قصد اصلاح قانون حمایت خانواده را ندارد. پاسخ دکتر منوچهریان به وزیر دادگستری موجب شد که سه ماه به تفرش تبعید گردد.
نخست وزير وقت حسن علي منصور در همين رابطه به شاه گفت:«…به منوچهريان گفتم ما نمي توانيم آن را به صورت يك لايحه مطرح و پياده كنيم كه ايشان گفتند، استعفا دهيد، خودمان مي توانيم.»
دكتر مهرانگيز منوچهریان در نهايت قانون حمايت خانواده خود را، با اصولي چون، حقوق مساوي دختر و پسر در ارث، ممنوعيت تعدد زوجات به طور مطلق، ممنوع بودن ازدواج موقت، افزايش سن ازدواج، حق و حقوق مساوي پدر و مادر نسبت به حضانت اطفال، با الهام از اعلاميه جهاني بشر، به صورت يك طرح در مجلس سنا مطرح كرد و آن را به امضاء پانزده سناتور رسانيد و سپس نسخه اي از آن را هم، به مطبوعات داد. انتشار طرح فوق در سطح جامعه، اعتراض و خشم روحانيون قم به خصوص مراجع تقليد را به همراه داشت. روحانيون از طريق كانال هاي ارتباطي خاص خود با شاه، به ايشان شكايت كردند. محمدرضا شاه هم در برخوردي عكس العملي و براي دلجويي از مراجع تقليد قم، در سخناني تلفني به امير عباس هويدا نخست وزير وقت گفت:«… از قم تلفن زده اند و واویلا، این زن کافر است و بیرونش کنید. شاه با آقای هویدا صحبت می کند که چطور شده که این کار را کرده، مگر این زن دیوانه شده است… و شاه به جعفر شریف امامی (رئیس وقت مجلس سنا)هم گفتند:« … این چه کاری است که شده، و او در پاسخ گفته بود:« … والله من دیدم 15، 16، تا سناتور امضا کرده اند، بعد به این سناتورها گفته بودند که چطور شما این را امضا کرده بودید، گفتند والله ما نخواندیم، گفتیم لابد این خوب است. شاه گفته بود بلکه حکم اعدام مرا بهتان بدهند، همین طور نخوانده امضا می کنید.»
نزدیک ده پانزدهسال طول کشید تا قوانین شریعت اسلام در حکومت شاه که ناظر بر مناسبات خانوادگی بود تغییر کند. انهم اصلاحاتی ناچیز. چرا که هر بار خمینی اراذل و اوباشش را بسیج و علیه تغییر قانون فتوی صادر میکرد. شاه هم بلافاصله مثل کودکی که از ترس به دامن مادرش پناه میبرد به حوزه علمیه پناه میبرد. فوری در مقابل تمایل بخشهایی از طبقه خودش برای قیچی کردن اسلام و اخوند، طرف اخوندها را میگرفت. وقتی رئيس دانشكده حقوق به خاطر شرايط مرد سالاري درايران، 5 سال مهرانگیز منوچهریان را به بهانه هاي مختلف از ورود به دانشكده باز داشت، قانونی نبود توی دهان این ارتجاع مردسالار مذهبی بزند. مهر انگيز در زمان دانشجويي خود چندين سخنراني در سالن آمفي تئاتر دانشكده انجام داد كه هر كدام غوغايي و جنجالي به پا نمود و استقبال دانشجويان از سخنان ايشان و مباحث مطرح شده، حتي استادان را هم به محل سخنراني ايشان مي كشاند. در اولين سخنراني خود، از قانون انتخابات مجلس شوراي ملي انتقاد كرد و خواهان حق راي براي زنان در ايران شد در سخنراني بعدي خود، روش انتخاب وليعهد در ايران ( مرد بودن ) را به نقد كشيد و عنوان كرد كه انساني تر است كه در انتخاب وليعهد قاعده تساوي حقوق زن و مرد، در دستيابي به سلطنت رعايت شود. آیت الله بهبهانی باعث شد دهانش را در دانشگاه حقوق ببندند.
آخرین ورژن قانون خانواده زمان شاه، سند سازش شاه با دستگاه اخوند و اسلام بود. منوچهریان میگفت تعدد زوجات را ممنوع کنید. شاه در مشورت با اخوندها راضی شد که تعدد زوجات بماند ولی شرط اطلاع دادن ورضایت زن اول به ان اضافه شود. مهرانگیز منوچهریان خسته شد. استعفا داد و رفت. بعد از او دیگر هیچ قشری از طبقه بورژوازی ایران جرئت نکرد به قوانین اسلامی و مردسالارانه حمله کند. به همین دلیل، وظیفه نقد اسلام و رنسانس ضد دینی به بیرون طبقه بورژوازی و بدوش چپ افتاد.
سوال این است چرا شاه وسط بود؟ چرا کمونیستها را میگرفت اعدام میکرد ولی یک عدد اخوند را بالای دار نبرد. مدام رشوه میداد که ساکت باشند. از چه می ترسید؟
عامل اصلی که در تاریخ باعث توسری خوردن طبقه بورژوازی ایران و رضایت به سازش با آخوند است، اینکه درست در مقطع صنعتی شدن ایران در همسایگی اش یک حکومت کمونیستی قدرت را در دست دارد و بورژوازی کل جهان از این واقع ترسیده است. مسئله این نیست که ترسیده بودند چون استالین اعدام میکرد، اصلن قبل از اینکه استالین قدرت را بگیرد ترسیده بودند. از بعد از انقلاب اکتبر، چالش سرمایه داری جهان دیگر صرفن با فئودالیته و عقب ماندگی نبود. سرمایه داری جهان به جای نبرد با گذشته، از هراس آینده سرخ محافظه کارشد، به دامان ارتجاعی ترین عناصر گذشته پناه برد. نبرد با فئودالیسم جای خودش را به پیشروی نکردن به خاطر خطر سوسیالیسم داد! در خاورمیانه انقلاب صنعتی در ایران درست در متن این ترس و نگرانی جنگ سردی قرار گرفت. به جای اینکه به نیروهای پیشبرنده طبقه خود متکی و پیشروی را ادامه دهند، به مقابله با خطر کمونیسم پرداخته با ارتجاعیترین عناصر ضد کمونیستی متحد شدند. اینجا آغاز تولد جریانات اسلامی دست ساخت غرب در خاورمیانه است. اسلام بهترین ظرفیت ضد کمونیستی و ضد مدرن را در اختیار این طبقه و دول غربی در خاورمیانه قرار میداد. شاه ایران دهها سخنرانی علیه کمونیسم دارد، در حالیکه یک بار علیه اخوند و اسلام حرف نزد.
بودند افرادی مثل منوچهریان که خودشان را به جای اینکه مقابل کمونیسم تعریف کنند، مقابل اسلام تعریف کردند. برای همین اتفاقی نبود که چو انداختند که این نماینده مجلس کمونیست است. در حالیکه منوچهریان هیچ وقت حتی چپ هم نبود.
به انقلاب ۵۷ برگردیم. آیا در انقلاب ۵۷ امریکا با شاه همان کاری را نکرد که او با امثال منوچهریان کرد. در انقلاب ۵۷ امریکا از ترس عروج چپ با خمینی رفت. فرماندهان ارتش شاه را مجبور کرد به خمینی نامه بنویسند، پشت بختیار را هم خالی کرد. ایا ضد کمونیسمی که به این طبقه پمپاژ کردند به ضرر حتی طبقه خودش تمام نشد؟ چهل و دو سال است میخواهند قدرت را از اخوند بگیرند، نمی توانند.
به زمان حال برگردیم. هیئت حاکمه الان امریکا بیشتر با کیست؟ با آخوندها یا با اپوزیسیون راست؟ با مردم است یا با حکومت؟ همچنان به خاطر ترس از کمونیسم و خطر عروج چپ!! در حالیکه اردوگاه شوروی سقوط کرده است.
این انحطاط ضد کمونیستی اسم رمز سازش هرگونه جریان سیاسی با ارتجاع در خاورمیانه است. در خود کشورهای اروپای غربی دقیقن چون بر این منوال نیست، راه پیشروی خود طبقه حاکمه بیشتر باز بوده است. گرچه که اینجا هم در پنجاه سال اخیر تغییرات ژرفی صورت گرفته است.
آیا سلطنت طلب و کل کمپ راست این بار هم به جای ضدیت با اسلام سیاسی، افق خودش را به دشمنی با کمونیسم گره خواهد زد؟ چه سرنوشت خطرناکی. شبیه به اصلاح طلبان. چون دیگه تمومه ماجرای این سناریوی صد ساله نیز به زودی فراخواهد رسید.