بار دیگر، بخشی دیگر از طبقه کارگر قدرت این طبقه را به نمایش گذاشت. در پی اعتصاب کامیونداران معلمان دست به تحصن (اعتصاب) در دفاتر مدارس زدند. تا بدینوسیله ثابت شده باشد که طبقه کارگر در تحولات جاری به صورت وسیع و قوی نقش دارد و این را کسی از نمی تواند از طبقه کارگر بگیرد. این اعتصابات مهر طبقه کارگرو به طبع آن چپ جامعه را بر خود دارد چرا که پیگیر مطالباتی است که هیچ نیروی راستی در جامعه خواستار آن نیست.
خواست افزایش دستمزدها و بهبود وضعیت کاری، زندگی شرافتمندانه، تحصیل رایگان،بهبود کیفیت آموزشی، بهبود وضعیت فیزیکی کلاسها، آزادی زندانیان سیاسی( معلمان)… این صدر خواستهای معلمان است که مستقیما به زندگی همه مردم ایران ربط دارد. اینها خواسته های است که بیان کننده شعار اصلی مردم معترض است که معیشت و منزلت را حق مسلم خودشان میدانند. خواستی که نفس وجود جمهوری اسلامی یعنی مخالفت و سرکوب معیشت و منزلت کل توده های کار کن جامعه. خواسته های که هیچ جریانی از بخش راست جامعه که در اپوزیسیون حکومت است نمیتواند و نمیخواهد جوابگوی آن باشد. آنچه که آنها در نهایت میخواهند بدل دیگری است از مصیبتی که جمهوری اسلامی در همه این چهل سال بر سر ما مردم آوده است. “احیای قدرت و آبروی ایران و ایرانی” اسم رمزی برای پاسخگو نبودن در مورد مطالبه کرامت ومعیشت مردم است. این شعارهای مبهم برای روزی است که اگر دستشان به قدرت برسد ابزاری باشد برای سرکوب کردن کل توده مردم که خواستار رفاه و آزادی هستند. یوسف مصدقی نامی در “تاملات بهنگام” خویش در کیهان لندن در حمایت از شازده پهلویها و به زبان آریامهری نسبت به ارتجاع سرخ وسیاه هشدار میدهد. اعتصاب را حق شهروندی میداند اما در شرایط جاری کشور. ایشان همه تلاشهای صورت گرفته از سوی کامیونداران و معلمان را تلاش “طبقه متوسط” اینبار ظاهرا فرو دست شده می شمارد تا منکر حق شهروندی فرودستان برای عزت انسانی شان باشند. ضمن تحقیر فرودستان که به زعم ایشان در سال ٨٨ حکومت از ایشان برای سرکوب استفاده کرده(!) هشدار میدهد بدون حمایت “طبقه متوسط” اعتراضات شان به جای نمی رسد. طبقه متوسط موهومی که با همین نشانه های که ایشان میدهند خرج متوسط ماندن شان به بهای استثمار فرودستان جامعه تامین میشود.
احیای کرامت انسان تنها در پناه رفاه انسانها ممکن است. بیش از هر چیز انسان باید دغدغه معیشت نداشته باشد تا بتواند به خودش به عنوان یک انسان نگاه کند، نه کسی که بدنیا آمده تمام عمر کار کند و دست آخر دست هیچی به هیچی. رفع نگرانی از بابت معیشت برای جریاناتی که همه هم و غم شان سر وسامان دادن به محیط کسب و کار برای کار آفرینان محترم است نه تنها ممکن نیست بلکه ایشان به روی بینوایی مردم حساب باز میکنند تا بواسطه آنبه هر شرایطی تن بدهند. ایشان اگر به استقبال اعتصابات بخش های مختلف مردمی که دست شان از همه جا کوتاه است میروند:١)اعتصابات این چنین جز “خبر فوری” محسوب نمی شود امافشار این اعتصابات ناچارشان میکند که به آن بپردازند. ٢) میخواهند همین فشار را ابزاری برای “چانه زنی از بالا” کنند و تا دیر نشده یک معامله بالای سر مردم صورت دهند بیش از آنکه( خواسته خواست رفاه و منزلت) شیرازه کاررا از دست ایشان در ببرد.
آنها که خود را جمهوری خواه معرفی میکنند که یاران تازه شان همان اکثریتهای خوشنام(!) است که در دهه ٦٠ مستقیما در سرکوب مردم دست داشتند از “ناتوانی حکومت در اداره جامعه” گله مندند و به روایت ایشان مردم ظاهرا بیش از آنکه بیمناک آینده همین فردای خودشان باشنداز”آینده کشور بیمناک” هستند! برای همین پیوستن معلمان را به موج اعتصابات سراسری رایک “نافرمانی مدنی” موثر میخوانند. ایشان نمی خواهند به روی خودشان بیاورند که این مثلا نافرمانی مدنی نه یک تمنا و خواهش بلکه یک اعتراض عمیق است به توهین و تحقیر و محکوم کردن مردم به گرسنگی از سوی همین حکومت ناتوان در اداره امور جامعه است.خاک پاشیدن به چشم مردم گویا وظیفه ابدی ایشان است. همیشه تو گوش مردم خوانده اند مقصر خودمانیم که فرهنگ مان پایین است که خودمانیم کردیم ؛که از ماست که برماست! در مثلها و قصه هایشان جامعه را به یک جنگل تشبیه میکنند که میتواند مدیریت یک شیر بر آن حاکم باشد یا یک الاغ!
بسیار کوشش کردند که مردم را به واسطه گویش به زبانهای گوناگون و پوشیدن لباس خاصی به جان هم بیندازند. اگر سیخ تو چشم مردم نکنند اگر بگذارند مردم به حال خودشان باشند بیشترین همبستگی را بدون توجه به اینکه کنار دستی اش به چه زبانی حرف میزند از خود نشان میدهند. برای توده مردم تا وقتی تو گوشش نخواندن تو نژاد و قوم برتری، خوشبختی بغل دستی اش همیشه دغدغه اش بوده و در پی آن بودن کمک حال هم باشند. و این برای راست جامعه سم است چرا که در یک فضای مسموم ایشان میتوانند نفس بکشند و نیرو جمع کند. اعتصابات سراسری اخیر از این جنبه هم بسیار مهم بوده است که این تبلیغات مسموم را نیز خنثی میکند و این تنها از طبقه کارگر برمی آید نه (بقول منصور حکمت) بخاطر اینکه بامعرفت است، بلکه آزادی همه انسانها از هویتهای کاذب، آزادی طبقه کارگر را تضمین میکند.
اعتصاب کامیون داران و معلمان امید را در دل مردم زنده نگه داشته است که تغییر اوضاع ممکن و شدنی است اگر متحد شوند. پی بردن مردم به نیرو و توان خود مهمترین دستاورد اعتصابات اینچنینی است. این اعتصابات قدرت اش را از موقعیت طبقه کارگر میگیرد و روز بروز این قدرت را به صاحبان آن یادآور میشود. کامیونداری که بر بنری کارگران و معلمان را خطاب قرار میدهد و معلمی که پیش چشم دانش آموزانش از کامیونداران میگوید که ما همه همدردیم نشان از این دارد بخشهای مختلف طبقه کارگر دارند همدیگر را پیدا میکنند. و اگر کمونیستها حرفی برای گفتن دارند و اگر واقعا خواهان بدست گرفتن قدرت هستند باید تلاش کنند کهاعترضات و اعتصاباتشان بخشهای مختلف طبقه کارگر بهم پیوند بخورد.