در سازمان ملل چه گذشت؟

انترناسیونال 836

پرسش از علی جوادی

ترامپ و روحانی در سخنرانی های خود در هفته گذشته در نشست سالانه سازمان ملل به سیاست های جهانی و جدالهایی که در آن درگیر هستند، پرداختند. در این مورد پرسش هایی را با علی جوادی در میان میگذاریم.

خلیل کیوان: ترامپ در سخنرانی خود بر پروتکشنیسم اقتصادی و ناسیونالیسم تاکید گذاشت و تاکید کرد که بر اساس این راهبرد اقتصاد آمریکا در دوره ریاست جمهوری وی رشد یافته است. بطورمثال او گفت که بیش از پانصد میلیارد دلار در نتیجه تعرفه بر کالاهای چینی به اقتصاد آمریکا سرایز شده است. او همچنین دولت انگستان را به خروج از اتحادیه اروپا ترغیب کرد. ادعای ایدولوگ ها و سردمداران سرمایه داری همواره تاکید بر لیبرالیسم و بازار آزاد بوده است. آیا ناسیونالیسم و پروتکشنیسم اقتصادی سالهای اخیر را بعنوان یک عارضه در کارکرد سرمایه و مساله ای غیر قابل پیشبینی که ویژه گی شخصیت ترامپ است باید بحساب آورد یا یک نیاز سرمایه داری آمریکا در دوره حاضر؟ 

علی جوادی: پروتشکنیسم اقتصادی همواره بمثابه یک گرایش فوق ارتجاعی در صفوف طبقه حاکمه آمریکا و کلا در جهان غرب وجود داشته است. دست بالا را نداشته است، اما وجود داشته است. این گرایش در دورانهای متفاوتی در انتخابات آمریکا توانسته بود بخشی از نیروهای طبقه حاکمه را نیز به گرد خود جمع کند، اما هرگز نتوانسته بود به گرایش هژمونیک در طبقه حاکمه تبدیل شود. بطور مثال هرگز نتوانست کاندیدایی در رقابت نیروهای اصلی جناحهای هیات حاکمه آمریکا داشته باشد.

اما در دوران پس از جنگ سرد و کلا با فروپاشی بلوک شرق ما در عین حال شاهد زوال نظم حاکم بر جهان غرب و گسترش آشفتگی های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بطور مشخص در بلوک پیروز در جنگ سرد بودیم. در این دوران، بر خلاف وعده و وعیدهای گوش کر کن، ما شاهد “صلح” و “آرامش” و “ثبات سیاسی و اقتصادی” در جهان نبودیم. جنگ ها و کشمکشهای خونینی که در این دوران شاهد بودیم، گوشه هایی از نظم خونینی است که جهان از سر گذرانده است. در عین حالدر این دوران ما شاهد تغییر توازن قوای سیاسی گرایشات و جناح های حاکم و کلا تغییرات چشمگیری در سیمای سیاسی جهان بودیم. رشد گرایشات نژاد پرستانه، ناسیونالیستی و پروتشکنیستی یکی از این تغییرات است.

چرا؟ چرا این گرایش فوق ارتجاعی توانسته است اکنون در گوشه هایی از جهان غرب دست بالا را پیدا کند؟ در پایه ای ترین سطح پاسخ را باید بحران اقتصادی و سیاسی بورژوازی حاکم جستجو کرد. بلوک شرق سقوط کرد، گرایش سرمایه داری متکی بر رقابت آزاد و بازارهای جهانی و درهای باز برای تحرک سرمایه، پیروز شد. اما معنای این پیروزی بهبود شرایط و کار زندگی توده مردم کارکن و زحمتکش در این جوامع نبود. برعکس شکافهای طبقاتی با شتاب بیشتری افزایش یافت. سرمایه شرایط مطلوب تری برای انباشت و گسترش پیدا کرد، اما سهم نسبی توده کارکن از این ثروت اجتماعی تولید شده بطور مشخص تنزل کرد. ناسیونالیسم افراطی با تکیه بر سیاست اقتصادی پروتشکنیستی بر این شرایط سرمایه گذاری کرد و کوشید تا معضل را در سیاست “درهای باز” یا “جهانی شدن” اقتصاد متکی کند. نژاد پرستی کور و ضد انسانی نیز همزاد و مولفه دیگر رشد این گرایش ارتجاعی در سطح جهان است.

به این اعتبار نه این سیاست یک عارضه در کار کرد سرمایه در دوران حاضر است و نه یک نیاز عمومی سرمایه. تلاش گرایشی از طبقه حاکمه است که در دوران و در بزنگاهی در پس بحران اقتصادی و فروکش کردن تبلیغات کر کننده گرایش حاکمه پیروز در جنگ سرد کوشیده است که سهم بیشتری از قدرت در جهان سرمایه داری موجود را در کنترل خود داشته باشد. به این شرایط مسلما باید عوامفریبی و شارلاتانیسم یک بساز و بفروش ابن الوقت نظیر ترامپ و یا جانسون را نیز اضافه کرد.

خلیل کیوان: ترامپ در سخنرانی خود گفت جمهوری اسلامی ایران”تهدیدی بزرگ” است که در “آتش جنگ سوریه و یمن می‌دمد.” او همچنین در باره تحریم های اقتصادی علیه جمهوری اسلامی گفت: “تا زمانی که ایران رفتارش را تغییر ندهد تحریم‌ها لغو نخواهد شد بلکه بیشتر هم می‌شود.”. در هفته های اخیر صحبت از پا در میانی فرانسه و باز شدن روزنه ای برای مذاکره شنیده میشد که مساله حملات به آرامکو این روند را تحت الشعاع قرار داد. این تاکیدات ترامپ در این شرایط به چه معنی است؟

علی جوادی:سیاست ترامپ تشدید فشار اقتصادی بمنظور سوق دادن حکومت اسلامی به پای میز مذاکره است. به دنبال بند و بست با حکومت اسلامی اند. هدفشان همان طور که بارها اعلام کرده اند، “تغییر رفتار” و یا بهتر بگویم، “اصلاح رژیم” اسلامی، آنهم در سطح سیاست ها و رفتارهایمنطقه ای آن، است. با “همین رهبران”، با همین جنایتکاران. به چند نکته در این زمینه باید اشاره کرد:

مسلما و بدون تردید حکومت اسلامی یک پای کشمکشهای خونین منطقه و تهدیدی جدی برای زندگی مردم و آزادیخواهی و برابری طلبی در منطقه است. هر جا که جریان اسلامی چرخی زده است گرد و غبار مرگ و عقب ماندگی و تحجر و ضدیت با  زن و آزادیخواهی را در آنجا پخش کرده و گسترانده است. این حکومت مرگ و فقر و ضدیت با هر چه انسانی است. اما حکومت اسلامی تنها “تهدید” در منطقه نیست. نیروهای ارتجاعی منطقه ای و جهانی معینی در این منطقه فعالند و در این “تهدید” سهیم اند. آمریکا و اسرائیل و روسیه و عربستان سعودی و ترکیه در زمره دیگر نیروهای دخیل و ارتجاعی در این منطقه هستند.

دستیابی به صلح و آزادیخواهی در این منطقه اسلام زده و ارتجاع زده مستلزم سرنگونی رژیم اسلامی در ایران، حل عادلانه مساله فلسطین و برسیمت شناختن کشور مستقل فلسطینی در کنار اسرائیل، خلاص شدن از دست نیروهای ارتجاعی و عقب مانده در این کشورها و همچنین پایان دادن حضور میلیتاریستی کشورهای آمریکا و اسرائیل و روسیه در این منطقه است. در این میان پایان دادن به عمر حکومت اسلامی در پس یک خیزش توده ای سکولاریستی و آزادیخواهان در ایران مانند یک سونامی آزادیخواهی و برابری طلبی کل سیمای سیاسی منطقه را دگرگون خواهد کرد.

ما بارها گفته ایم که سیاست تحریم اقتصادی مستقل از تاثیر آن بر رژیم اسلامی از آنجائیکه زندگی توده های مردم فقر زده و فلاکت زده را سخت تر میکند، از آنجائیکه تاثیرات مخربی بر زندگی مردم دارد، یک سیاست عمیقا ارتجاعی و بیمارگونه است. رژیم اسلامی را باید به لحاظ سیاسی و نظامی تحریم کرد، باید از مجامع بین المللی اخراج کرد. اما تحریم اقتصادی یک سیاست کور و ضد انسانی است. ما پرچمداران مبارزه برای سرنگونی رژیم اسلامی همواره این سیاست کور را محکوم کرده ایم.

واقعیت این است که وضعیت کنونی کشمکش میان دو قطب ارتجاعی آمریکا و حکومت اسلامی قابل دوام نیست، پایدار نیست. هیات حاکمه کنونی آمریکا به دنبال اعمال “فشار حداکثری” برای کشاندن طرف مقابل به پای میز مذاکره است. سیاست طرف مقابل نیز مبنی بر “نه جنگ، نه مذاکره” چندان پایدار نیست. این نقطه و شرایط ویژه حاضر به دو سو میتواند کشیده شود. یا جنگ یا مذاکره و بند بست. هر دو آلترناتیو ممکن و محتمل اند. اما دو طرف بطور ویژه و قابل مشاهده ای میکوشند تا از جنگ اجتناب کنند. حمله به تاسیسات نفتی عربستان که طی آن انگشت اتهام به سوی حکومت اسلامی گرفته شد، میتوانست بمثابه یک فاکتور موثر برای یک درگیری نظامی و یا جنگ احتمالی قلمداد شود. اما اجتناب طرف مقابل از اتخاذ سیاست جنگی کاملا آشکار و قابل ملاحظه بود. از این رو بنظرم در شرایط حاضر رفتن به پای میز مذاکره از احتمال بیشتری برخوردار است. مساله اما بر سر زمان و شرایط قرار گرفتن در چنین موقعیتی است.

خلیل کیوان: روحانی در سخنرانی خود از جمهوری اسلامی بعنوان کشوری آزاد یاد کرد و تاکید کرد که جمهوری اسلامی بدنبال جنگ نیست و با همسایگان خود میخواهد مدارا داشته باشد و همراه با آنها موضوعات مورد اختلاف را حل و فصل کند و از طرح ” ائتلاف امید” و “ائتلاف صلح هرمز” متشکل از جمهوری اسلامی و همسایگان نام برد. او گفت در داخل ایران دمکراسی و در خارج از کشور با دیپلماسی بدنبال حل مسائل است. بعید است کسی این ادعاها را جدی بگیرد. بنظر شما چرا روحانی بر این نکات تاکید میگذارد در حالیکه این سیاست ها خریداری ندارد؟

علی جوادی: کشوری “آزاد”، “دمکراسی در داخل دیپلماسی در خارج”. واقعیت این است که نرمهای سیاسی حاکم بر این نشریه و ادبیات سیاسی ما اجازه ناسزا گویی چندانی به این اوباش جنایتکار را نمیدهد. این اراجیف خون هر انسانی که ذره ای شرافت انسانی داشته باشد را به جوش می آورد. از قرار وقاحت این اوباش اسلامی را حد و مرزی نیست. یکی از مسئولان امنیتی و اجرایی حکومتی که خود مستقیما در سازماندهی قتل عام و ترور بیش از صد هزار تن از جوانان و آزایخواهان جامعه دست داشته است، با رذالت تمام، چشم در چشم جامعه جهانی، چنین اراجیفی را به زبان می آورد. تنها میتوان گفت، مرگ بر جمهوری اسلامی!

از طرف دیگر طرح این اوباش اسلامی مبنی بر “ائتلاف صلح هرمز” نیز مرده متولد شده است. نه کسی چنین ادعاهایی را جدی میگیرد و نه کشمکشهای جاری در منطقه اجازه میدهد که چنین طرحهایی جایی در تحولات سیاسی پیدا کنند. منطقه در شرایط آرایش جنگی و کاملا مضطربی بسر میبرد. نیروهای رقیب در منطقه زیر چتر هژمونیک آمریکا قرار دارند. بازیگران نقش دوم نمیتوانند در نقش کارگردان و سناریو پرداز عمل کنند. بعلاوه فاکتورهای متعددی شرایط منطقه خاورمیانه را کاملا از مناطقی مانند شبه جزیره کره متمایز میکند. در شبه جزیره کره، نیروهای درگیر بر سیاست ترک مخاصمه و کاهش تخاصمات تاکید میکنند. در خاورمیانه اما مساله برعکس است.

هدف روحانی از این اراجیف ارائه چنین سیاستی تلاش برای بازیگری به عنوان یک نیروی هژمونیک در منطقه است. دارند برای فردای احتمالی توافقات و بند و بستها شرایط و طرح آماده میکنند. 

خلیل کیوان: در مورد حل مناقشه بین  جمهوری اسلامی و آمریکا تاکید روحانی بر بازگشت به برجام بود. او گفت سیاست جمهوری اسلامی بر اساس توافق برجام و فتوای خامنه ای پرهیز از ساختن بمب اتم است. با توجه به اینکه طرف دیگر مناقشه موضوعاتی چون دخالت های منطقه ای جمهوری اسلامی و مساله موشک های بالستیک را هم از شروط خود برای شروع مذاکره میداند، چشم انداز مذاکره و پایان مناقشه را چگونه ارزیابی میکنید؟

علی جوادی:به مساله چشم انداز مذاکره و پایان مناقشه باید بمثابه دو پدیده کاملا متفاوت و مجزا برخورد کرد. مذاکره هم ممکن و هم محتمل است. هر چند که زمان آغاز احتمالی آن به فاکتورهای متعددی در هر دو سوی این تخاصم گره خورده است. اما پایان مناقشه به عبارتی به معنایی به پایان عمر سیاه حکومت اسلامی گره خورده است. ضد آمریکایی گری کور یک رکن سیاست استراتژیک حکومت اسلامی است. تغییر این سیاست بدون کشمکشهای درونی و شاید خونین بسادگی برایشان ممکن نباشد. بعلاوه هر نوع عقب نشینی از این سیاست استراتژیک شان بمثابه چراغ سبزی به مردم برای تعرض به رژیم اسلامی است. تاکید جناح راست بر تشدید سیاست سرکوب و شعله ور نگهداشتن کشمکش با آمریکا و غرب بعضا از این زوایه است. میدانند که رو در روی مردمی قرار دارند که در کمین سرنگونی شان نشسته اند.

آیا رژیم اسلامی میتواند در مقابل سیاست “فشار حداکثری” ترامپ تا انتخابات ریاست جمهوری آمریکا دوام آورد؟ امید حکومت اسلامی به این مساله یک رکن محوری تاکیدشان بر سیاست “نه جنگ و نه مذاکره” در شرایط حاضر است. اما نباید فراموش کرد که خمینی جام زهر را در زمانی سر کشید که تا یکماه پیش از آن از “فتح قدس از کربلا” صحبت میکرد. بعلاوه خامنه ای هم که سیاست “نرمش قهرمانانه” را تمرین کرده است. مساله بنظرم بر سر شرایط و زمانی است که به پای میز مذاکره بروند. حمله منتسب به جمهوری اسلامی، اقدامی در راستای تغییر توازن قوای طرفین در همین راستا بود.*

اینرا هم بخوانید

کمدی مضحک انتخابات ١٤٠٠و حاشیه های آن

مضحکه انتخاباتی سال ١٤٠٠ رژیم اسلامی ویژگی هایی دارد که به درجاتی آن را از …