زمينه پيدايش، بقا و زوال دين

گفتگو و تبادل نظر بین انسانها در جوامع اولیه، يعنی زمانیکه آنها در گروه‌های کوچک خانوادگی زندگی میکردند، محدود میشد به مسائلی که آنها روزانه با آن درگیر بودند.  چگونه می‌توان خوب شکار کرد، چگونه میتوان برای شکار حیوانات تله گزاری کرد، کدام میوه ها و دانه‌ها قابل خوردن است و کجاها می‌توان آنها را پیدا کرد و از این قبیل مسائل. انسان‌ها در گروه‌های کوچک بطور جمعی زندگی میکردند و هر کس به اندازه توان و قدرتش در شکار حیوانات، جمع کردن حبوبات و میوه جات و بدست آوردن غذا و تولید سایر مايحتاج زندگی شرکت می‌کرد و به اندازه نیازش می‌خورد و می‌نوشید. هر بچه ای که چشم به جهان میگشود بطور اتوماتیکیاد می‌گرفت که چه نوع رفتاری با دیگر اعضای گروه داشته باشد. با گذشت زمان و افزایش مهارت انسان‌ در جنگ با طبیعت خشن و افزايش مهارتش در بدست آوردن غذای بیشتر، و در نتيجه کاسته شدن از مرگ و میر از سرما و گرسنگی، جمعیت این گروه‌های انسانی نیز افزایش می‌یابد. این افزایش جمعیت و افزایش مهارت‌ها منجر به گسترش محدوده زندگی این گروه ها و تولید بازهم بیشتر غذا و سایر مایحتاج زندگی می‌شود. از طرف دیگر گسترش محدوده زندگی این گروه ها موجب جنگ و دعوای  بینآنها و غلبه یک گروه به گروه دیگر و غصب و به غنیمت گرفته شدن اموال گروه های مغلوب بوسیله گروه‌های غالب میشود. بدینصورت مسائل جدیدی وارد زندگی گروه‌ها و جوامع انسانی می‌شود. از جمله اینکه محصول اضافه و قابل ذخيره و غنایم بدست‌آمده به چه شکلی باید مصرف شوند. آيا از این محصولات و غنایم بايد همه به یک اندازه بهره مند شوند یا اینکه باید اين محصول اضافه را روئسای گروه ها و روئساى طوايف در اختیار داشته باشند. با وارد شدن مسائل جدید به زندگی جمعی انسانها بحثها و نظرات متفاوتی در مورد آن مسائل شکل می‌گیرد. از جمله اینکه آیا همه انسان ها بصرف انسان بودنشان با هم برابرند و بايد بشکل برابر از امکانات موجود زندگی برخوردار شوند یا اینکه عده‌ای میتوانند و یا حق دارند از امکانات بیشتری بهره مند شوند. روئسای طوايف و قبایل برای حفظ امتیازات خود و بیگاری کشیدن از دیگران نمی‌توانستند تنها به زور متوصل شوند. آنها به چیزهای دیگری نیز نیاز داشتند. رضایت اکثریت مردم و حفظ موقعیت برتر عده ای قلیل و ادامه حیات جوامع طبقاتی محتاج این بود که محرومان نه تنها شورش نکنند و از احکام و اوامر امرا و پادشاهان و امپراتورها اطاعت کنند، بلکه به ازلی و ابدی بودن آن شرایط باور کنند و وقتیکه سرشان را به بالش می‌گذارند به شورش فکر نکنند بلکه دعا کنند که آنروز را زنده مانده اند. و شکرگزار باشند به هرآنچه که سهم آنهاست. جامعه طبقاتی برای ادامه حیات اش نیاز به این داشت که محرومان چشم طمع به موقعیت حاکمین نداشته باشند و همینطور ایمان داشته باشند که همه چیز به خواست خدایان بوده است و باور داشته باشند كه زیر سئوال بردن آنچه که موجود است کفر گویی است. و ایمان داشته باشند که شوریدن علیه خدایان و پیغمبرانش مجازات سنگینی را می‌تواند بدنبال داشته باشد. تبلیغات زیادی انجام گرفت، کتاب‌های زیادی نوشته شد و پیغمبرانی به ظهور رسانده شدند تا زندگی بهتر را برای محرومان در یک دنیای دیگر، دنیای بعد از مرگ، وعده دهند و آنها را به این دلخوش کنند که خدایی در آن‌یکی دنیا انتقام آن‌ها را از ظالمین خواهد گرفت. عدم درک درست از علل حوادث طبیعی و قوانین‌ طبیعت، ناتوانی بشر در مقابل نیروهای خش و قدرتمند طبیعت و ضعف و ناتوانی او در فرار از خشم طبیعت و امراض طبیعی زمینه را به شکل گیری و گسترش باورهایی برای موجه جلوه دادن و غیر قابل تغییر بودن موقعیت برتر روئسای قبايل و پادشاهان و اربابان در میان جوامع بشری فراهم کرد. احکام و قوانینی بنفع طبقات حاکم تدوین شد. این باور که این احکام از طرف خدایی که در آسمانها است صادر شده اند، بشکل هنرمندانه ای در میان مردم جا انداخته شد. و بدین طریق ادیان آسمانی شکل گرفتند.

اگر صادر کنندگان احکام زمینی برای مردم قابل رویت و بهمین دلیل، احکام صادره از طرف آنها قابل نقد و قابل تغییر مینمودند، احکام الهی و آسمانی، برعکس، مقدس و غیر قابل نقد و غیر قابل تغییر شدند. صادر کنندگان این احکام در آسمانها بودند و برای بشر غیر قابل شناخت و غیر قابل دسترسی. باور به وجود خدا در آسمان و باور به زندگى بعد از مرگ و باور به اينكه اگر در اين دنيا مورد ستم قرار گفته باشى در آن دنيا مورد لطف خدا قرار خواهی گرفت، و باور به اينكه تنها راه نجات دعا كردن به درگاه خدا و شكرگزار بودن به هرآنچه كه سهم توست، تبديل شد به مهم ترين و موثرترين ابزار سلطه طبقاتى. در همه اشكال شناخته شده جوامع طبقاتى، چه در دوران برده دارى، چه در دوران فئودالى و چه در دوران سرمايه دارى، آنجا كه داروغه و پليس و زندان كارائى كافى براى سركوب عدالت طلبان، برابرى طلبان و معترضين به ظلم و ستم طبقات حاكم نداشت، مساجد و كليساها و رهبران دينى بكمك طبقات دارا برخاستند.

ولی همه چیز نمی‌توانست بر وفق مراد مفتخوران و طبقات حاکم پیش رود و پیش نرفت. ادامه حیات جوامع بشری در پویایی آنهاست. شیوه های تولید و ابزار و وسایل تولید مدام تحول پیدا میکنند و تکامل می‌یابند. و بطبع آن مناسبات اجتماعی و فرهنگی و اجتماعی متحول و دگرگون میشوند و هر تحولی موجب بازنگری در ارزش‌ها و باورهای دوره خود می‌شود. و چنین شد. تحولات عظیم در قرن‌های 18، 29 و 20 در همه عرصه‌های مربوط به زندگی بشر زلزله بر بارگاه خدایان انداخت و همه جا ضربات سنگینی بر جایگاه و موقعیت طبقات حاکم و خدای قدرقدرت آنها زد. باور به مقدر بودن سرنوشت انسان جای خود را به این داد که انسان‌ها میتوانند شرایط زندگی خود را در این دنیا عوض کنند و منتظر ظهور هیچ نجات دهنده ای در این جهان و بهشتی در آن جهان نباشند. کشفیات داروین در زمینه علوم طبیعی و تکامل انواع نظریه آفرینش را بخاک سپرد. کشفیات و تئوری های مارکس در زمینه فلسفه و اقتصاد و سیاست امکانپذیری و شیوه پایان دادن به نظام سرمایه داری و استثمار انسان از انسان و تقسيم طبقاتی جامعه را اثبات کرد. انقلاب فرانسه ثابت کرد که میتوان به دخالت کلیسا و مذهب در دولت و زندگی اجتماعی پایان داد. کمون پاریس و انقلاب اکتبر هر دو نشان دادند که کارگران و طبقات محروم می‌توانند به حاکمیت خدادادی طبقات استثمارگر پایان دهند. و بالاخره با سفر انسان به کره‌ ماه و سوراخ شدن آسمان خدا دوباره بر زمین فرود آمد.

 

بدین ترتیب پایه های خرافات و باور به وجود نیروهاى غیر قابل دسترس فرو ریخت و این وسیله تخدیر جامعه و مهمترین ابزار کنترل و به سکوت واداشتن مردم اعتبار خود را از دست داد.  ديگر كسى به خداى آسمانها تره خرد نميكرد.  ديگر كسى گوشش بدهكار اين نبود كه سرنوشت و مقدرات او از قبل تعيين شده است و كارى از او ساخته نيست. انسان داشت بلند ميشد كه خود سرنوشت خود را بدست گيرد و زندگى درخورى براى خود رقم زند. توقع انسان بالا رفته بود و او سهم خود را ميخواست در اين جهان.  و این پایان ماجرا نبود.  اين براى طبقات حاكم خوش نيامد.  آنها منتظر تنبيه متمردين و نافرمانبران در آن دنيا نشدند.  خود انجام كامل اين وظيفه در اين دنيا را بعهده گرفتند. ظهور خدا  بر روى زمين لازم شده بود. در جايى حكومت اسلامى تشكيل شد. در جايى دستجات طالبان و جاهاى ديگر بوكوحرام و داعش. در جايى پوتين برسر كار گذاشته شد و در جاى دگر ترامپ. حملات سنگين و وحشيانه اى عليه انسانهايى كه ادعاى آزادى، عدالت و برابرى در اين دنيا كرده بودند براه افتاد.

بشريت متمدن ولى عقب ننشست. او به جنگش ادامه داد. سرنگونى جمهورى اسلامى در ايران راه را براى شكست كامل هيولايى كه امروز به اسم سيستم سرمايه دارى شناخته شده است، باز تر و هموارتر خواهد ساخت و صنعت دين را به ورشكستگى و نابودى كامل نزديك خواهد كرد.

جليل جليلى

لندن ١٥ جولاى ٢٠١٨

اینرا هم بخوانید

بحثى در رابطه با مقوله انقلاب و انقلاب جارى در ايران- جلیل جلیلی

مقدمه: بحثهاى زياد و نظرات گوناگونى در مورد انقلاب، بويزه انقلاب جارى در ايران، در …