شمی صلواتی- یار من

یار من…
زیبا نیست.
آن‌گونه که مردم می‌گویند؛
زیبایی‌اش
قانون خودش را دارد.

او را
با چشم‌ها نمی‌توان سنجید؛
زیبایی‌اش
در صدای آرامش است
وقتی خسته‌ام،
در دست‌هایی
که روی زخم‌های زندگی‌ام
گاه بی‌صدا
مرهم شده‌اند.

یار من زیبا نیست—
چون زیبایی او
بلندتر از صورت
و عمیق‌تر از ظاهر است؛
زیبایی‌اش
در شرافت نگاه،
در قدم‌هایی‌ست
که کنارم مانده


یار من
نه تو فرشته‌ای،
نه من قهرمان.
نه تو بالایی،
نه من پایین.
ما—
دو انسانیم
در یک مسیر،
با دو قلب
که کنار هم
برابر می‌تپند.

عشقِ ما
نه فرمان می‌پذیرد،
نه مالکیت.
نه تسلّط،
نه تسلیم.

عشقِ ما
برابری‌ست—
قدم به قدم،
دست در دست،
هم‌قدم می‌رویم.


عشق من،
تو برای اثبات ارزش خود
نیازی به من نداری،
و من
برای کامل شدن
از تو چیزی نمی‌خواهم.
ما
یکدیگر را
«اضافه» نمی‌کنیم—
بلکه
«تقویت» می‌کنیم.

گاهی تو می‌درخشی
و من تماشا می‌کنم.
گاهی من قد می‌کشم
و تو لبخند می‌زنی.
و این
زیباییِ عادلانهٔ عشق است:
هیچ‌کدام
سایهٔ دیگری نیستیم.


و حالا…
اگر جهان
تمام قدرتش را جمع کند
تا ما را بشکند،
بداند—
ما شکسته نمی‌شویم.

چون عشقِ ما
بر شانه‌های برابر ایستاده،
نه با زانو
نه با اشک
نه با ترس.

عشق من،
من نه آن مردی‌ام
که به سایه‌ات پناه ببرد،
و تو
نه آن زنی
که به نامم محدود شوی.

ما
دو انسانیم
که کنار هم
بلندتر از هر سلطنت،
آزادتر از هر تقدیر،
و قوی‌تر از هر قانونِ نابرابر
ایستاده‌ایم.

و اگر روزی
تمام دنیا بپرسد
رازِ دوامِ ما چیست؟
محکم می‌گویم:

ما نه مالک هم بودیم،
نه معبود هم—
ما انتخابِ هم بودیم.
و انتخاب
پیروزترین شکلِ عشق است.

— شمی صلواتی

اینرا هم بخوانید

گلستان خونین: نسخه نهایی مستندگونه و شاعرانه- شمی صلواتی

من فاجعهٔ غزه را قبلا در زهدان دیدم، و بیش از آن در جنگ بیست‌وچهار …