شورا پورا مالیده؛ در رد ادعاهای ایرج فرزاد

ایرج فرزاد در نوشته‌ای تحت عنوان “مترسک ها؛ و انزواهای کارگر پناه” به یکسری مسائل پرداخته است که هر خواننده‌ای مثل من این سئوال را می‌تواند مطرح کند که حکمت نوشتن چنین نوشته‌ای از چه ناشی می‌شود؟ او به مسائل متعددی پرداخته که پرداختن به همه آنها برای من موضوعیتی ندارند. اما بخشی از بحث خود را به فاکتهای غلطی اختصاص داده تا بلکه بتواند با سوار شدن بر آنها به جنگ شوراها برود.
قبل از پرداختن به موضوع اصلی، عجالتا بگویم که ایرج فرزاد اکنون دیگر یاد گرفته است که با بدترین زبان و لحن با حزب کمونیست کارگری، حزب کمونیست ایران و کومه‌له، و دیگر احزابی که خود را در دوائر این دو جریان می‌دانند و یا گذشته مشترکی با آنها داشته‌اند حرف بزند؛ اما از گل نازکتر به حزب توده و بخصوص به سازمان اکثریت نگوید! اینها را من به حساب این می‌گذارم که او خودش را در سیاست شکست خورده می‌بیند و تقصیر این شکستش را نه بر عهده سیاستهایی که انتخاب کرده، بلکه در وجود احزاب و جریاناتی مثل حزب کمونیست کارگری ایران و کومه له می‌بیند. در چشم جامعه این مسئله معنا دارد. من اما این یادداشت را به این خاطر نمی‌نویسم. هدف من در این یادداشت اشاره به موضعگیری سیاسی وی در قبال اتفاقات مهم سیاسی اخیر در ایران و فاکت‌هایی است که او یا به عمد و برای جلب سمپاتی به سیاست‌های امروزش تحریف می‌کند و یا هم واقعا از آنها اطلاع درست و حسابی ندارد.
با شناختی که من از ایرج فرزاد پیدا کرده ام، او در بحثهای سیاسی به خود زحمت نمی‌دهد کمی تعمق کند و نتیجه آن می‌شود که بر اشتباهات خود اصرار بورزد، پا تو یک کفش کند و به نتایج جزمی و خشک برسد. درک او از بحث “حزب و قدرت سیاسی” یکی از این احکام جزمی است. او از این مقوله این را فهمیده است که کارگر را کنار بگذارد. که شورا پورا مالیده. او از یک دنیا بحث و نظر منصور حکمت به خیال خود “حزب و قدرت سیاسی” را چسبیده، آنهم حزب در مقابل شوراها! اگر قرار است این بحث کاریکاتور شده از “حزب و قدرت سیاسی” بیرون بیاید که حزب به نمایندگی از طبقه در هر شرایطی همه کاره است، به جنگ شورا برود، چریک بازی در آورد، کارگر را کنار بگذارد، معلوم نیست عضویت کارگری، گرایشات سوسیالیستی درون جنبش کارگری، شورا و مجمع عمومی و امثالهم در کجای این تفکر و متد سیاسی قرار دارند.
او بعد از گفتن یکسری حرفهای بی ربط درباره “میلیاردرها و نوکیسه ها و سلیبریتی مآب های بی فرهنگ، در “مهاجرت” سرمایه پولی به اروپا، آمریکا، کانادا، ترکیه و کشورهای حاشیه خلیج،” و لنین و لنینیسم، نسخه خود از تجربه “همه قدرت به شوراها” در دوران انقلاب ۱۹۱۷ را بیان می‌کند. او می‌نویسد: “واقعیت این بود که آن شعار را بلشویکها و مشخصا لنین طرح کرده بودند. اما درست در لحظات تصمیم گیری سیاسی، لنین متوجه شد که آن شعار به ضرورت زمانه پاسخ نمیدهد و بلکه سرنوشت انقلاب کارگری را به دست منشویکها و اس ارها میسپارد. استدلال لنین روشن بود: بر “شوراها”، منشویسم، چپ چریکی، و حتی لیبرال ها مسلط بودند و از طرف “شورای کارگران” و “سربازان”، انتخاب شده و رای آورده بودند. لنین در مقابل به حزب بلشویک مراجعه کرد، او گفت اگر کمیته مرکزی چنین جسارات سیاسی را ندارد به لایه های حزبی در پائین توسل خواهد جست و اگر این ظرفیت را در آنها نیز تشخیص ندهد، به کمیته های کارگری حزب رجوع خواهد کرد. و همین کار را کرد، انقلاب اکتبر نه حول شعار تمام قدرت به دست شوراها که به اتکاء کمیته های حزبی در میان کارگران به سرانجام رسید.” در رابطه با این “فاکت” ایرج فرزاد باید چند نکته را یادآوری کنیم که خواننده بداند لنین واقعا چه گفت، عملا چه شد و انقلاب اکتبر چگونه به سرانجام رسید. لنین از همان روزهای اولیه ای که شورای مرکزی در پتروگراد ایجاد شد، شعار “همه قدرت به شوراها” را مطرح کرد. حتی آنجائی که پلخانوف، کرنسکی، تسرتلی و دیگر رهبران منشویکها و آس آرها هیأت رئیسه این شورا را قبضه کرده بودند و در آن اکثریت داشتند شوراها را دور نزد. بعد از “روزهای ژوئیه” که شوراها عملا رفتند پشت دولت کرنسکی و لنین رهبری آن را همدست کرنسکی و کادتها خواند، یعنی عملا در مقابل انقلاب ایستادند، گفت که برای گرفتن قدرت در این روزهای بحرانی، حزب منتظر شورا نمی‌ماند؛ اما پشت لنین به “کمیته های کارخانه”ها و “کمیته های انقلابی نظامی” که هر دو عضو شورای مرکزی پتروگراد بودند اما بلشویکها در آنها دست بالا را داشتند، گرم بود. لنین شعار “همه قدرت به شوراها” را، بعد از سرکوب خونین ژوئیه تکرار نکرد، اما هیچوقت به مقابله با شورا نپرداخت. کنگره ژوئیه حزب بلشویک عملا این شعار را کنار گذاشت، اما در اوت و سپتامبر، که بلشویکها و جناح چپ اس آرها در شورای مرکزی دست بالا را پیدا کردند، شعار “همه قدرت به شوراها” بار دیگر شعار محوری بلشویکها و شخص لنین شد. روزهای منتهی به تسخیر کاخ زمستانی، با آگاهی به این واقعیت که بلشویکها در شوراها اکثریت را دارند، بلشویکها و مشخصا لنین فرمان حمله به کاخ زمستانی را دادند. بحث لنین این بود که ما در شورا اکثریت را داریم و شورا با حمله ما به کاخ زمستانی مخالفتی نمی‌کند. اما عملا چنین چیزی اتفاق نیافتد و حمله به کاخ زمستانی همزمان شد با کنگره سراسری شوراها که هیأت رئیسه به دست بلشویکها و جناح چپ آس ارها افتاد و کنگره عملا حمله به کاخ زمستانی را تأیید کرد. اینها فاکتهای ثبت شده تاریخی هستند که تروتسکی، رابینویچ و لارس لی معتبرترین کتابها درباره اش نوشته اند، و با گفتن نسخه های تحریف شده از جانب من و یا کس دیگری تغییر نمی‌کنند. ایرج فرزاد داستانهایی از لنین و بلشویکها به هم می‌بافد که ما را از نزدیک شدن به کارگر و شورا برحذر دارد! نمی‌گیرد. آدمهای دیگری تاریخ را بهتر خوانده اند. کمونیستهایی که نزدیک به نیم قرن منتظر تحولات اخیر مانده اند، با مترسکهای دروغین کنار نمی‌کشند.
این تصویر که ایرج فرزاد از خود می‌دهد که از ایجاد شورا وحشت دارد به او ربط دارد. اما یک چنین تصویری از لنین دادن و یا یک چنین تعبیری از بحث “حزب و قدرت سیاسی” دادن دیگر به ما ربط دارد که نشان دهیم که فاکتهای غلطش در خدمت انتخاب سیاسی او هستند که او آگاهانه انتخاب کرده است.
بحث “حزب و قدرت سیاسی” منصور حکمت هم، نه بحثی در تقابل با کارگر و شوراست، آنطور که ایرج فرزاد مقهور هیاهوی بهمن شفیق و رضا مقدم شده؛ بلکه بحثی است که می‌گوید اگر ما بتوانیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم منتظر هیچ چیزی نمی‌مانیم، از جمله منتظر ایجاد شورا! کنه بحث “حزب و قدرت سیاسی” این را می‌خواهد به چپ خطی بگوید که سیاست یک خط مستقیم از قبل تعریف شده نیست که گویا اول باید رفت در میان کارگران آگاهگری کرد، کارگر را در شورا و سندیکا متشکل کرد، رهبران کارگری را همنظر کرد که بیایند حزب طبقه کارگر درست کنند و بعد با فرمان آنها رفت قدرت سیاسی را گرفت. بحثش این است که اگر بشود از شر جمهوری اسلامی با حمله دو نفر هم به اتاق خامنه ای خلاص شد، منتظر نمایند. منتها از بحث ایرج فرزاد، خواننده بی اطلاع فکر می‌کند منصور حکمت بحث “حزب و قدرت سیاسی” را برای معتبر کردن دوباره چریکیسم ارائه داد.
ایرج فرزاد در دل و بحبوحه قوی ترین اعتراضات توده ای و منسجم ترین اعتصابات کارگری که ایران زیر سیطره جمهوری اسلامی تا بحال بخود دیده، و بدون اینکه عملا عضو حزبی باشد و زحمت ایجاد آن و حوصله دادن فراخوانی به ایجاد حزبی را هم داشته باشد، شروع کرده است به داستانسرائی در باره مضرات شورا! من دلم نمی‌خواهد فکر کنم که ایرج فرزاد خودش را در مقابل صف اعتراضات قرار می‌دهد؛ اما زمانی که هنوز شورائی درست نشده و ایرج فرزاد حتی عضو یک محفل دو نفره هم نیست، “شورش” بر علیه اعتراض کارگری و تلاش کارگر برای متشکل شدن، او را همانجا می‌گذارد.
۲۲ ژوئیه ۲۰۲۱

اینرا هم بخوانید

نقطه ضعف راست- ناصر اصغری

چپ و راست در انقلاب جاری در حال سازماندهی هستند و قبل از اینکه انقلاب …