عباس کیقبادی آذر: خاطره ای کوتاه از لحظه ها. بیاد بهمن ۵۷

سرباز فراری بودم و عشقم رسیدن به آزادی.روز ۱۹ بهمن سازمان چریکهای فدایی به مناسبت سیاهکل مراسم برگزار میکرد.زمین چمن دانشگاه تهران مملو از ادم بود همینطور خیابانهای کناری.باور کردنی نبود این همه کمونیست به ادعای خودشان در کجای این سرزمین بودند.باور کردنی نبود.همین چندی پیش فضای اختناق ساواک بیان کلامی را حتی در کنج خلوت خانه تاب نمیآورد و اینک هزاران هزار با نام کمونیست گرد امده بودند.تا مراسمی را برگزار کنند که شاید خیلی از آنها حتی تاریخ و چرایی این اتفاق را نمیدانستند.کمونیست در ایران دوباره سر برآورده بود تا ارمانهای طبقه کارگر را ارمغان آورد.
در میانه های برگذاری مراسم از بلنو گو اعلام شد که خبر آمده است که خمینی گفته برای حمایت از دولت موقت بازرگان و شرکا به پشتبانی آنها مراسم را در اینجا به پایان میبریم و روز شنبه در همین مکان گرد هم میآئیم.یکدفعه ولوله شد همه با هم حرف میزدند یک اعتراض عمومی به این تصمیم.تجمع پراکنده شد و جمعیت در دسته های کوچک وبزرگ گرده هم آمده بودند و بحث میکردند.همگی شاکی بودند که چرا سازمان همچین تصمیم غلطی گرفته است.و اینکه اصلا مراسم ما چه ربطی به آنها داشت عده ای هم در وصف وحدت شرایط و پراکنده نشدن صفوف علیه دیکتاتوری شاه و سگ زنجیره ای میگفتند.من که حالم بدجوری گرفته شد.نه بخاطر اینکه فدایی بودم و یا عاشق ان بلکه از اینکه میدیدم چگونه اینهمه عشق به آزادی را قربانی خمینی میکنند که از نظر من پشیزی هم ارزش نداشت.خمینی برای من هیچ جنبه مثبتی نداشت ادمی مرتجع و عقب مانده که آمده بود تا بگوید هیچ احساسی ندارد.خمینی برای من که اسلام را قبول نداشتم فقط دشمن مردم و انسانیت بود.خیلی حالم گرفته بود ولی چاره چی بود؟.منکه کاره ای نبودم.اون روز گذشت و من هم همراه خانواده ام برای مراسم تولد دختر عمه به کرج رفتم ولی تمام فکر و ذکرم در تهران بود.روز شنبه صبح به تهران برگشتم و خودم را به دانشگاه رساندم با حسین و حمید دوتا از دوستانم قرار داشتیم .همدیگر را پیدا کردیم.حسین هم مثل من خط سازمانی نداشت اما حمید خودش را فدایی میدانست کلی تا مراسم آغاز شود کل کل کردیم تا اینکه مراسم شروع شد و اعلام کردند که راهپیمایی میکنیم به سمت میدان فردوسی و همینطور که سرود خوانان از دانشگاه خارج میشدیم در این بخش سرود از بلند گوی پخش گفت درود درود درود برخمینی.و جمعیت همصدا تکرار کرد.داغ کرده بودم از صف خارج شدم حسین و حمید هم به دنباله من .حسین گفت کجا؟گفتم حالم داره بهم میخوره ؟پرسید شاید مسموم شدی.گفتم حالم از این شعار بهم میخوره.حمید گفت مگه چی شده خوب الان ما در حال مبارزه با دیکتاتوریم.و بحثمان در حالیکه در کناره صف در حال حرکت بودیم بالا گرفت و فقط ما نبودیم خیلی های دیگر حالت ما را داشتند.در خیابان همچنان که میرفتیم به نزدیکی های چهارراه پهلوی رسیدیم.موتورسوارها ی ماسک دار آمدند و با آن موتور های هزار،گاز و گوزی دادند، همه هیجان زده شده بودند و درود بر فدایی فضا را پرکرده بود.برای اولین بار در طول این مدت میدیدم که با موتور های هزار لباس فورم نظامی و صورتهای بسته و اسلحه به دست.یعنی زمان اسلحه ها بیرون میاد رسیده بود؟
از بلندگو اعلام شد طبق اخباری که همی اینک بدستمان رسیده است.(کسی که داشت این حرفها را از پشت میکروفن میزد دوست دوران سربازیم بود “علیزاده” همین دوماه پیش هم نبود که پایان خدمتش بود.و امروز روی ماشین فدایی دارد پیام چریکها را میخواند).باورم نمیشد یعنی سرعت این انقلاب آنقدر زیاد بود که تصور اینکه آدمهایی که تا دیروز ابداً حرفی از سیاست نمیزدند امروز اینقدر نزدیک به تشکیلات باشند.درک انروزهای من این بود که دست یابی به مسئولین این سازمانها شدنی نبود.انها نوعی قهرمانان دست نیافتنی بودند.ولی اون روز ها گذشته است.خلاصه از بلند گو اعلام شد که نیروهای همافر با گارد ویژه درگیر شده اند و برای کمک تظاهرات را خاتمه میدهیم و به سمت آنها میرویم و هرکس هم که با اسلحه آشنایی دارد میتواند خودش را به ما معرفی کند.
من و حسین و حمید مثل هزاران نفر دیگر به سمت میدان فوزیه روان شدیم در راه یکدفعه یک ملایی که کنار خیابان بود هی داد میزد یقه مرا چسبید.گفتم ولم کن، گفت کجا؟ گفتم میرم جنگ. گفت خمینی دستور جهاد نداده؟ درحالیکه او را هل میدادم گفتم گور پدر تو و خمینی و رفتم به طرف میدان فوزیه.در این بین حمید را گم کردیم ولی ما خودمان را به منطقه، رساندیم دیدم که همه در حال کارند زن و مرد ،پیر و جوان یکی گونی نگه میدارد تا دیگری با خاک پرکند.یکی سنگر سازی میکند و دیگرانی در حال ککتل سازی.صحنه های زیبایی از وحدت و عشق.
و این آغازی بود بر پایان دیکتاتوری شاه.و صحنه هایی از گذشت،همدلی،همبستگی،لحظه هایی که کسی کسی را قضاوت نمیکرد.مگر طرفداران خمینی که همه جا اگر حضور یافتند یا در حال خشونت پروری بودند و یا در حال پاشاندن اتحاد مردم و هر جا هم که میتوانستند انحصارطلبی.گویی از قبل برنامه ریزی شده بودند که تا جلوی انقلاب بایستند.

پیام آذر #پیام کیآذر

اینرا هم بخوانید

Hollow operation, Hollow regime- Bahram Soroush

April 15, 2024 The Islamic Republic’s drone and missile attack on Israel was not a …