هوو—
ما مردم هستیم، از دلِ زنجیر اومدیم بیرون،
شما ساختین این جهنمُ، ما ازش رد شدیم بدونِ ترس و قانون.
به خیابونا زدیم، صدا رو پُر کردیم،
آی— دوباره برگشتیم، سکوتُ دَر کردیم.
زندگی جلو چشمه، ما نمیذاریم بمیره،
خوشبختی رو با دستِ خالی میسازیم، حتی اگه دنیا فقیره.
با هم— با هم— تیمیم،
خوابهارو از زیر خاک میکشیم، میچینیم.
ما وحشی نیستیم، درختو نمیبُریم،
چشمه رو نمیکشیم، خاکو نمیفروشیم.
خونُ با خون نمیشوریم—
شما باید بگین پایان، باید بگین که تموم شدین.
آی— پایان! پایان!
نه، ما انتقامجو نیستیم،
ولی دردِ مردم از دیوارا رد میشه— گوش کن، میفهمی چی میگیم؟
برای پایانِ بیرحمی
باز به خیابون اومدیم،
قدمهامون آهن،
فریادهامون سیم.
ما قاتل نیستیم،
از مرگ نون نمیپزیم؛
شما ساختین این باتلاقو،
ماست که ازش میگذریم.
باید پایانُ سلام کنین،
هی— پایانُ سلام کنین…
تموم شدین! تموم شدین!
ما برای انقلاب انسانی میجنگیم،
بیسلاح— ولی امیدمون از هزار لشکر سنگینتره.
قلبمون پُره…
هی— پُره از امید،
از فردایی که شما نمیبینید.
ای مومنان بیرحم—
قدرتتون پوسیده،
دیواراتون ریخته،
این آخرِ بازیه.
ما شما رو مجبور به رفتن میکنیم،
دستِ خالی— ولی یه ملت پشتِ ماست.
باید پایانُ سلام کنین—
پایانِ ظلم،
پایانِ خودتون،
آی— پایان، پایان، پایان…
وقتشه برین!
شاعر: شمی صلواتی
#
روزنه rowzane خبری – تحلیلی