یکی از کسانی که که صفت اقتصاددان را یدک میکشد (حسین راغفر) است. او از وقتی خودش را شناخته در خدمت جمهوری اسلامی سرمایه بوده و بارها و بارها در سالهای گذشته به حکومت متبوع اش هشدار داده که شورش گرسنگان در پیش است. اکنون هم او یادآوری میکندکه آبان ماه تمام نشده و باید از آن درس گرفت. او راه حل آن را هم اجرای بندهایی از قانون اساسی که مغفول مانده میداند!. آدم نمیداند بخندد یا گریه کند. ترجیحا به حال ایشان میخندیم! چرا که هذیان گویی این دست متفکرین بخاطر این است که جمهوری اسلامی سرمایه در سه کنج قرار گرفته است.این حکومت اما درسهایش را خوب فرا گرفته است. تنها و تنها راه حل را کشتار می داند. از تمام ظرفیتهای قانون اساسی و قانون کارش و هر چه ماده و تبصره قانونی است کمک گرفته تا کارگر را ارزان سازد و اگر هیچکدام مثمرثمر نبود، درکشتن و زندانی کردن تردید به خودش راه نداده و نمیدهد. این حکومت ضد انسانی از هر آنچه بدکردکاری در عالم واقع و افسانه شنیدیم و خواندیم به کار برده و توانسته است چهار دهه دوام بیاورد. اکنون که بقایش از امروز به فردا مطرح است نمی تواند و نمی خواهد کوچکترین امتیازی به مردم بدهد.
در مورد بحث دستمزدها جمهوری اسلامی ثابت کرده است که خشونت عریانی در این مورد بکار میبرد. جمهوری اسلامی اکثریت کارکن جامعه را به چندین برابر خط فقر ادعایی محکوم نموده و با تمام توان از آن دفاع کرده است. همه خشونت سرمایه داری در بکار بردن باطوم و اسلحه در مقابل خواسته های مردم خلاصه نمی شود. بلکه یکی از جلوه های کریه خشونت بی حد و حصرسرمایه داری تعیین دستمزد در کمترین حد آن است. این یعنی گرسنگی مزمن،گرفتار شدن در دایره کوچک و بسته ای برای بدست آوردن لقمه نانی.این یعنی برخوردار نبودن توده وسیعی از مردم از حداقل ترین امکانات زندگی و دور از دسترس بودن بهداشت و امکانات درمانی و پزشکی برای کل جامعه، این یعنی محروم بودن کودکان از تحصیل یا مکانهای مناسب تحصیلی و کارکردن کودکان از سنین 6 و 7 سالگی برای اینکه کمک خرج خانواده باشند و محروم بودن از کودکی کردن. این یعنی برخوردار نبودن از فضای مناسب برای اینکه برای ساعاتی که انسان بتواند استراحت کند. این یعنی محبوس شدن در خانه برای اینکه پولی نیست که جایی بروید. این یعنی کوچه های تنگ و باریک که جوی آبی کثیف در آن جاری است و بازی کودکان در این چنین کوچه ها و خیابانها. و خلاصه کلام این یعنی جهنمی به اسم جمهوری اسلامی که خواست نابودیش به شعار کف خیابان مردم تبدیل شده است. از جملهاین اواخر گزارشی از یکی از محله های فقیر نشین قدیمی تهران ( دروازه غار) منتشر شده که این مردم برای کسب درآمد به شرط بندی مبارزه تن به تن کودکان روی آورده اند. همچنین رسیدن سن تن فروشی به 12 سال رکورد شکسته است. تن فروشی بزرگسالان نیز در شرایطی بسیار خشن و با هزار توهین و تحقیر و نا امنی روبروست. دراین جامعه جمعیت بزرگی از مردم در یک کار بی وقفه و شبانه روزی در کوچه و پس کوچه ها وخیابانها با چرخ دستی یا با کیسه ای بر دوش و یا با وانتی زوار دررفته در میان سطلهای زباله به دنبال غنیمتی از نوع بطری پلاستیکی و کارتن و لقمه غذایی که دور ریخته شده هستند. و گاه شاهدکشمکش خونینی میان آنها و کارگران شهرداری هستیمو هر کدام آنچه توی زباله یافت میشود حق خود میدانند ….حالتمامی این مصائب را ضربدر این کنید که ماهها و گاه سال به سال دستمزد کارگران پرداخت نمی شود. جنایتی سازمان یافته که روتین شده و به جزیی از سیستم حاکم تبدیل شده است. نکته مهم اینکه همه این خشونت ها و جنایت استارتش از تعیین دستمزد در پایین ترین شکل زده شده و با کوبیدن میخ استثمار بینهایت درجه کارگر، در واقع حکم گرسنگی برای اکثریت جامعه را صادر کرده اند.
در چنین بستری و با چنین پیشینه ایست که مسئله تعیین دستمزدها مطرح میشود.جمهوری اسلامی هر ساله در دو ماه آخر سال که موعد تعیین حداقل دستمزدهاست، با روح و روان توده کارکن جامعه بازی میکند. در این هنگام از سال تشویش و نگرانی کارگران صد چندان میشود و نهایتا با تعیین کمترین حد ممکن زندگی و معیشتش به بازی گرفته شده و با این کار به کل جامعه تعرض میکنند و مورد توهین قرار میدهند. اما امری که امسال را از سالهای گذشته متفاوت ساخته، این است که به قول جناب راغفر آبان ماه تمام نشده است. قیام آبان ماه جرقه ای از مبارزه برای یک زندگی بهتر بود و تعیین دستمزد بخشی دیگر( بخشی مهمی) از این مبارزه است. تعیین دستمزد دیگر یک امر “چانه زنی” صرف که فقط مسئله صنفی کارگران ( شاغلین در کارخانه ها) است نیست و نباید این چنین به آن نگاه کرد. خوشبختانه بیانیه ای مانند بیانیه ” انجمن صنفی روزنامه نگاران آزاد تهران در مورد تعیین حداقل دستمزدنشانه خوبی از اوضاع متحول امروز است. در این بیانیه شاهد هستیم که نویسندگان به درستی به کشمکش های سالهای گذشته بر سر مسئله دستمزد میان کارگران و دولت اشاره کرده و در آن چنین تاکید شده است: ” انجمن صنفی روزنامهنگاران آزاد تهران خواهان بازنگری اساسی و اصلاح دموکراتیک در ساز و کار تعیین مزد و تصویب حداقل مزدی است که هزینههای یک خانوار را مطابق با حیثیت و کرامت انسانی تامین کند.”.
به عبارت روشنتر زمانه “امکان گرایی” به سر رسیده است. تنها و تنها امری که باید تحقق پذیرد رفاه انسانها است. میگویند امکانش نیست، شرایطش فراهم نیست، شدنی نیست، خواسته باید معقول باشد؛ باید در جواب گفت وقتی فلان کارآفرین “محترم” در کمال خونسری در جواب کارگری که درپرداخت حقوقش تاخیر شده و یا اخراج میشود و دچار هزار مشکل میشود شانه بالا می اندازد و میگوید:” به من چه”، ما کارگران نیزقبول نمیکنیم کهپول نیست و توانش را نداریم و این خود سرآغاز جنگی است که هر روز شاهدش هستیم. به تجربه همه عمر نظام سرمایه داری و تجربه شخصی خود ما، میدانیم که پول هست، سرمایه هست، اما خرج جای دیگری میشود. ده تشکل کارگری به درستی اشاره کرده اند:”نباید هیچ بهانه و توجیهی مبنی بر نبود بودجه و یا عدم توانائی کارفرمایان و سازمانها در پرداخت دستمزدها و حقوق های مورد مطالبه شاغلین و بازنشستگان را پذیرفت. زیرا جامعه شاهد بود که چگونه و با قید سه فوریت برای سپاه قدس بودجه 200 میلیون یوروئی علاوه بر بودجه مصوب قبلی را تخصیص دادند.”
خواست ما روشن است. تا وقتی بساط کار مزدی هست، خط رفاه باید مبنای تعیین دستمزد باشد ونه هیچ چیز دیگر. و تنها در این صورت حیثیت و کرامت انسانی تضمین خواهد گردید.معیارتعیین دستمزد، انسانیت خود انسان است و اینکه ما خود را به عنوان یک انسان بشناسیم نه یک موجودی که بدنیا آمدیم تا کار کنیم و آخرش نیز نصیب مان هیچ باشد. و این تنها وقتی ممکن میگردد کهنقطه پایانی بر خشونتی به نام تعیین دستمزد بگذاریم. تامین معیشت نباید دغدغه روز و شب هیچ انسانیباشد. باید کل بساط سرمایه داری وحشی حاکم را جارو کرد.
اینرا هم بخوانید
تداوم آوار فاجعه در معدنجوی طبس- یاشار سهندی
کارگر کمونیست 856 در چهلمین روز فاجعه کشتار کارگران در اعماق معدنی در طبس، قالیباف …