انتشار “منشور مطالبات حداقلی تشکلهای مستقل صنفی و مدنی ایران” از سوی بیست تشکل همانطور که انتظار میرفت با موجی از استقبال روبرو شد. البته هستند کارگران و تشکلات کارگری که به کل منشور یا بندهای آن انتقاد دارند اما بر کلیات خواستهای و مطالبات منشور تاکید می کنند. اما مانند همیشه کسانی هم پیدا شدند که با گیر دادن به این تشکیلات و آن تشکیلات و با جلو آوردن خرده حسابهای بی مقدارشان عملا اهمیت چنین اقدام تاریخی ای را ندیدند. و یا جریاناتی که با محک های مکتبی و فرقه ای شروع به نقدی منشور کردند و با هزار اما و اگر بالاخره زیر فشار این جنبش رادیکال و چپ در جامعه از آن اعلام حمایت کردند. اما تمرکز این یادداشت من بر این مطالب نیست بلکه به عکس العمل راست به این منشور میپردازم.
در رسانه های ماهواره ای که انعکاس دهنده نظرات اپوزیسیون راست است جز انتشار خبر و تفسیرهایی کوتاه، سریع از خیر آن گذشتند؛ و بعد هر روز که گذشت از زبان برخی، حرفها به صراحت بیشتری بیان شد. یکی شاهین نجفی بود که با سر شیرجه زده در دامان راست، بخصوص خاندان پهلوی. ایشان از این منشور بوی استالین استشمام کرده است! و دیگری الاهه بقراط است که همان حرفهای شفاهی نجفی را به صورت مکتوب در کیهان لندن بیان کرده است. اما چون ایشان گرگ باران دیده است خیلی خشن تر به این منشور پرداخته و از این منشور “بوی «سرخ و سیاه»” به مشامش رسیده است. نور به قبر محمدرضا پهلوی بباره که این اصطلاح “ارتجاع سرخ و سیاه” را باب کرد و چون میراث گرانبها برای جان نثارانش باقی گذاشت!
خانم بقراط چند سال پیش که در برنامه های تلویزیونی حضور داشت یک چیزی شبیه این فرمودند:” چپ، نمک سیاست ایران است” اما گویا الان این نمک به شوری زده و فرمودند منتشر کنندگان منشور پایشان را از گلیم خود دراز تر کردند: ” در اهمیت تشکلهای صنفی و مدنی ایران به ویژه هنگامی که احزاب مستقل امکان فعالیت آزادانه ندارند، همین بس که توانستهاند اعتراضات و تجمعات متعدد برگزار کنند و همچنین به حمایت از اعتراضات و حقوق اصناف دیگر و جنبش انقلابی و آزادیخواهی ایران بپردازند و فعالانش نیز هزینههای آن را با احضار و اخراج و زندان و انواع فشارها پرداخته و میپردازند. مهم این است که در شرایط سرنوشتساز کنونی که چون سنگ محک عمل میکند و هر کسی و هر رویدادی و هر تشکلی میبایست در جای خود نقشآفرینی کند، …”
این انتهای نوشته ایشان در مورد حد و حدود گلیم تشکل های صنفی است. الاهه بقراط در ابتدای نوشته اش نیز تاکید میکند احزاب مستقل که امکان فعالیت آزادانه ندارند بهتر است سرشان تو کار خودشان باشد و با احزاب دیگر همکاری کنند! نه اینکه فکر کنید فردا روزی امکان فعالیت احزاب آزادنه احزاب فراهم شد، احزاب هر کاری خواستند میتوانند انجام دهند، خیر این جوری نیست بلکه مملکت حساب و کتاب دارد بخصوص سازمان امنیت دارد که سر لوحه کارش مبارزه با “ارتجاع سرخ و سیاه” است. پرویز ثابتی کجایی؟ صندلی تو را دارند می گیرند!
تا دلتان بخواهد ایشان از تشکل هایی که منشور حداقلی را منتشر کردند ایراد گرفتند و مطالبات ایشان را عین وعده های خمینی دانسته اند: ” منشورهایی که همه چیز را فورا میخواهند و یا وعده میدهند فقط بیانات بیپایه نیستند بلکه عین سخنان خمینی …، عوامفریبانه، پوپولیستی و خطرناک هستند.” و تاکید کردند مصادره کارگزاران جمهوری اسلامی که همه چیز را به یغما برده اند یعنی چه؟ هر کاری راهی داره و متخصص خودش را میخواهد!
در مقدمه منشور بیست تشکل اشاره شده:” پرچم اعتراضات بنیادینی که امروز بهدست زنان، دانشجویان، دانش آموزان، معلمان، کارگران و دادخواهان و هنرمندان، کوئیرها، نویسندگان و عموم مردم ستمدیده ایران در جای جای کشوراز کردستان تا سیستان و بلوچستان برافراشته شده و کم سابقهترین حمایتهای بینالمللی را به خود جلب کرده، اعتراضی است علیه زن ستیزی و تبعیض جنسیتی، ناامنی پایان ناپذیر اقتصادی، بردگی نیروی کار، فقر و فلاکت و ستم طبقاتی، ستم ملی و مذهبی، و انقلابی است علیه هر شکلی از استبداد مذهبی و غیر مذهبی که در طول بیش از یک قرن گذشته، بر ما – عموم مردم ایران_ تحمیل شده است.”
و ایشان عصبانی هستند چرا سلطنت با ولی فقیه یکی گرفته شده است و بعد انقلابی که بیش از هر انقلاب تاکنونی ای در تاریخ که بخاطر شعار زن زندگی آزادی رنگ جهانی دارد و عملا از حمایت جهانی برخوردار شده است را به مانند همه هم مسلکان خویش “انقلاب ملی ایران” خوانده و مدعی شده اند: “یکسری “مطالبات حداقلی” که در این منشور مطرح شده، پیش از انقلاب ۵۷ جزو دستاوردها و حقوق بدیهی مردم بوده است! از جمله “رایگانسازی آموزش و پرورش و بهداشت و درمان برای همه مردم” و یا “عادیسازی روابط خارجی در بالاترین سطوح” و همچنین “اجرای سیاستهای بنیادین برای احیای زیرساختهای زیست محیطی که در طول یکصد سال گذشته تخریب شدهاند و مشاع و عمومی کردن آن بخشهایی از طبیعت (همچون مراتع، سواحل، جنگلها و کوهپایهها)” کافیست به مستندات از جمله حقوقی مراجعه کرد.”
ایشان ما را ارجاع داده اند به مستندات. باشه قبول. ممکن است ایشان به عنوان یک روزنامه نگار، یک نگاهی به همان روزنامه های دوران محمد رضا پهلوی بیندازند و توضیحی راجع به حلبی آبادها، عدم دسترسی بسیاری از کودکان به تحصیل، کوره پزخانه ها، کار در کارگاههای کوچک و وضعیت فاجعه بار روستاها و… بدهند تا روشن شود چقدر “آموزش و پرورش و بهداشت و درمان برای همه مردم” به صورت رایگان در اختیار همگان بوده است. اگر حوصله ندارند روزنامه ها را جستجو کنند فیلم “دایره مینا” مهرجویی را به خاطر آورند، که مردم از گرسنگی و نیاز، خون فروشی میکردند. مستندات بیشتری میخواهند؟ اگر “شهر نو تهران” که حزب الله به آتش کشید تا چهره کریه نظام حاکم قبلی و کنونی را بپوشاند، وجود ندارد، “دروازه غار تهران” اکنون که جز نقاط مرکزی تهران است نتیجه سیاستهای خاندان پهلوی بود که هنوزم هست. باز هم مستندات میخواهند؟ یادشان بیاید مراتع، سواحل، جنگلها و کوهپایهها و بهترین نقاط شهرها چگونه به قرق از ما بهتران در می آمد. اصطلاح “زمین خواری” میراث دوران پهلوی است. اگر کار به کوه خواری و جنگل خواری و دریا خواری نرسید نه بخاطر نخواستن حاکمان سلطنتی، بلکه فرصت نیافتند.
از همه اینها بگذریم حرف اصلی الاهه بقراط به نمایندگی از طرف راست در دو نکته اساسی خلاصه میشود. یک اینکه چه معنی دارد پایین تو کار بالا دخالت کند و هر وقت انتخاب کنندگان اراده کنند بتوانند انتخاب شوندگان را تغییر دهند: ” … جابجایی و عزل و برکناری هر مقام و منصب و مسئول، ساز و کار حقوقی و قانونی خود را دارد و اینطور نیست که “هر زمانی” بتوان آن را انجام داد.” و دوم اینکه ایشان با قاطعیت تاکید میکنند: ” آنجا که در پایان منشور آورده میشود: “مطالبات حداقلی فوق…، به فوریت قابل تحقق و اجراست.” باید گفت: نه! چنین نیست! بسیاری از این حقوق، یا به گفته منشور “مطالبات”، برای نمونه “افزایش فوری حقوق کارگران، معلمان، کارمندان و همه زحمتکشان شاغل و بازنشسته” با توجه به اینکه یک کشور ویران، و نه مانند ۵۷ یک کشور آباد، برجای گذاشته میشود، ممکن نیست! چرا که نه فقط از نظر سیاسی بلکه از نظر فرهنگی و اقتصادی نیز به یک دوران انتقالی جهت ثبات نیاز است!”
البته پر واضح است قبل از حتی دوران انتقالی با قاطعیت، بدون فوت وقت میشود تاکید کرد تمامیت ارضی خط قرمز است. در همین دوران انتقالی و بی ثبات احزاب باید حد و حدود خودشان را درک کنند و ایضا کل جامعه باید خفقان بگیرند تا متخصصان کار خودشان را بکنند. در همین دوران انتقالی، قبل از آن و بعد از آن هم نباید در مورد اعدام حرف زد؛ که همین الانش هم خانم بقراط سکوت کرده است. در همین دوران و بعد از آن نباید راجع به مذهب حرف زد چنانکه منشور تاکید میکند :” مذهب امر خصوصی افراد است و نباید در مقدرات و قوانین سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی کشور دخالت و حضور داشته باشد.” خانم بقراط به مانند شاهزاده خود ما را حواله میدهند به بیانیه حقوق بشر که در این موارد و بسیاری از موارد دیگر حرفی ندارد که بزند. همه بدبختی دوران انتقالی تمام شود تازه بعد از آن یک دوره ریاضت کشی اقتصادی داریم تا شاید بعد از پنجاه سالی، ایران جز ” قدرت های نوظهور” شود. شاید آنموقع اگر عمری باقی بود یک گوشه چشمی به حقوق ها، حق ها و مطالبات شد؛ البته شاید!
یادداشت بدون لکنت خانم بقراط بخوبی نشان میدهد که منشور حداقلی بیست تشکل، به هدف زده است که این چنین خشن و بی پروا علیه مطالبات حداقلی چنین مواضعی ابراز میشود. باید این خواسته ها را به پرچم انقلاب زن زندگی آزادی تبدیل کرد. اپوزیسیون راست را در چنین شرایطی میتوان به بن بست کشاند و شکست داد. وقتی که مجبورند به صراحت حرف بزنند، آنوقت تمام قد علیه معیشت و منزلت انسان به مقابله بر میخیزند.*
#کارگر_کمونیست #نشریه_کارگری_حزب