منصور حکمت یکی از دقایق مهم جنبش کارگری

“…جنبشی که من از آن حرف میزنم، پایش در کارخانه است، پاش در محله زحمتکش است. جنبشی که من از آن حرف میزنم، جنبش کارگر معترض است. جنبشی که من از آن حرف میزنم، فضائی که در آن تنفس میکند، فضای کارگری است. جنبشی که من از آن حرف میزنم، جنبش مشغله های مبارزاتی در برابر بورژوازی است. به آدمهای واقعی در مقاطع واقعی راه حل میدهد. جنبشی که من از آن حرف میزنم، میکوشد انقلاب کمونیستی برود توی کوچه ها، توی کارخانه ها، ایده اش، حرفش، شعارش و خواسته هایش. …هرزمان کارگر اراده کند کار بورژوازی تمام است…..من میخواهم فعال جنبشی باشم که که چه آنجا که کارگر در سکوت و زیر اختناق و به محتاطانه ترین شکل مبارزه میکند و چه آنجایی که دست به اسلحه میبرد تا قیام کند حضور داشته باشد. ” (منصور حکمت*)

سالگرد درگذشت منصور حکمت بهانه ای است تا به نقش او در جنبش کارگری هر چند به اشاره ای کوتاه بپردازیم. امسال شانزدهمین سال درگذشت منصور حکمت است، شخصیتی که کمونیسم را در ایران از زیر آوار کمونیسم بورژوازی بیرون کشید و (در آینده  نزدیک شاهد خواهیم بود که جهانیان به نقش او در احیای مارکس و کمونیسم پی ببرند و این تمام به انقلاب آتی ایران بستگی خواهد داشت که با وجود حزب کمونیست کارگری که میخواهد و میتواند رهبر این انقلاب باشد، این مهم شدنی است.) میخواهم تاکید کنم که منصور حکمت همانقدر شخصیتی مهم در جنبش کمونیستی است بلکه به همان اندازه مهم مربوط به جنبش کارگری است. کمونیسم کارگری بدون نام منصور حکمت چیزی اساسی کم خواهد میداشت چرا که این جنبش ( که خود او تئوری آن را پی ریخت و آنرا پراتیک کرد) “… بعنوان یک واقعیت اجتماعی، آن حرکت آگاهانه ای است که در درون طبقه کارگر علیه سرمایه شکل این مبارزه لحظات و دقایق خودش را دارد. خیلی از لحظات این کمونیسم کارگری با لحظات جنبش کمونیستی یکی بوده است…”

نام منصور حکمت بدرستی با جنبش کمونیستی ایران پیوند خورده است. اما پراتیک او همانقدر مربوط به جنبش کمونیستی است ، همان مقدار نیزبه جنبش کارگری ربط دارد، و اساسا تمام فعالیت و نظریات او به حقیقت، (و به گفته خود او) انعکاسی از جنبش طبقه کارگر ایران بود که در انقلاب ٥٧ با جنبش شورایی در میدان حضور داشت. کمونیسم برای او ایده ای شخصی نبود که با نبوغش شخصی اش به آن پی برده بود.  تمام آنچه بیان میکرد و انجام داد انعکاس مبارزه طبقه کارگر بود که  این مبارزه لحظات و دقایق خودش را دارد، از بین الملل اول ،انقلاب اکتبر ومبارزه یک کارگر در گوشه ای از این کره خاکی علیه سرمایه را شامل می شود، و کمونیستها همانجای هستند که مبارزه کارگران جاری است؛ “… وقتی مارکس از این حرف میزند که کمونیستها چه هستند و چه نیستند، فورا به رابطه کمونیستها با سایر بخشهای جنبش کارگری اشاره میکند. میگوید کمونیستها آن بخشی از طبقه کارگر هستند که در تمام دقایق این مبارزه و اعتراض طبقه حضور دارند اما آن بخشی از طبقه کارگرند که افق سراسری و فراگیر طبقه کارگر را گم نمیکنند و در همه دقایق و مراحل مبارزه آنرا دنبال و نمایندگی میکنند…” و منصور حکمت یکی از لحظات و دقایق مهم طبقه کارگراست.

در اینجا لازم میدانم  نقل قولهای ( هر چند پراکنده ) از فقط یک سخنرانی او در سال ١٣٦٧ را یادآور شوم که مبانی کمونیسم کارگری را تعریف میکند. اما این بار از زاویه اینکه او یک شخصیت مهم جنبش کارگری: “…طبقه کارگر اعتراض که میکند، وقتی که رودرروی سرمایه دار قرار میگیرد،… این جمله و این حکم از آن بیرون میاید که اینها مال ماست( اشاره منصور حکمت به بیان اعتراضی کارگران معدنچی انگلیس است که متهم به دزدی ذغال سنگ شده بودند و کارگران معدن را نتیجه زحمات اجدادشان میدانستند که درنتیجه مال خودشان است و ما این روزها کم شاهد نیستیم که کارگران ایران نیز کارخانه ها را مال خودشان میدانند) ، ما تولیدش کرده ایم. و این حرف علیه مالکیت بورژوائی است. به این ترتیب کمونیسم کارگری دقایق خودش را دارد. بعنوان یک حرکت وقفـه ناپذیر است. اما تاریخ کمونیسم کارگری…تاریخ نقد سوسیالیستی و کمونیستی جامعه هم هست. در دل این جنبش است که سوسیالیسم و کمونیسم بمثابه اندیشه و نقد و جهان گری آگاهانه تبیین میشود. … آنجا که در جنبش طبقه کارگر بورژوازی زیر سوال میرود، مشروعیت استثمار و مالکیت بورژوائی زیر سوال میرود، و آلترناتیو به آن پیشنهاد میشود، اعتراض میشود و این اعتراض از زاویه سوسیالیستی و طبقاتی صورت میگیرد، این مبنای دائمی و وقفه ناپذیر وجود و پیدایش کمونیسم کارگری بعنوان یک پدیده عینی است… ”

“… کمونیسم کارگری یک واقعیت عینی است بخاطر عینیت خود مبارزه طبقاتی …مارکسیسم چیزی جز خودآگاهی این گرایش نبوده است….بنابراین ما اینجا به روشنی یک نقد کارگری را می بینیم. اینطور نیست که یک دستگاه فکری خیراندیش آمده در جامعه با چراغ قوه دنبال یک قشر اجتماعی بدرد بخور برای انقلاب گشته و کارگر را پیدا کرده است، …این یک جنبش اجتماعی است که دارد به زبان تئوری حرف میزند نه برعکس. تئوری نیست که مابه ازاء اجتماعی خود را یافته است، خود آن کارگر است که در این تئوری دارد حرف میزند و تمام اهمیت مارکسیسم در این است که وقتی خوب میخوانیدش می بینید خود کارگر است که دارد حرف میزند. …تمام زیبائی و اهمیت مارکسیسم اینست. …در هیچ جائی در بحث مارکس موجودیت طبقه اثبات نمیشود، بلکه فرض گرفته میشود، هیچ کجا منافع طبقه اثبات نمیشود، بلکه فرض گرفته میشود، و هیچ جا برای حقانیت و مشروعیت این منافع استدلال نمیشود، بلکه فرض گرفته میشود. اینکه طبقه کارگر باید آزاد بشود، فرض گرفته میشود. استدلال بر نمیدارد. .. این تئوری، این فلسفه، کلام کارگر است. نه بعنوان اشخاص معین، بلکه بعنوان طبقه مزدبگیری که چنین جامعه ای را نمیخواهد. مارکسیسم متن و محتوای اعتراض یک طبقه اجتماعی است. کارگر را از مارکسیسم بگیرید، هیچ چیز از این دستگاه فکری نمیماند. …”

منصور حکمت مانند مارکس انگشت روی طبقه کارگر می گذارد (به قول خود اونه بخاطر اینکه خیلی با معرفتند میخواهد بقیه جامعه را آزاد کند، بلکه تاکید میکند که آنچه از جنبش سوسیالیستی کارگر برمی آید رهایی طبقه کارگر است و رهایی کارگر به رهایی کل انسانها وابسته است و این نه بخاطر اینکه صرفا اکثریت جامعه را تشکیل میدهند بلکه بخاطر جنبش اجتماعی این طبقه یعنی کمونیسم کارگری که از این توان برخوردار است، چون این جنبش نقطه عزیمت اش انسان است:”… برای مارکسیسم نقطه عزیمت انسان و حرمت انسانی است. مارکسیسم احترام خود را به فرد انسانی از مقوله دمکراسی استخراج نکرده از انسانیت و انساندوستی اش استخراج کرده است. از اینجا استخراج کرده که تئوری ای برای رهائی انسان است. انسان فی النفسه برایش ارزشمند است. اگر مارکسیستها بر آزادی بیان انسانها اصرار دارند برای این است که انسان هستند و باید بتواند حرفشان را بزنند. مارکسیسم برابری انسانها را میخواهد…. اما مارکسیسم از آحاد حرکت نمیکند، مارکسیسم از انسان حرکت میکند. راس شماری نمیکند، یک دانه انسان برایش مطرح است و صدهزار انسان هم برایش مطرح است. و مهمتر از همه چیز وجود یک جامعه انسانی برایش مطرح است…. تنها راه رهائی بشر برای رسیدن به حرمت انسانی اش است. این مانیفست کمونیست است. طبقه کارگر دقیقا چون میخواست از … دمکراسی فراتر برود این حرفها را زده است. چون دمکراسی جواب مساله رهایی و برابری خودش و کل بشریت نبوده به مارکسیسم روی آورده است…”

اتکای منصور حکمت به کارگر و جنبش کارگری بود و تئوری را برای پراتیک میخواست، پراتیک در جهت رهایی انسانها. منصور حکمت قدرتش را از جنبش کارگری میگرفت و کمونیسم که مربوط به کارگران است را بار دیگر،  بعد از بیشتر از یک قرن از انتشار مانیفست  از شکل شبح بدرآورد و واقعیت آنرا را عرضه کرد. منصور حکمت به جنبش سوسیالیستی کارگران تحزب بخشید، حزبی را سازمان داد که نمی خواست در حاشیه بماند چون طبقه کارگر در حاشیه نیست، چون یک سوی کشمکش طبقاتی، کارگر است. این حزب اکنون بیش از هر زمانی دیگر آماده به دست گیری قدرت است و نه به نیابت از طبقه کارگر بلکه به عنوان حزبی که چه آنجا که کارگر در سکوت و زیر اختناق و به محتاطانه ترین شکل مبارزه میکند و چه آنجایی که دست به اسلحه خواهد برد تا قیام کند حضور خواهد داشت.

مباحثی که منصور حکمت مطرح کرد بحث های است که بیش از هر کسی و هر جنبشی به جنبش ما کارگران مربوط است. بورژوازی برای ما دایه مهربان تر از مادر میشود زیر بغل مان هندوانه میگذارد که کارگر باید خود حزب اش را بسازد و این هم لازمه اش آگاهی طبقاتی با دوز بسیار بالاست و اصولا حزب و حزبیت برای کارگر خوب نیست این بحثهای روشنفکران جدا از طبقه است و…. اما ما کارگران حزب خودمان را داریم، حزبی که انعکاس مبارزات  خود ما کارگران است. روزهای مهمی پیش روی جنبش کارگری است. بار دیگر بحث انقلاب جدی شده است اینبار کارگر باید رهبر انقلاب باشد و این ممکن شده است چون حزب کارگران موجود است.حزب کمونیست کارگری دستاورد جنبش سوسیالیستی کارگران ایران است که به یمن تلاش منصور حکمت ممکن شده است.

 

* کلیه نقل قولها از منصور حکمت ، از سمینار اول مبانی کمونیسم کارگری در اسفند سال ٦٧ می باشد. این سخنرانی فقط گوشه ای از مباحثی است که او مطرح کرد و لازم است هر کارگر سوسیالیستی آنها را بخواند.

 

اینرا هم بخوانید

اول مه فرصتی برای ابراز چپ اجتماعی- یاشار سهندی

میثاقی در شش بند از سوی هشت تشکل کارگران، بازنشستگان، دادخواهان، پرستاران و زنان به …