ناسیونالیسم ایرانی با در دست گرفتن قرارداد 25 ساله از یک طرف خودش را منسجم می کند و مدعی و حق طلب می شود. و از سوی دیگر با کمونیست نامیدن چین به تبلیغات فریبکارانه علیه آلترناتیو کمونیستی در ایران دست زده و خودش را به سطح آلترناتیو مطلوب بالا می کشد. از یک طرف وطن پرستی و مخالفت با “غارت کشور”+”فروش ایران به چینیها”+ “فروش میهنمان به بیگانگان”+”حاکمیت ملی و استقلال کشور را تهدید می کند” و از طرف دیگر نسبت دادن “قرارداد ظالمانه” و “غارت و چپاول” به کمونیستها قصد دارد با یک تیر دو نشان را بزند. بعلاوه این کلید واژگان ناسیونالیستی قرار است “ارق ملی” و “شرف ملی” و “وجدان ملی” را تحریک کند و برای “دفاع از منافع ملی” نیرو بسیج کند.
یکی از اقدامات جبهه اپوزیسیون راست امضای دادخواست هشتاد هزار نفره خطاب به چین است و نه علیه جمهوری اسلامی. این دادخواست در جهت همبستگی ناسیونالیسم ایرانی علیه قرارداد با چین است و نه در جهت مبارزه با جمهوری اسلامی بدلیل امضای قرارداد با چین. این اعتراض به قرارداد بجای اعتراض به جمهوری اسلامی را ملی-مذهبیهای درون رژیم شروع کردند و ناسیونالیستهای رنگارنگ در آپوزیسیون آن را به پلاتفرمی برای اتحاد نیرو زیر پرچم خود تبدیل کردند. (در مقایسه با طومار هشتادهزاری دادخواست از چین-طومار “زندانیان سیاسی در ایران باید فوری و بدون قیدوشرط آزاد شوند!” فقط دوهزارو سیصد امضا می گیرد.)
فواید سیاسی قرارداد با چین: مفاد قرارداد با چین نامعلوم و پنهان است تا دولتهای چین و ایران بتوانند نهایت بهره برداری از آن را داشته باشند. باری ناسیونالیسم ایرانی این بهره برداری را اقتصادی و علیه “منافع ملی” می داند حال آنکه شواهد ثابت می کنند که این بهره برداری سیاسی است. این روشن است که در دنیای نئولیبرال زده ی سرمایه داری همه چیز به بازار ختم می شود و این قرارداد هم در همین متن قرار دارد. اما مشخصن هم ایران و هم چین بر بعد سیاسی این قرارداد سرمایه گذاری تبلیغی عمده ای انجام داده اند. برای چین رقابت با ایالات متحده و احداث مجدد “جاده ابریشم” + نشان دادن توسعه اتوریته سیاسی در جهان چند قطبی و کسب نفوذ هرچه بیشتر در خاورمیانه است.
اما چندین فایده سیاسی برای جمهوری اسلامی دارد از آن جمله قرار گرفتن ایران در جبهه چین و روسیه یک شکست سیاسی برای غرب برهبری ایالات متحده است. دوم اینکه فشاری است به نفع مذاکرات پیشاروی ایران و امریکا. سوم اینکه پیمان با یک ابرقدرت خروج ج.ا. از بن بست بین المللی را نشان می دهد. چهارم ج.ا. را حکومتی ماندگار و قوی جلوه می دهد برای مردم. پنجم اینکه مردم را در انتظار بهبود اوضاع معیشتی قرارمی دهد و نهایتن دست ج.ا. در سرکوب مردم بازتر و تواناتر خواهد کرد. اینجاست که جریانات ناسیونالیستی بجای ضدیت با چین و پیمان 25 ساله باید برای سرنگونی ج.ا. می کوشیدند و قرارداد را فرصت تازه ای برای بسیج مردم دراین راستا می دیدند. اشتباه ناسیونالیستها هم سیاسی است و هم فکری و هم فنی. از نظر فنی نیروهای راست بی رهبر و بدون اتاق فکرند و توان اتحاد را هم ندارند. از نظر فکری هم متوجه نیستند که جنبه سیاسی این قرار بسیار مهمتر از جنبه اقتصادی آن است. و اشتباه سیاسی راست ها این است که نیرویشان را علیه قرارداد و نه علیه ج.ا. صرف و هزینه می کنند.
اما جبهه ناسیونالیسم ایرانی فراموش نمی کند که از این قرارداد علیه کمونیسم استفاده کند. با تحریک احساسات مردم با شعارهایی چون “ارتجاع سرخ” “استعمار سرخ” “قرارداد ترکمان-چینی” و “تاراج مملکت ما” “به یغما بردن میهن” سعی می کنند احساسات مردم را بنفع ناسیونالیسم و علیه کمونیسم تحریک کنند.
ناسیونالیسم ایرانی معترض است که در این قرارداد تخفیف 32 درصدی نسبت به قیمت جهانی نفت منظور شده که تازه پرداخت مبلغ هم با دو سال تاخیر و حتا قابل تمدید است. بعلاوه پول فروش نفت به یوان است و نه یکی از ارزهای معتبر جهانی. درضمن این پروژه ها توسط کارکنان چینی خواهد بود و لذا علیه “مصالح و منافع ملی” است. اولن دریافتفوری وکامل و با دلار بهای نفت در جهت “مصالح و منافع ملی” نیست بلکه در جهت پر کردن جیب آیت الله های میلیاردر و حساب بانکی فرزندانشان در آمریکا و انگلیس است. و بعد نوبت به هزینه سپاه و بسیج و ارگانهای حکومتی می رسد. و بعد صرف جنگ تروریستی در عراق و سوریه و لبنان می شود. حال ناسیونالیستهای همیشه فریبکار جواب بدهند کجای این ریخت و پاش ها “مصالح و منافع ملی” است؟ دومن پرسنل ایرانی در صد سال گذشته در صنعت نفت و دیگر صنایع تحت حکومت سرمایه داری پهلوی و اسلامی چه عایدی خاص و ویژه ای داشته اند که با این قرارداد از آن بی نصیب خواهند شد؟
آیا ناسیونالیسم ایرانی به تخریب محیط زیست توسط چین (بی توجه به محیط زیست) اعتراض دارد؟ اما ناسیونالیسم ایرانی با حمایتهای مکرر از دولت ترامپ (بی توجه به محیط زیست) نشان داده و ثابت کرده است که محیط زیست مانند هرچیز دیگری یک وسیله بیش نیست. ابزار تبلیغاتی است که برای امریکا خوب و برای چین بد. اگر ناسیونالیسم ایرانی با غارت ایران توسط چین مشکل دارد پس چرا با غارت ایران توسط امریکا و ایت الله های سرمایه دار کنار می آید؟ به این ترتیب روشن است که ضدیت با چین بخاطر دولتش است. دولتی که ناسیونالیسم ایرانی اصرار دارد آن را کمونیست بخواند. تاکید ناسیونالیستها بر کمونیست نامیدن دولت چین فقط بخاطر ضدیت فکری و ایدئولوژیک این حضرات با کمونیسم نیست بلکه در اصل بخشی از مبارزه آنان با آلترناتیو کمونیستی برای آینده جامعه ایران است. قرارداد با چین طبلی است که ناسیونالیسم ایرانی با حرارت برآن می کوبد تا کمونیسم را بدنام و توجه مردم را به آلترناتیو کاپیتالیستی خود جلب کند.
بعنوان نمونه ناسیونالیستی نوشته است: “مارکسیستها نیز دریک دشمنی کوربا کیستی ایرانی، هرگونه مهر به این آب و خاک را فاشیسم و نژادپرستی نامیدند و دست در دست واپسگرایان مسلمان جادهصافکن امپریالیسم زرد و سرخ شدند”. و بعد فراخوان داده بودند که “جای آن دارد که آتش مهر ایران دوباره در دلها برافروخته شود و بنیاد دشمنان درونی و بیرونی این آب و خاک را از بیخوبُن براندازد.” توجه داشته باشید که آتش “مهر ایران” قرار است “دشمنان درونی” یعنی مارکسیستها را و “دشمنان بیرونی” یعنی چینیها و روسی ها را از بیخ و بن بسوزاند. این یعنی کشتار چپی ها در آینده زیرحکومت ناسیونالیسم ایرانی و حفظ مترسک هیولایی “دشمن خارجی” برای خفه کردن اعتراض به سرکوب آزادی و نبود برابری در جامعه. این آینده خونین و تاریک را ناسیونالیسم ایرانی از هم اکنون “مژده” می دهد.
در نتیجه شاهد اعتراضات آن لاینی و خیابانی و حقوقی و سیاسی به قرارداد 25 ساله هستیم که موجب درجه ای از همگرایی و همبستگی میان جریانات متعدد راست در داخل و نزدیک به حکومت و درآپوزسیون شده است. سئوال این استکه سمت و جهت این همبستگی کدام است؟ بخش آپوزسیون جنبش ناسیونالیسم ایرانیاین اعتراضات را به سمت ضدیت با “چین کمونیست” سوق می دهد و جنبش کمونیستی ایران این اعتراضات را به سمت ضدیت با جمهوری اسلامی راهبری می کند تا مخالفت با قرارداد 25 ساله به مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی ترجمه شود. (البته روشن است که ناسیونالیسم ایرانی تماما پرو غرب نیست و بخش پرو شرق -روسیه و چین- هم دارد: توده ایها و اکثریتیها و مائوئیستها از آن جمله اند).