هم صدا با گوهر عشقی؛ زنده باد گوهر عشقی. باد کاشتید، حالا طوفان درو کنید

علی مطهری در هفته گذشته با اظهارات روان پریشانه اش در مورد تحریک شدن موجوداتی مانند خودش با دیدن یک زن نگاه پلشت جنبش اسلامی به زنان را بار دیگر به عیان و وضوح کامل به تصویر کشید. از جمله مزدوران قلم بدست جمهوری اسلامی که کمتر از علی مطهری نمی اندیشند اما رنگ و لعاب به کلام شان می دهند، میگویند:”علی مطهری صادق است! می توانست این را نگوید، یک چیز دیگر بگوید اما کار دیگری بکند!” یعنی از هر طرف که به این جمهوری اسلامی نگاه می کنید جز نکبت هیچی نیست.علی مطهری پدیده جدیدی در جمهوری اسلامی نیست. چکیده جمهوری اسلامی است و خود علی مطهری فرزند مرتضی مطهری است که خمینی او را خلاصه خودش تعریف کرد و او براستی فرزند خلف همان پدر ؛ سربار جامعه و مظهر توهین به انسانیت. “مرتضی مطهری”در تمام چهار دهه گذشته عنوانی بوده برای سرکوب اندیشه و زنان و آزادگی و شرافت. علی مطهری را سعی کردند به عنوان یک “چهره مصلح” به ما بفروشند و آنها که هر از چند گاهی در گند چاله جمهوری اسلامی دنبال همچین مصلحینی میگردند بیش از خود امثال مطهری وقیح و بی شرم هستند.
علی مطهری در ادامه فرمایشات ضد زنان خود بار دیگر و این بار در مورد کارگران و بخصوص زنده یاد ستار بهشتی تراوشات مغز بیمارش را بیرون ریخته است و آنچه را که همه ( کاربدستان) جمهوری اسلامی فکر می کنند، او بلند بلند به زبان آورده است. مطهری بی شرمانه مدعی است می شد ستار بهشتی را با یک استکان چای و دو کیسه برنج ساکت اش کرد. مطهری میگوید وبلاگ ستار بهشتی را هشت نفر دنبال میکردند و لزومی به کشتن او نبود(!). اما قتل ستار بیان کننده یک واقعیت مهم است، جمهوری اسلامی از هر یک نفری که خلاف حکومت بیندیشد و بیشتر از آن، آن را بیان کند از وحشت مرگ به خود می پیچد. قتل فجیع ستار بهشتی زیر شدیدترین شکنجه ها ثابت میکند که اگر ستار خریدنی بود با اولین ضرب باتوم کوتاه می آمد و پیش از آن با اولین تهدیدی که شده بود وبلاگ خودش را حذف می کرد. اما او ایستاد و ایستادگی اش چنان بر شکنجه گران سخت آمده بود که زیر شکنجه او را کشتند به این امید که صدای ستار خاموش شده باشد.اما گوهر عشقی مادر ستار صدای او گردید و به دادخواهی پسرش به میدان آمد. گوهر عشقی به نماد مبارزه و دادخواهی تبدیل شده است. مادری که خواب از چشم جمهوری اسلامی ربوده است. این مادر قرار بود چند روزی بر مزار پسرش ضجه بزند و بعد در گوشه خانه از غصه فرزند فرسوده شود. اما گوهر عشقی صدای ستارش شد. صدایی که همه جا پیچیده است و صدای عزت و شرافت شد. برای همین همه جا شنیده می شود و لرزه به تن امثال مطهری می اندازد.
گوهر عشقی در جواب به علی مطهری با صلابت میگوید: کارگر شرافت دارد، خودش را به دو کیسه برنج نمی فروشد کارگران همه ستارهای من هستند. کارگر شرافت دارد و دستان پینه بسته او نشانه شرافت اوست. کارگران کار می کنند تا نان خود را تامین کنند و مانند مطهری ها دریوزگی نمی کنند. گوهر عشقی ضمن یادآوری این موضوع که آخوند جماعت انگل جامعه هستند اشاره میکند که داماد او را که او نیز کارگر است می خواستند با 700 میلیون تومان بخرند اما شرافت و عزت برای او مهمتر بوده و این پیشنهاد رذیلانه را پس زده است. گوهر عشقی خطاب به علی مطهری به درست تاکید می کند: باد کاشتید حالا توفان درو کنید.
جمهوری اسلامی مثل اینکه این گفته کاملا ضد انسانی از نوع ناسیونالیسم ایرانی اش را خیلی باور کرده است که عرب را سیر نگه دار و ایرانی را گرسنه(!) تا هوای کاری به سرشان نزند و گویا شاهنشاه آریامهر این توصیه را گوش نکرد و مردم از روی شکم سیری ریختند به خیابان! در این میان تنهاچیزی که هیچ ارزشی ندارد عزت و شرافت و منزلت انسانی است. “معیشت و منزلت حق مسلم ماست” این یکی از خواسته های مهم کارگران است که در شعارهای کف خیابون انعکاس یافته است. در ادامه معیشت، کارگران منزلت را حق مسلم خود دانسته اند و برای بدست آوردن آن پا به میدان گذاشته اند. جمهوری اسلامی نمادی از بی شرافتی و نکبت تمام عیار سرمایه اسلامی شده است. رژیم اسلامی با هزار ویک بند و تبصره و به پشتوانه نیروهای پلیسی و امنیتی و نظامی تمام تلاش اش را بکار برده که نازل ترین معیشت را رنگ قانونی بخشد و درادامه آن منزلت انسانها را به دو گونی برنج و سیب زمینی و پیاز خلاصه سازد. مزدوران جمهوری اسلامی تمام شرافت و عزت انسانی شان را یک گوشه ای جا گذاشتند و با یک کیک و ساندیس به خیابان می آیند تا نکبت را جار بزنند. اما کارگران مبارزی ( ستار بهشتی تنها یک مورد از هزاران است) که مهمترین هدف آنها از دنبال کردن خواسته های معیشتی رسیدن به منزلت و شرافت انسانی است تا کارگر برای سیر کردن شکم اش نفس زندگی اش به گروگان سرمایه دار در نیاید. کارگران مبارز اگر میخواستند با یک استکان چای و دو کیسه برنج تطمیع شوند که اکنون کف خیابان در تسخیر کارگران و بازنشستگان کارگری نبود.
مطهری و جمهوری اسلامی هیچ گاه نخواهند توانست ستار بهشتی و گوهر عشقی و اسماعیل بخشی و پروین محمدی و سپیده قلیانو اسماعیل گرامی و و و .. را درک کنند چون انسان در نزد ایشان به یک حیوان درنده خوتنزل یافته است و درنده خویی ایشان نسبت به انسانهای دیگر از همین جا نشات گرفته است. همین جنبه از جنبش اسلامی و شخصیتهای آن بوده که چهار دهه است از سوی بورژوازی مورد حمایت همه جانبه بوده، اما این جا را نخوانده بودند که شرافت انسانی چیزی نیست که در غبار زمان فراموش شود. اگر نیروی محرکه ای در تاریخ بوده است، جستجویی بوده برای رسیدن به منزلت انسانی؛برای رسیدن به دنیای بهتر.
اگر قرار بود که کارگران مبارز از قتل ستار بهشتی ها و شاهرخ زمانی ها و بسیاری از فعالین کارگری که در دهه 60 شکنجه شدند و به قتل رسیدند، وحشت کنند اکنون نه اسماعیل بخشی در کار بود نه جعفر عظیم زاده و نه پروین محمدی و نه سپیده قلیان و نه اسماعیل گرامی و نه بسیاری دیگر و نه بخصوص گوهر عشقی. گوهر عشقی نگذاشت صدای فرزندش در غبار زمان گم شود و نه تنها این، اکنون خود او به صدای رسایی درمبارزه علیه جمهوری اسلامی تبدیل شده است. امری که سخت به جمهوری اسلامی گران تمام شده است. در مخیله بیمار کاربدستان جمهوری اسلامی این مادر پا به سن گذاشته باید همان روز اول در هم می شکست اما او به نمادی از خواسته منزلت کارگران تبدیل شده است و عزت خود را به هیچ نفروخته است. گوهر عشقی ها هستند که به زندگی و مبارزه معنا می دهند؛ زنده با گوهر عشقی

اینرا هم بخوانید

اول مه فرصتی برای ابراز چپ اجتماعی- یاشار سهندی

میثاقی در شش بند از سوی هشت تشکل کارگران، بازنشستگان، دادخواهان، پرستاران و زنان به …