چرا حزب حکمتیست راکد است و در حاشیه خواهد ماند! (1)

تحت عنوان فوق، تلاش خواهم کرد طی سلسله نوشته هائی علاوه بر پرداختن به مسائل مبتلابه سیاست حزبی راکد حزب حکمتیست به برخی موضوعات تئوریک و برخی نظرات تعیین کننده سیاستهای حزبی یک حزب کمونیستی در حد آموخته هایم در فضای سیاسی و چارچوب موازین حزبی “کمونیسم کارگری” بپردازم. تمام کسانی که از هر نحله چپ و مدعی کمونیسم به این موضوعات علاقمندی نشان میدهند نیز مورد خطاب این نوشته ها که در فیس بوک انتشار میابد هستند.
من در اینجا قصد ندارم با وارد شدن به تاریخچه های دو حزب و درگیریهای سیاسی گذشته فیمابین رهبران و کادرهای دو حزب هیچگونه ورودی داشته باشم. هرگونه ورود به گذشته و نظرات منصور حکمت و یا حمید تقوائی حاوی یک مطلب یا چند نکته کلیدی تئوریک خواهد بود که متوجه سیاست حزبی حزب حکمتیست درگذشته و حال است. هرکسی دیگری در گذشته چه گفت و چه کرد و کدام حرفش درست بود و کدام راست و یا معوج بود در اینجا به هیچ عنوان دستمایه صحبتم نیست. هرچند که من راجع به تاریخچه حزب و آنچه که گذشت و آنچه که امروز وجود دارد نظر خودم را دارم که در صورت لزوم راجع به آن نیز خواهم نوشت. از این نقطه نظر از پاسخ دهندگان احتمالی به این سری مقالات درخواست میکنم لطفاً لحاف کهنه آتش نزنند! من بجد اصرار دارم که پاسخهای احتمالی به جدال حسین چی گفت و حسینقلی چه جوابش را داد رانده نشود.

یادداشت های سیاوش دانشور و جلسه اینترنتی رحمان حسین زاده در نقد سیاست های حزب کمونیست کارگری ایران و حمید تقوائی در قبال آمریکا و مداخلات خارجی در مسئله آلترناتیو سازی سرنخ هائی شد که نشان میدهد این رفقا به لحاظ نظری از دیدگاههای تئوریک کمونیسم کارگری فاصله گرفته اند و چه بسا از آن عدول کرده اند.
عدم برداشت درست این رفقا از کارکرد سرمایه های امپریالیستی و وضعیت یک قطب بزرگ و قدر قدرت آن درموقعیت افول امپراتوریش و دراختیار نداشتن هیچگونه تصویری از واقعیت عینی موجودِ روی زمینِ حاکمیت سرمایه در آمریکا و تحرکات انواع جنبشهای چپ و راست در جامعۀ رو به اعتراض و تحول آمریکا، ضعف فزاینده توان مالی و رزمی و در نتیجه اقتدارسیاسی آن برای مداخلۀ در روندهای متحول اوضاع ایران که با پتانسیل بالائی از تحرک و تحول در خود دارد قد علم کرده و همچنین به اصطللاح “پروژۀ آلترناتیو سازی آمریکائی” برای جایگزینی جمهوری اسلامی، نقطۀ شروع این بحث است.
تلاش میشود طی چند نوشته در بارۀ روش برخورد به سیاست آمریکا در قبال اپوزیسیون حاکمیت اسلامی و بویژه دیپلماسی کمونیستی که رفقا گویا هیچگونه جایگاهی برای آن در ارتباط بلافصلش با اتمسفر جدید حاصل از روند روبه افول سرمایۀ آمریکا قائل نیستند، یکی از محورهای اصلی نقد ما به وضعیت راکد و چه بسا مشکل آفرین رفقای حکمتیست برای حزبشان، مورد ملاحظه قرارگیرد. تا اینجا که من دستگیرم شد حمید تقوائی تلاش میکند تا شش دانگ حواسش را متوجه زمین و هرآنچه در آن میگذرد نگاه دارد منتها مانده ام که رفقای حکمتیست ما چشم به آسمان دارند و در آن گوئی بدنبال کدام آیه و اصول دین نجات بخشی میگردند.

موقعیت آمریکا و پروژه آلترناتیو سازی برای کشورها!
ما کماکان به وجود و حضور “امپریالیسم” در عرصۀ گردش سرمایه جهانی معتقدیم منتها نه اساساً با تعریفی که در گذشته از آن وجود داشت و نه تنها کماکان وجود دارد بلکه محکم یقۀ رفقای حکمتیست ما را نیز درست مانند چپهای موسوم به “ضد امپریالست آمریکا” گرفته است و رها نمیکند.
امپریالیسم از مدتها پیش است که به کل سرمایه درگردش جهانی اتلاق میشود با انواع امپریالیستهای کوچک و بزرگ که در آن جولان میدهند. حاکمیت سرمایه آمریکا دیگر نه تنها دوران افول و حتی تشدید افول خود را در میان آنها میگذراند بلکه مقام ریاست سرمایه جهانی را نیز از دست داده و دیگر “آقا بالا سر” هیچ مملکتی نیست و دارد بشدت توسط امپریالیستهای کوچک و بزرگ دیگر دوشیده میشود. آغاز افول همه امپراتوری های گذشته به همین شکل بود. امپراتوریهای کوچک و بزرگ دیگر نیز با آن رو به افول خواهند گذاشت. دنیا به چپ میچرخد و این چرخش فضای سیاسی و اهرمهای سیاسی جدیدی را برای کمونیستها در اپوزیسیون حاکمیتهای سرمایه داری تعریف میکند و نشان میدهد.
امپریالیسم آمریکا، پروتشکشنیسم و بحران روبه تزاید داخلی در آمریکا!
پیروزی پروتکشنیسم در آمریکا و تصرف بخش اجرائی آن، رهبران ریپابلیکن که دیگر اعتبار چندانی بجز برانگیختن راسیسم در این مملکت برایشان نمانده بود را ناگزیر به در آغوش گرفتن ترامپیسم پروتکشنیستی کرد. در نتیچه ترامپیسم توانست به سبب سیاستهای تناقض آمیزی که از ویژیگیهای دوگانۀ سیاسی ( Corrupted Capitalism) پروتکشنیسم سرچشمه میگیرد، ارکان سیاسی حاکمیت و اهرمهای اِعمال قدرت سیاسی و امنیتی و بویژه سیاست خارجی و نظامی آنرا که کلاً رو به افول داشت بشدت دچار مخمصه و صدمه کند. اوضاع مغشوش داخل ارکان قدرت حاکمیت سرمایه و درگیریهای داخل هیأت حاکمه و تعمیق بحران و سرایت آن به ارگانهای امنیتی، جاسوسی و نظامی حاکمیت در آمریکا وضعیت و موقعیت کاملاً متفاوتی را در داخل دستگاه رهبری حاکمیت و اجزاء و اهرمهای مهم آن ایجاد نموده است.

پروتکشنیسم به لحاظ سیاسی از یک جهت خواستار توقف صدور سرمایه آمریکاست و از جهتی دیگر بشدت ولع سرمایه و تأمین سود دارد. تناقضات موجود و مخرب سیاستهای داخلی و خارجی دولت آمریکا بدین سبب دارای دو جهتگیری کاملاً مغایر و خلاف جهت یکدیگر است و دقیقاً به همین علت است که سیاستهای دولت ترامپ به هیچ وجه از ظرفیت و توانائی و تأثیرات لازم و مطلوب در جهت پیشبرد سیاستهای داخلی و خارجی دولتش در خود برخوردار نیست. مهمترین سیاستها و تصمیمات متخذه از جانب ترامپ و دولتش بلافاصله با موازین و مقررات روتین، جا افتاده و تثبیت شده و معمول حاکمیت سرمایه آمریکا در تناقض قرار میگیرد. نمیشود از یک طرف بدنبال تأمین حداکثر سود سرمایه بود که قدر مسلم صدور سرمایه را به یک امر ضرور و حیاتی تبدیل میکند و از جهت دیگر بشدت خواستار عدم صدور آن برای بالا نگاهداشتن دستمزد در مملکت خود بود. این تناقض آشکار و مخرب، ارکان و اجزای اجرائی سرمایه را در آمریکا بشدت دچار اغتشاش و سردرگمی نموده است. بسیاری از مقامات بالای دولتی و مشاوران و صاحبمنصبان دولت ترامپ از این بابت یا کنار گذاشته شدند و یا استعفا دادند.

پروتکشنیسم که در آمریکا و اروپا سابقه دیرینه ای دارد از بدو تولدش تا کنون در آمریکا در اعتراض به صدورگسترده و شتابندۀ سرمایه به ممالک دیگر، بیوقفه به جان حاکمیت سرمایه در آمریکا نق میزد و اعتراض میکرد و حتی تظاهرات بزرگی را نیز سازمان میداد. از جمعیت وسیعی از کارگر جماعت بگیر تا راسیستهای سنتی در آمریکا عناصر تشکیل دهنده جنبش دیرپای پروتکشنیسم در آمریکا هستند. آنچه که توانست پروتکشنیسم را در آمریکا به قدرت سیاسی برساند البته تداوم و تشدید بحران سرمایه آمریکا بود که حضورش در سال 2008 در ابتدای ریاست جمهوری اوباما نمایان شد و تاکنون تنها بجز تعدادی جهش های موقت و کم دوام به بدهیها و تعهدات تجاری دولت امریکا چندین تریلیون دلار افزوده است. علاوه بر این هم اکنون دولت سرمایه آمریکا حدود بیست و اندی تریلیون دلار یعنی یک دریا پول زیر قرض است که البته قصد دارد روی سر مردم خودش و مردم زیر سلطۀ حکومتهای امپریالیستی کوچک و بزرگ دیگر سرشکن کند. هرچند که حتی اقصاددانان سرمایه داری در آمریکا بروز یک بحران ویرانگر تری را تا پایان امسال و یا اوایل سال 2020 پیش بینی میکنند. حاکمیت سرمایه در آمریکا در حالی که خودش عملاً نه تنها دیگر همانند گذشته از عهده تامین مالی برای نگهداری اجزای سیاسی و نظامی گذشته اش در سراسر جهان برنمیاید بلکه بشدت دارد از هر طرف دوشیده میشود. ارتش غول پیکر آمریکا نیز بعد از شکست سیاستهای ناشی از حمله اش به عراق دیگر به هیچ عنوان ارتش قبل از حمله به عراق نیست و تا حد زیادی روحیه تعرضی اش را از این بابت از دست داده است. صدمات روحی و روانی و درگیریهای پرسنل مسلمان و غیر آمریکائی تبار در داخل ارتش آمریکا و بویژه مسائل و مصائب سربازان از جنگ برگشته انعکاس گسترده ای در جامعه آمریکا داشته و نتایج صدماتی که به روحیه رزمی و انضباط نظامی در آن بجای گذاشته تلقیاتی متفاوت و غیر معمول در گذشته را به میلیتاریسم آمریکا تحمیل نموده و آنرا بشدت دچار آسیب های متعدد کرده است. در مقام مقایسه میتوان اوضاع آشفته و اغتشاش سیاسی موجود در دولت ترامپ و تشدید درگیری در میان هیأت حاکمه در آمریکا را عیناً به درگیریهای فزاینده داخل ارکان سیاسی جمهوری اسلامی مشابه دانست.

غرض اینکه من از این بابت از رفقای حکمتیست سوالی دارم: لطفاً بفرمائید بما بگوئید که حزب حکمتیست با احتساب این نوع اتفاقات و تغییرات چه در جامعه آمریکا و چه درموقعیت و شرایط خارجی وجهانی حکومت سرمایه در آمریکا چه فکر میکنند؟ آیا به مثابه یک حزب کمونیستی که سیاستهای جهانی آمریکا بویژه در ارتباط با ایران برایشان تا ایندرجه حائز اهمیت است، سیاست خاصی را در دستور کار حزبشان گذاشته اند و یا اصلاً اهمیتی میدهند که در آمریکا چه میگذرد؟ آیا هنوز فکر میکنند این تحولات و تغییر وضعیت و موقعیت سرمایه آمریکا در پیشبرد سیاستهای خارجی اش در قبال اوضاع کنونی جهان و بویژه ایران نقشی ایفا میکند؟ آیا لازم است یک حزب کمونیستی برخی نظرات و سیاستهای گذشته اش را تغییر بدهد و به فکر ساز و کار جدیدی در قبال تغییرات و تحولات صورت پذیرفته باشد؟ یا تنها مایل است نگران ملاقات و عکس گرفتن مسی علینژاد با پمپئو باشد؟ و یا اظهار نظر حمید تقوائی در مورد شیرین عبادی برایش نشانه تصمیم رهبری حزب کمونیست کارگری ایران برای به راست چرخاندن فرمان حزب است؟
اتفاقاً قبل از پایان بردن این بخش میخواهم سوال دیگری را برای رفقای حکمتیست مطرح کنم. امیدوارم یکی از میانشان پیدا بشود و پاسخی به این سوال من بدهد:
من قصد دارم یک نامه اعتراضی به تشکیلات رسانه ای آمریکا بطور ویژه به “وی او ای” بنویسم و به عنوان یک شهروند آمریکائی که در این مملکت حدود سی و پنج سال است دارد مالیات میپردازد سوال کنم که آیا من حق دارم به عنوان یک فرد و فعال سیاسی از این رسانه استفاده کنم و پیامم را به مردم ایران و هرکجای دیگر دنیا برسانم؟ من میخواهم تا “وی او ای” با من نیز مصاحبه کند. “وی او ا ی”متعلق به من که شهروند این مملکت هستم است نه به دولت آمریکا یا آنهائی که سیاست حکومت آمریکا می پسندد. مطابق قوانین آمریکا بمثابه یک شهروند آمریکائی حق دارم که از امکانات رسانه ای این مملکت که آنها را در اختیار هرکسی که خودشان دوست دارند و برخیشان حتی کلاغ سیاه را از پنج متری با تپاله گاو از هم تشخیص نمیدهند میگذارند، با من هم مصاحبه شود. اگر دولت آمریکا این رسانه سیاسی را رو به ایران گذاشته من هم یک فعال سیاسی ام که تحولات سیاسی در ایران برایم بسیار اهمیت دارد. من مثل میلیونها شهروند آمریکائی حکومت آمریکا را به هیچوجه به عنوان نماینده خودم قبول ندارم و تمام نقدها و اعتراضات گذشته ام به آن کماکان بقوت خودش باقی است. منتها حق خودم میدانم که در آن رسانه با مردم صحبت کنم.

رفقا، دقت داشته باشید که تا پنج سال پیش هرگز به نوشتن این چنین نامه ای به رادیوئی مثل ” وی او ای”! حتی نمیتوانستم فکرش را بکنم. این که میگویند “کفرابلیس” همین بود. کجا یک کمونیست میتوانست اصلا به فکرش برسد توی مملکتی که سوسیالیسم و کمونیسم در آن تابو حساب میشود بیاید مدعی بشود که من هم باید در فلان رسانه حرف بزنم. این حق من است.
وقتی گفته می شود، دور جدیدی از فضا و امکانات سیاسی برای کمونیستها باز شده، حالا کمونیستها با همان سرداغ باید بدنبال اتخاذ شیوه های موثرتر و موفقیت آمیزتری درعرصه های سیاسی روی زمین سرد و گرم و معتدل جنبش سرنگونی طلب مردم برای خودشان باشند. این هرگز به معنی راست شدن و دست کشیدن از کمونیسم توسط یک حزب کمونیستی نیست. این معنی راکد نماندن و دست را به رقیب در اپوزیسیون نباختن است. شما بمثابه یک حزب کمونیستی هرگز یادتان نمیرود که قصد دارید قدرت سیاسی را در آن مملکت تصرف کنید تا بتوانید راجع به “سوسیالیسم” یا همان قانون “لغو کار مزدی” با مردم حرف بزنید. تا اراده نجات بخش طبقۀ کارگر را بر سرنوشت جامعه حاکم کنید.
حال سوالم از حزب حکمتیست این است که آیا فکر میکند من با نگاشتن این نامه و مطالبه استفاده از “وی او اِی” محق هستم و یا دیگر کمونیست نیستم؟ اگر درخواستم را قبول نکنند میتوانم تا آنجائی که در توان دارم دمکراسی آمریکا و دم و دستگاه “وی او ای” را جلوی چشمانشان به زباله دانی ترامپ و شرکا پرتاب کنم؟

اگر کسی از میان رفقای حکمتیست و یا هر بنی بشری که مدعی کمونیسم بخصوص مدعی کمونیسم کارگری منصور حکمت است تمایل دارد لطفاً بفرماید پاسخ سوال فوق را بدهد.
در نوشته های آتی علاوه بر پرداختن به موضوعات سیاسی دیگری در ارتباط با موقعیت و وضعیت دولت آمریکا در داخل و در رابطه با خاورمیانه و ایران به کیس سیاسی مسی علینژاد و شیرین عبادی که موجب قشقرق براه انداختن بی سبب رفقا شد نیز به همراه مطالبی دیگر از جمله عدم آشنائی و اعواج سیاسی حزب حکمتیست در قبال جنبش سرنگونی طلب توده ای در ایران و همچنین عدم آشنائی تأسف آور رهبری حزب حکمتیست از مقدماتی ترین و اساسی ترین تئوریها و موازین حزبی مربوط به یک حزب کمونیستی که سبب زیرپا نهادن بخش اثباتی مفاد برنامه حزب توسط رهبری آن میشود خواهم پرداخت.
ادامه دارد.

 

اینرا هم بخوانید

خرافه و مذهب!

فرق مذهب با خرافه در این است که خرافه محصول نادانی بشر از علت بروز …