*جنبش «می تو» (که معادل آن بنا بر پیشنهاد فرهنگستان زبان و ادب فارسی می شود :« منم مثِ تو، خاک به سر شدم») مثل برق و باد از جلوی چشم ما رد می شود و هر کس (جز ما) از این نمد کلاهی می بافد!
* حساسیت ماجرا از وقتی بالا رفته که هفته قبل، «نتا بازیلایی» خواننده اسرائیل غاصب برنده مسابقات یوروویژن ۲۰۱۸ شد. او جایزه میکروفن شیشهای این دوره از رقابت ها در لیسبون را با ترانه «اسباب بازی» از آنِ خود کرد. این ترانه دفاعیه ای از حقوق زنان (در کارزار «میتو» ) است.
* سابقه ما در جنبش «می تو» اگر چه در زمان حال، رنگ و لعابی ندارد اما اوراق تاریخی گذشته (اگر با انگشتان مورخان متعهد ورق بخورند) چه بسا جایگاه ما را در این کارزار به دوران اشکبوس و تیمور لنگ برسانَد. «اسماعیل بزاز» از جمله مشهورترین لودگان دربار ناصرالدین شاه قاجار بود که در اندرونی و بیرونی، به کار خنداندن عَمَله و اَکَرِه حکومت اشتغال داشت. اسماعیل بزاز هر وقت که برای امور لودگی به حرمسرا می رفت برای اینکه شیطنتی از او سر نزند چشمانش را می بستند و او جلوی زنان حرم(با چشمان بسته) چند چشمه «اِستند آپ» اجرا می کرد. سالی نگذشته خفیه نویسان برای پادشاه خبر آوردند که هر چند ما اسماعیل بزاز را با چشمان بسته به حرمسرا اعزام می کنیم اما بنا بر اعتراف سوگلی های حضرت والا ( اعتراف به «می تو»)، از انگشت اشاره ایشان کارهایی سر زده که زبان از گفتن آن قاصر است. شاه دستور داد علاوه بر چشمان اسماعیل بزاز، انگشتان اشاره او را نیز در هنگام دخول به حرمسرا ببندند.
(تبصره: خیابان مولوی تهران، بدین دلیل که سکونتگاه اسماعیل بزاز بود، به نام وی، خیابان اسماعیل بزاز خوانده میشد. بعدها این خیابان به مولوی تغییر نام داد.)
* در اسناد دیدار تاریخی تیمور لنگ و حافظ، آمده است تیمور با سگرمه های درهم رو به شاعر کرد و از او پرسید: «من اکثر ربع مسکون را با این شمشیر مُسَخَر ساختم و هزاران ولد و ولایت را ویران کردم تا سمرقند و بخارا که وطن مألوف و تختگاه من است را آبادان و مفتخر سازم. تو مردک به یک خالِ هندویِ تُرکِ شیرازی، سمرقند و بخارای ما را میفروشی. چنانکه در این بیت گفتهای:
اگر آن تُرکِ شیرازی به دست آرد دل ما را/ به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را خواجه حافظ زمینِ ادب را بوسه داد و دعوای او و تیمور فیصله یافت. اما از آن پس دعوای شاه لنگ با هندو خالانِ ولایات اشغالی بالا گرفت چنانکه جنبش «می تو» در این تک بیت حافظ رُخ نمود:
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رُستمی/ خیز تا خاطر به آن خالِ اَسیرانی دهی
( تبصره: خال اسیرانی به معنای زیبارویانی است که در بند تیمور اسیر بودند.)
* نصرالدین خواجه که در بین ماها به نام ملا نصرالدین شهرت دارد, در زمان سلجوقیان می زیست. پدرش عبدالله خواجه (امام جمعه و پزشک سنتی) بود. هر مریض مذکری که نزد پدر نصرالدین می آمد و مثلاً به او می گفت: سرم درد می کند. حکیم به او نسخه گیاهی می داد اما اگر مریض مونث بود و مثلاً می گفت سمت چپ سینه ام تیر می کشد حکیم به مریض می گفت: دست راست مرا بگیر و روی جایی که درد می کند بگذار تا شفا بگیری. نصرالدین که در همان دوران طفولیت به خاطر هوش سرشار و حاظر جوابی معروف بود روزی از پدرش پرسید: دست راست شما چرا فقط برای شفا به اناث به کار می رود و برای ذکور نه؟ پدر گفت: حکمت این را بعداً می فهمی. روزی رسید که مردم روستا از دست راست امام جمعه به فغان آمدند و کارزار «می تو» چنان بالا گرفت که در خانه امام ریختند و دست راست او را ناکار کردند. نصرالدین به بالین پدر آمد و پرسید: حالا که دست راستت از کار افتاده با چه اناث را شفا می دهی. پدر گفت: از قدیم گفته اند پسر دستِ راست پدر است…
*تمام بزرگی و مصلحت خواهی ما در اینجاست که اجازه ندادیم که حول قضیه سعید طوسی کارزار «می تو» یی شکل بگیرد که اگر عرصه و اعیان این ماجرا گسترده می شد چه بسا نام «جنتی» هم در لیست قربانیان این کِیس(case) قرار می گرفت و آبروی چند هزار ساله ما به فنا می رفت!