کارگران و ارزش اضافه

انترناسیونال 764

پاسخ به یک سوال

دوست عزیزی بنام “عمو کریم” از من چند سوال کرده اند که سعی میکنم بتدریج به آنها جواب دهم. اولین سوالشان در مورد تولید ارزش اضافه است. نوشته اند: کاظم عزیز یک سوال: مارکس در کتاب سرمایه  بیان میکند که تنها کالایی که بیشتر از ارزش خودش تولید میکند  نیروی کار می باشد و میگوید تمامی سرمایه ثابت در شکل وسایل تولید  و ابزار کار و مواد اولیه و مصرفی  وکلا سرمایه ثابت،ارزشش عینا  همانقدر که هست  بدون کم و زیاد به کالای تولیدی جدید منتقل میشود و فقط سر مایه  متغیر که خرید نیروی کار میباشد  ارزش افزوده میکند. میدانیم که نیروی کار  انرژی ماهیچه های بدن کارگر است  در واقع انرژی ایی که مصرف میشه ارزش افزوده تولید میکند و این مهم، یعنی مصرف انرژی و تولید ارزش افزوده  شامل سایر انرژی های موجود در طبیعت هم میشه، مثل برق و مشتقات نفت و باد و غیره. این انرژی ها هم تولید ارزش افزوده میکنند و ده ها و هزاران برابر انرژی ماهیچه های یک کارگر. پس فقط نیروی کار نیست که بیشتر از ارزش خودش تولید میکند. این حرف مارکس آیا تناقض ندارد؟

کاظم نیکخواه: دوست عزیز حرف مارکس تناقض ندارد. مشکل اینست که شما اول فرض گرفته اید که کارخانه و نیروی برق و امثال اینها بخودی خود ارزش اضافه تولید میکنند و بعد می پرسید چرا مارکس گفته است این فقط نیروی کار است که ارزش اضافه تولید میکند. بگذارید از پاسخ به این سوال شروع کنیم: ارزش اضافه چیست؟ بنا به تعریف ارزش اضافه ارزشی است که اضافه بر ارزش دستمزد کارگر تولید میشود. برای توضیح مساله باید کمی عقب تر برویم و ارزش را توضیح بدهیم. ارزش چیست؟ بطور کلی دو نوع ارزش وجود دارد. یکی ارزش مصرف است و یکی ارزش. این دو کاملا با هم متفاوتند. ارزش یک متر پارچه یا یک اتومبیل با ارزش مصرف آن ربط چندانی ندارد. ممکن است ارزش یک متر پارچه به اندازه یک میله آهن باشد. یا به اندازه یک کیلو گندم. وقتی شما دو چیز متفاوت مثل گندم و آهن و اتومبیل را میتوانید در یک معادله قرار دهید. یعنی بگویید که ارزش فلان مقدار گندم با فلان مقدار آهن و یا یک اتومبیل برابر است، معنیش اینست که در همه این محصولات متفاوت یک چیز مشابه و هم جنس وجود دارد. این چیز مشترک چیست؟ این آن چیزی است که مارکس به آن ارزش میگوید. اما این نامگذاری هنوز چیزی را حل نمیکند. سوال اینست که ارزش چیست که در تمام کالاها مشترک است؟ باید ببینیم چه چیز در گندم و پارچه و میله آهن مشترک است؟ هرکس که به این سوال فکر کند فورا متوجه میشود که آنچه که مشترک است لزوم کار یعنی فعالیت هدفمند و فیزیکی انسانها برای تولید همه آنهاست. یعنی در همه آنها مقداری کار انسان بکار رفته است. این آن چیزی است که در همه کالاهای متفاوت مشترک است. اما ارزش کار چگونه سنجیده میشود؟ بوسیله ساعت کار. به کارگر بر اساس اینکه چند ساعت کار کرده است دستمزدی پرداخت میشود و این دستمزد در واقع ارزش کار او در سیستم سرمایه داری است. سوال اینست که آیا کارگر وقتی که کار میکند به اندازه همان مقدار که دستمزد گرفته کار میکند؟ روشن است که جواب منفی است. اگر کارگر به اندازه ای ارزشی که دستمزد گرفته کار میکرد هیچ سرمایه داری انگیزه ای برای بکار گرفتن او نداشت. مساله اینست که کارگر برای زمان معینی اجیر میشود و دستمزد میگیرد. اما طی این ساعات کار بسیار بیشتر از پولی که گرفته ارزش تولید میکند. مساله بسادگی اینست که از هشت ساعت کار در روز که بفرض کارگر کار میکند، فقط دو ساعت یا کمتر و یا بیشتر صرف تولید ارزشی معادل دستمزدش میشود. یعنی کارگر دو ساعت کار میکند و ارزشی معادل دستمزدش را تولید میکند. بقیه ساعات هم ارزش تولید میکند اما به جیب خودش نمیرود. به جیب سرمایه دار میرود. به این میگویند ارزش اضافه. کل سیستم سرمایه داری بر اساس همین تصاحب ارزش اضافه توسط سرمایه دار بنا شده است.

حال میرسیم به سوال شما. شما میگویید خب. انرژی برق و کارخانه و ماشین آلات هم ارزش اضافه تولید میکند. بحث مارکس اینست که ارزش این نوع سرمایه ها عینا به ارزش کالا منتقل میشود. این یعنی چه؟

ببینید. اگر انرژی طبیعی بدون کار قابل دسترس برای بشر باشد، دیگر کالا نیست و ارزش تولید نمیکند. هوا یک عنصر مهم در بازسازی و تداوم زندگی بشر است. اما کسی به یک سرمایه دار بخاطر استفاده از هوا پول نمیدهد. بنابرین هوا با اینکه ارزش مصرفش بسیار حیاتی است بخودی خود نه ارزش است نه تولید ارزش اضافه میکند. اما اگر شما مجبور باشید آب یا هوا را به صورت معینی تغییر دهید که در تولید کالای معینی مورد استفاده پیدا کنند یعنی کاری برروی آنها انجام دهید، در آن صورت ارزشی ایجاد کرده اید و این ارزش به کالا منتفل میشود.

مارکس تاکید میکند که همانقدر که ارزش در ماشین آلات و دستگاهها قبلا ذخیره شده است به ارزش کالا منتقل میشود. نه بیشتر. این دستگاه ها بر خلاف آنچه شما تصویر کرده اید ارزش اضافه تولید نمیکنند. یعنی باعث نمیشوند که ارزشی بیشتر از ارزش خودشان به کالاها منتقل شود. بلکه باعث میشوند که قدرت تولید کارگر بیشتر شود و در نتیجه کارگر ارزش اضافه بیشتری تولید کند. بگذارید مثال بزنم. شما یک ماشین پارچه بافی به قیمت ١٠ هزار دلار میخرید. چهار کارگر را استخدام میکنید که این دستگاه را راه بیندازند. بعد از یک ماه ١٠٠ هزار متر پارچه تولید میکنید. ارزش این پارچه چگونه تعیین میشود. بعبارت دیگر بر چه اساسی این پارچه ها با گندم و طلا و اتومبیل مبادله میشوند؟ بازهم بر اساس کاری که در تولید آنها بکار رفته است. قبلا یک روز کار برای یک متر پارچه مصرف میشد اکنون با استفاده از ماشین تنها یک ساعت کار استفاده میشود. اما باید توجه کرد که یک مقداری کار هم در این پارچه وجود دارد که قبلا در ماشین آلات ذخیره شده بود. اگر برای صدهزار متر پارچه یک دستگاه ١٠ هزار دلاری فرسوده شود، معنیش اینست که برای هر متر پارچه ١٠ پنس ارزش مستهلک شده است. که در موقع تعیین ارزش فقط این مقدار به حساب می آید. سرمایه دار بطور متوسط ارزشی بیشتر از این برای استهلاک ماشین آلات بدست نمی آورد. یعنی تعیین ارزش یک کالا بر این اساس نیست که بگویند سه ساعت کارگر روی یک کالا کار کرده و یک ساعت هم ماشین. بلکه وجود ماشین آلات مدرن در جامعه باعث میشود که قدرت تولید کارگر بطور کلی بالا رود و بجای یک ساعت کار اجتماعی برای تولید یک کالا بفرض یک دقیقه کار لازم میشود. یعنی شصت برابر قدرت تولید کارگر بیشتر میشود و با توجه به اینکه دستمزد کارگر معمولا با افزایش قدرت تولید اضافه نمیشود، تولید ارزش اضافه توسط کارگر با واسطه ماشین بسیار بسیار بیشتر میشود. اما بازهم این کار است که این ارزش اضافه را با استفاده از ماشین تولید میکند. ماشین بدون کار کارگر هیچ توان تولید ندارد. بالاخره کسی باید آنرا بکار اندازد. برنامه نویسی کند. ابزار گذاری کند و نگهداری و روغ کاری و تمیز کاری کند و امثال اینها. یک نکته مهم دیگر هم که باید در رابطه با این نکته توجه کرد اینست که خود ماشین محصول کار است. بقول مارکس ماشین تجسم کار مرده است. ( این را در مقایسه با کار زنده و جاری بکار میبرد). بنابرین کارگر قبلا ماشین را تولید کرده و آن محصول کارش باعث میشود که بیشتر از قبل استثمار شود. اما این استثمار بیشتر کارگر را نباید به حساب استثمار ماشین گذاشت. ماشین ارزشی بیشتر از ارزش خودش تولید نمیکند. اما نیروی کار ارزشی بیشتر تولید میکند که همان ارزش افزوده یا ارزش اضافه است. یک نکته ظریف که اینجا باید توجه کرد اینست که عملا اولین سرمایه دارانی که ماشینهای جدید تر را بکار میگیرند، به دلیل اینکه هنوز این تکنولوژی در سطح وسیعی استفاده نشده، از سودهای بسیار بیشتری برخوردار میشوند و این هم یک عامل است که باعث میشود که کسی فکر کند که این ماشین است که سود یا ارزش اضافه تولید میکند. اما خیلی زود دیگر سرمایه داران نیز به تکنولوژی جدید روی می آورند و در نتیجه توازن برقرار میشود.

نکته ای که در آخر لازم است خیلی خلاصه اشاره کنم اینست که مارکس در کاپیتال یک بحث عمیق و جالب بنام “فتیشیسم کالایی” دارد که شاید خوانده اید. در انجا از بیگانه شدن انسان از کارش در سیستم سرمایه داری صحبت میکند که در نتیجه آن کالاها بر انسان حاکم میشوند  کارگر رابطه میان کالاها را نه به دلیل کار اجتماعی، بلکه بخاطر خاصیت خود کالاها می بیند. یعنی رابطه انسانی به صورت رابطه کالاها جلوه گر میشود.  کالا دارای خواصی افسانه ای جلوه میکند. حتی تولید انسانی به عنوان تولید ماشین جلوه گر میشود. یعنی ماشین که خود یک نوع کالاست بر انسان که تولید کننده آنست مسلط میشود. شاید توجه به این جنبه هم برای روشن تر شدن بحث مفید باشد.

اینرا هم بخوانید

گامهای عملی برای پیشروی انقلاب

گفتگوی شهلا دانشفر با کاظم نیکخواه در برنامه سازمانده شهلا دانشفر: قبلا از اینکه در …