کمونیسم کارگری و “مارکسیسم” پرو رژیمی

در مقاله نئولیبرالیسم و مارکسیسم خط امامی نوشته بودم “١٦ آذر امسال در کلیت خود ادامه خیزش آبان ماه بود. اما یک نت خارج کافی است تا کل آهنگ را خراب کند. متاسفانه آنچه نظرها را جلب میکند و در یادها میماند همان یک نت خارج است. “

اکنون این نت خارج به یک کنسرت گوشخراش بدل شده است اما بعید میدانم حتی خود جنجالگران به آنچه میگویند باور داشته باشند. دوستان در جواب درمانده اند و به هر در و دیواری میزنند تا وارد اصل موضوع نشوند. این هیاهو همچنین نشان میدهد مساله بسیار فراتر از ١٦ آذر و جنبش دانشجوئی است. نوشته حاضر نه در پاسخ به  اظهار لطف دوستان، بلکه برای نشان دادن ابعاد مساله در یک سطح عمومی و خارج از چهارچوب ١٦ آذر است.

حمله به اشباح

اجازه بدهید ابتدا موضوع مورد بحث را از زیر آوار این هیاهو بیرون بکشیم. سئوال بسادگی اینست آیا اقتصاد ایران نئولیبرالیستی هست یا خیر؟ “این فقط یک شعار از میان ده ها شعار بوده است” و “١٦ آذر سرخ بوده است” و “به دانشجویان چپ توهین نکنید” و غیره جواب نشد. در این تردیدی نیست که شانزده آذر در کلیت خود ادامه خیزش آبان و رادیکال و تعرضی بود و در مقاله قبلی هم این را مورد تاکید قرار داده بودم. ولی بالاخره بعد از همه این جار و جنجال ها باید روشن کنید اقتصاد  جمهوری اسلامی را نئولیبرال میدانید یا خیر؟ اگر جوابتان مثبت است متوجه نیستید راجع به چه صحبت میکنید. نه نئولیبرالیسم را میشناسید، نه سرمایه داری را و نه اقتصاد جمهوری اسلامی را! اگر جواب منفی است و این واقعیت را می پذیرید که اقتصاد ایران ربطی به نئولیبرالیسم ندارد آنوقت  باید  قبول کنید کسی که به نئولیبرالیسم حمله میکند دارد آدرس اشتباه بمردم میدهد. دشمن خیالی را بجای دشمن واقعی مینشاند. دارد عملا از جمهوری اسلامی دفاع میکند. فقر و دیکتاتوری و فساد را به گردن یک مکتب اقتصادی ناموجود در ایران میاندازد تا حکومت عامل همه این مصائب را از زیر تیغ بدر ببرد. مارکسیسم دستگاهی آگاهانه این خط را دنبال میکند و چپ فرقه ای هم از فرط ضدامپریالیستی گری به این دام افتاده است.

آتش زدن پرچم آمریکا در کنار شعار زنده باد سوسیالیسم در ١٩ آذر نیز منطبق با همین خط مارکسیسم دستگاهی است.  میگویند آتش زدن پرچم آمریکا توطئه رژیم بوده است و ربطی به  دانشجویان چپ ندارد. بی شک به دانشجویان چپ ربطی ندارد ولی به خط توده ایستی کاملا مربوط است. از نظر خط و جهت ادامه همان متد و بینشی است که بنر سرنگونی نئولیبرالیسم را بلند میکند. ادامه همان خط توده ایستی – ضد امپریالیستی است. بین حمله به نئولیبرالیسم با آتش زدن پرچم آمریکا فاصله چندانی نیست.

بالاخره دولت آمریکا قطب اصلی  نئولیبرالیسم در دنیا است و در تز جنگ آلترناتیوها هم طبعا مبارزه خیابانی با آمریکا جای برجسته ای پیدا میکند.

ممکن است آتش زدن پرچم آمریکا زیر پلاکارد زنده باد سوسیالیسم تماما توطئه جمهوری اسلامی باشد اما اگر رژیم به فکر چنین توطئه ای افتاده به این خاطر است که به مواضع بخشی از چپ در ایران و در جهان نزدیک است. همان چپ غیر کارگری که از فرط ضدیت با آمریکا در کنار حسن نصرالله و احمدی نژاد قرار میگیرد. این ادامه همان خطی است که در مقطع حمله بوش به عراق و گفتمان جنگ و رژیم چنج میگفت اگر آمریکا به ایران حمله کند ما در خارج کشور شعار سرنگونی را کنار میگذاریم و فقط علیه آمریکا شعار میدهیم. این همان خط است که ” دخالت اجنبی” را خط قرمز اعلام کرده است. این یک شاخه ای از چپ است. در چپ ایران و در چپ دنیا. اس دبلیو پی “تروتسکیست” مدافع حسن نصرالله هم متعلق به همین جریان است.  ویژگی ایران اینست که ضد آمریکائی گری پرچم هارترین و وحشیانه ترین حکومت سرمایه داری است که تاریخ ایران به خود دیده است و بهمین دلیل مارکسیسم ضد امپریالیستی مستقیما در خدمت بورژوازی در ایران قرار میگیرد.

مرزبندی فرقه ای با اپوزیسیون راست

موضوع دوم مورد مجادله، مرزبندی خیابانی با اپوزیسیون راست است. این نتیجه تز پایه ای تری است که گمان میکند سرنوشت تحولات سیاسی ایران را نه جنگ با جمهوری اسلامی بلکه “جنگ آلترناتیوها”، جدل بین اپوزیسیون راست و اپوزیسیون چپ، تعیین میکند. تصور میکند هر چه تبلیغات اپوزیسیون راست و چپ علیه یکدیگر تندتر بشود و بیشتر به خیابانها کشیده بشود، مبارزه طبقاتی قطبی تر و حاد تر شده است. من قبلا در نقد این دیدگاه مفصلا نوشته ام اما برای نشان دان پوچی این تصور به استدلالات تئوریک چندانی نیاز نیست. فقط کافی است تصور کنید در هر تجمع اعتراضی و در هر اعتصاب و تظاهرات و در هر پیام و اطلاعیه و فراخوان فعالین جنبشهای اعتراضی علیه جمهوری اسلامی، چند خط و شعار و پاراگراف هم در نقد اپوزیسیون راست و اپوزیسیون چپ نوشته و اعلام بشود. در خیابانها هم شعار و بنر و پلاکارد علیه نیروها و احزاب اپوزیسیون بلند بشود و  فضای تبلیغاتی و رسانه های مجازی و غیر مجازی هم پر شود از حملات متقابل نیروهای اپوزیسیون به یکدیگر.  آیا برنده این نوع جنگ آلترناتیوها نیروی دیگری بجز جمهوری اسلامی خواهد بود؟

مرزبندی خیابانی با راست دغدغه فرقه های ایدئولوژیک است. ظاهرا میخواهند با اپوزیسیون راست مرزبندی کنند، مرزشان را با خامنه ای به هم میریزند. خامنه ای مجاهد و پهلوی را مسئول خیزش آبان  میداند و چپ طرفدار “جنگ آلترناتیوها” هم درهراس از گسترش نفوذ راست – که مثل نئولیبرالیسم وجود خارجی ندارد-  علیه آن شعار میدهد. علیه نیروهائی شعار میدهند که کوچکترین ربطی به خیزش آبان و خیزش دیماه ٩٦ نداشته اند. مجاهد که معلوم نیست اصلا کجا هست. در مورد پهلوی هم ظاهرا بخاطر اینکه عده ای شعار داده اند رضا شاه روحت شاد چپ غیرسیاسی خود را ناگزیر دیده است با شعار علیه آنها به خیابان بیاید. ولی این تنها مساله چپ فرقه ای و غیر سیاسی است. آیا در جنبش آبان ، و یا جنبش ٨٨ و ٩٦، دیده اید حتی یک نفر در خیابانها علیه پهلوی شعاری بدهد؟ یا پلاکاردی بلند کند؟!

 کل جامعه در ٨٨، در ٩٦ و در ٩٨ بلند شده است و یک کلمه در خیابانها علیه نیروهای اپوزیسیون راست شعار نداده ولی مدام رادیکال تر و چپ تر شده است. مردمی که علیه جمهوری اسلامی بپاخاسته اند نیازی به مرزبندی شعاری با اپوزیسیون راست ندارند. “مرزبندی” جامعه با نیروهای راست حمله به بانکها و مراکز مذهبی و نیروهای سرکوبگر رژیم است. شعار “نان کار آزادی اداره شورائی” است. اعتراض به حقوقهای نجومی و فلاکت عمومی است. صدور فراخوانها و بیانیه ها و طومارهائی است که اثری از گفتمان و ارزشها و سیاستهای راست در آن نمی بینید. این جنبش را باید سازمان داد و متحد و هدایت کرد. مبارزه با سرمایه داری از طریق بسیج و متحد  کردن اکثریت جامعه، ٩٩ درصدیها، علیه حکومت طبقه سرمایه دار میگذرد. معنی واقعی تعمیق مبارزه طبقاتی “جنگ بین آلترناتیوها” نیست، بلکه تعمیق و رادیکالیزه کردن جنگ توده مردم علیه کل حکومت و نظم سرمایه داری است.

چپ فرقه ای گمان میکند با حمله به اپوزیسیون راست خصلت چپ و سوسیالیستی انقلاب را تقویت کرده است. اما انقلاب سوسیالیستی جنگ خیابانی بین نیروهای اپوزیسیون راست و چپ نیست، بلکه حرکت متحد توده مردم  بجان آمده از سلطه سرمایه زیر پرچم نقد سوسیالیستی علیه حکومت و نظام موجود است. 

این تصور بچگانه ای است که در انقلاب سوسیالیستی مردم علیه همه احزاب اپوزیسیون راست به خیابان می آیند. به تاریخ انقلابات مراجعه کنید. آیا در انقلاب روسیه  مردم علیه لیبرالها و  اس آرها  و منشویکها به خیابان آمدند؟! آیا بلشویکها با مرزبندی خیابانی با نیروهای اپوزیسیون راست توانستند رهبر انقلاب بشوند؟! روشن است که اینطور نبود. بخش اعظم مردم از جمله کسانی که طرفدار احزاب دیگر بودند رهبری لنین و بلشویسم را پذیرفتند بخاطر اینکه شعار درست قطع جنگ و همه قدرت به شوراها را مطرح میکرد.  بخاطر اینکه میگفت تمام تفنگها بطرف دولت خودی و نه به طرف امپریالیسم جهانی و یا بطرف همه احزاب بورژوائی!

 انقلاب یعنی بپاخاستن توده مردم با این هدف که حکومت را بزیر بکشند. مساله محوری هر انقلاب دولت و قدرت سیاسی است. مهم اینست که چه پرچمی جلوی صف انقلاب است. انقلاب وقتی پیروز میشود که مردمی که برای سرنگونی جمهوری اسلامی بپاخاسته اند، از کارگر و بازنشسته و زن و مرد و پیر و جوان، کمونیستها را بعنوان رهبران لایق و شایسته این جنگ بپذیرند. باید نه مردم به حکومت را به نقد سوسیالیستی به کل نظام موجود ارتقا داد. باید حمله به نهادهای سرمایه داری، به بوروکراسی مافوق مردم، به بانکها، به رادیو تلویزیون، به موسسات، به اداره اوقاف، به حوزه های علمیه، به مراکز مذهبی و به نیروهای سرکوب را سازماندهی کنید. این زدن زیر نظم سرمایه است. این فراتر رفتن از نسخه های اپوزیسیون راست برای به عقب کشیدن و تحریف و مسخ جنگ مردم با جمهوری اسلامی و نقد عملی آلترناتیو راست است. تنها با این شیوه است که نه برای مجاهد جائی میماند نه برای سلطنت و نه برای  مارکسیسم نوع رئیس دانا. 

سنگ  بزرگ برای نزدن

یک پایه دیگر تز جنگ آلترناتیوها مقابله با کل دولتها و نیروهای بورژوازی است. اینجا دولت با اقتصاد، و طبقه سرمایه دار یک کشور با کل بورژوازی جهانی جایگزین میشود. این سیاستی راست در ظاهری چپ است. کسی که هدف را آنقدر بزرگ و آبستره و جهانی تعریف میکند عملا تنها هدف مشخص را از نظرها پنهان میکند. معنی  سیاسی کلی گوئی در نقد سرمایه داری جهانی، حمایت عملی از حاکمیت سرمایه در یک کشور است. جنگ با بورژوازی را باید در جنگ مشخص و سیاسی علیه حکومت بورژوائی، در مبارزه سیاسی علیه دولت در هر کشور، برد. در انترناسیونال دو هم همین راست روی میخواست با دفاع از میهن خود در برابر امپریالیسم جهانی بایستد (شبیه خط قرمز دخالت اجنبی در دیدگاه چپ ضد امپریالیستی در ایران امروز). لنین اعلام کرد همه تفنگها بطرف دولت خودی. این انترناسیونالیستی ترین شعار بود. امروز هم همینطورست. هیچ انقلابی در دنیا تمام بورژوازی دنیا را هدف نگرفته است. این یعنی هیچ. این یعنی تیر هوائی زدن. یعنی ادعای گنده کردن برای هیچ کاری نکردن.

اساس مساله چیست؟

این دو مولفه “سرنگونی لیبرالیسم” و “جنگ آلترناتیوها” امری نظری و ناشی از بدفهمی و یا اشتباه  سیاسی نیست. یک سیستم فکری و خط معین است که آنرا باید مارکسیسم دستگاهی یا خط امامی نامید.  

 مارکسیسم دستگاهی گرچه امروز متفکرینش در دانشگاهها لانه کرده اند اما بسیار از جنبش دانشجوئی فراتر میرود. این جنبش معینی است که باید آنرا بخش چپ جناح اصولگرای حکومت دانست. یک نوع “مارکسیسم” ملی-اسلامی- ضد آمریکائی. حزب توده و اکثریت بخش متحزب و رسوای این جریان است و اساتید مارکسیست علنی- قانونی در دانشگاهها بخش اکادمیک و فرهنگی-فلسفی آن. لابی ایستهای ضد امپریالیست جمهوری اسلامی در آمریکا، افرادی نظیر حمید دباشی، نیز بخشی از همین جنبش هستند. هدف اعلام نشده این جریان حفظ جمهوری اسلامی در لوای نقد انتزاعی سرمایه داری و امپریالیسم است. محور این مارکسیسم دستگاهی نقد نئولیبرالیسم است اما سیاستها و مواضعش از نقد یک نظریه اقتصادی بسیار فراتر میرود. فرعی و بی اهمیت جلوه دادن مبارزه با حجاب و آپارتاید جنسی، بی توجهی به مبارزاتی که مستقیما به جنبش کارگری مربوط نیست تحت عنوان مسائل دموکراتیک و جانبی، توجیه بیحقوقی و فقر طبقه کارگر بعنوان ضروریات اقتصاد ایران، نشاندن مبارزه با آمریکا و امپریالیسم جهانی  بجای بچالش کشیدن جمهوری اسلامی، تئوری جنگ آلترناتیوها و “مرزبندی” با آلترناتیو راستی که هنوز بقدرت نرسیده و نشانه ای هم از نفوذ اجتماعی آن در دست نیست، هشدار در مورد سوریه ای شدن ایران و غیره و غیره همه از مشخصات این جریان است.

این خط و جریان سیاسی از بسیاری جهات با چپ سنتی و فرقه ای همسو و منطبق میشود و این قابلیت را دارد که آنرا بدنبال خود بکشد. ارزش مصرف این مارکسیسم دستگاهی برای حکومت نیز دقیقا همین است. چپ سنتی البته ضد جمهوری اسلامی است اما درک ایدئولوژیک و غیر سیاسی او از مبارزه طبقاتی و ضد آمریکائی بودنش آنرا به طعمه مناسبی برای مارکسیسم خط امامی تبدیل کرده است.

به نظر من امروز یک مانع اساسی درجنبش چپ و در انقلاب ایران همین خط  است. خطی که با لباس و با اصطلاحات مارکسیستی صحبت میکند ولی عملا  جمهوری اسلامی را از زیر تیغ بدر میبرد و تقویتش میکند. در دانشگاه لانه کرده است اما قبلا در جنبش کارگری هم سرو کله اش پیدا شده بود. در بحث بر سر دستمزد حدود دوسال قبل من مواضع یکی از تئوریسین های این خط ، آقای رئیس دانا،  را نقد کردم. همین نوع حرفها را در جنبش کارگری میزد. میگفت کارگر نمیتواند برای اضافه دستمزد مبارزه کند چون دستمزد را بازار تعیین میکند و شاخص های اقتصادی و تولید ناخالص ملی و غیره اجازه نمیدهد دستمزدها در حدی که کارگران میخواهند اضافه بشود. میگفت توقعات بیجا نداشته باشید، اضافه دستمزدی که کارگران میخواهند (آن موقع خواست حداقل دستمزد یک میلیون مطرح بود) واقع بینانه نیست. این گرایش را در جنبش کارگری زده ایم. باید دردانشگاهها و در جنبش چپ نیز افشا و منزوی اش کنیم.

امروز خوشبختانه نقد این نظرات محدود به حزب ما نیست، بسیاری از کمونیستهای غیر حزبی نیز در ایران و در خارج کشور از این خط دفاع میکنند. نه بخاطر اینکه ما قانعشان کرده ایم بلکه به این دلیل که واقعیت تحولات ایران دارد چشمها را باز میکند. این یک جدال حیاتی برای تقویت جنبش کمونیستی و پالایش آن از ناخالصی هائی است که مارکسیسم دستگاهی بانی و منشاء آنست.  

انترناسیونال 847

حمید تقوایی

١٩ دسامبر ١٩

اینرا هم بخوانید

این کوه موش خواهد زائید – حمید تقوایی

مندرج در ژورنال شماره ۷۰۳ (لینک به فایل پی دی اف نشریه ژورنال برای پیاده …