همزمان با خطبه های خامنه ای که آشفته و پریشان، حال و روز شخص خود و جمهوری اسلامی را به تصویر کشید و بار دیگر ثابت کرد “حفظ نظام” با هر جنایتی اوجب واجبات است و برای مردم هیچ پیغامی نداشت جز اینکه سهم شان جز تباهی و کشتار چیزی نیست، “شاهزاده” نیز در موسسه هادسن، واشینگتن پشت تریبون قرار گرفت تا با یادآوری کابوس جمهوری اسلامی در 40 ساله گذشته کابوس دیگری را وعده دهد. بدنبال آن نوکران درباری گفتند نگاه کنید مقام شاهزاده را که موسسه هادسن ایشان را دعوت به سخنرانی کرده است! بعد هم جان نثاران خاندان پهلوی این جا و آنجا نوشتند:” شاهزاده رضا پهلوی یه شخص نیست،یک موقعیت و یک بستر است. سالها حرفش یکی بوده و سالهای دیگه هم بگذره تغییری نخواهد کرد. منتظر معجزه از طرف او نباشید. این ماییم که میتونیم با استفاده از این موقعیت و بستر معجزه کنیم.”همه داستان سر “این ماییم” است. سخنرانی شاهزاده خطاب اش نه مردم بلکه کسانی دیگر بود. خطابش به “تصمیم سازان” بورژوازی بود.
البته شاهزاده درس اش را خوب فرا گرفته است. در بیان ایشان جمهوری اسلامی وجود خارجی ندارد بلکه از “رژیم ایران” یاد میکند که مبادا به ساحت مقدس اسلام اهانتی روا داشته باشد و تمام حرفش همانگونه که غلامان درباری نوشته اند یکی است، حفظ بیضه اسلام و تضمین کارگر خاموش و ارزان. سکوت ایشان نیز در قبال ترور سلیمانی وقتی کامل شد که در سخنرانی در موسسه هادسن تاکید مجدد داشت که در ایران در میان مقامات لشکری و کشوری کسانی پیدا میشوند که سرشان به تن شان بیارزد و با کمک متخصصان و سپردن کار به دست کاردانان و در طول “دوره گذار”، با اتکاء به “قوانین قبل از این رژیم” با این تبصره که دو سه سالی به روایت ایشان طول خواهد کشید تا احزاب بتوانند تشکیل شوند و مشخص کنند که چگونه رژیمی سرکار باشد. ایشان همچنین این را هم گفته است که بعد از دوران گذار هیچ طمعی به قدرت ندارند جز ارث پدری شان یعنی تاج و تخت کیانی! ضمن اینکه متخصصان هم قرار نیست از آسمان نازل شوند همین الان مشغول خدمتند. در نتیجه نهایت تحولی که قرار است با سرکار آمدن ایشان بیفتد این است که متخصصان کنونی محسنات ( ریش) خود بتراشند و کراواتی فیروزه ای بزنند و این بار بر سربرگ رسمی نامه های اداری نه بسم الله … بلکه به نام خداوند جان وخرد…. جلوه گری کند. البته مسلم است که همگی دست روی قرآن خواهند گذاشت و سوگند خواهند خورد که ” به جان و ناموس ملت خیانت نکنند.”
حرف خامنه ای و سخن شاهزاده هر دو بر یک بستر جاری بود. قرار بود و هست که یک جریان تضمین شود “ایجاد محیط امن برای کسب و کار، کار آفرینان محترم”.
یکی سابقه 41 ساله از خشن ترین و خونین ترین کشتار و سرکوب ممکن را دارد و دیگری سابقه 50 سال سلطنت و تجربه پلیس سیاسی رضا شاهی تا ساواک محمد رضا شاهی. یعنی از زندان قصر تا زندان اوین، خط سرکوبی از آمپول هوای دکتر احمدی تا آپولوی عضدی ها و حسینی ها و متخصصان شکنجه.
یکی تیمسار فردوست را پرورش داد تا او تخصص خویش را در خدمت ساواک اسلامی شده قرار دهد و برای مثال شیخ الاسلامی وزیر بهداشت رژیم پهلوی سالها در زندان اوین چگونگی شکنجه مضاعف در بهداری زندان را به برادران سپاهی آموخت. حال ظاهرا قرار است این پروسه معکوس شود وحاجی شکنجه گر امروز به دکتر ساواک دیروز تبدیل شود. این دو نزدیک به یک قرن بر بستری مشترک تنها و تنها حفظ استثمار (اوجب واجبات نظام سرمایه داری) شاکله اساسی حکومت شان را تشکیل داده است. و این کابوس سهمگینی است که چون بختک روی سینه جامعه ایران نشسته است. شاهزاده خود را کاندید کرده است که برای بورژوازی معجزه کند و ایشان بی پروا حتی در حرف هم هیچ وعده ای از رفاه وآزادی به مردم نمی دهد و جمهوری اسلامی عملا و با جدیت تمام اکثریت مردم ایران را به فقر و فلاکت محکوم کرده است. خلاصه کلام اینکه تا وقتی قدرت بین شیخ و شاه دست به دست شود قرار نیست آبی برای ما مردم گرم شود و هیچ وقت هم گرم نخواهد شد. بر بستر نظام سرمایه داری هر حکومتی با هر شکل وشمایلی شکل بگیرد چیزی جز کابوس برای مردم رقم نخواهد خورد.
اما همه ماجرا در جامعه ایران به کابوس این دو جناح (ضد انقلابی) سرمایه داری برای جامعه تدارک دیده اند ختم نمیشود. در سوی دیگر اکثریت مردمی هستند که سالیانی است با شعارهای مشخصی(از فلاکت عمومی و حقوق های نجومی، معیشت و منزلت حق مسلم ماست تا نان و کار آزادی اداره شورایی) ثابت کرده اند که نخواهند گذاشت همه چیز بر وفق مراد سرمایه داری شکل بگیرد. نیروی وسیع و قدرتمندی که توان خود را از موقعیت اجتماعی طبقه کارگر میگیرد و رویایی دارد که غیر ممکن نیست. رویایی که با وجود سرکوب صد ساله زنده و قوی است. رویایی که دیگر یک رویایی صرف نیست بلکه واقعیتی است که متحزب است؛ خواسته هایش روشن و صریح و شفاف است. پریشان بافی خامنه ای و پرت گویی شاهزاده از ترس رویایی کارگران و مردم زحمتکش است که خواب سرمایه داری را آشفته کرده است.
یاشار سهندی
کارگر کمونیست ٦٠٦