درگذشت بیژن قلوزی
کمیته کردستان حزب کمونیست کارگری ایران، مرگ دلخراش بیژن قلوزی را به همسر و فرزندانش و به کارگران در ایران صممیانه تسلیت میگوید.
بیژن قلوزی کارگر کارخانه آسفالت کامیاران جان باخت
اتحادیه آزاد کارگران ایران : بیژن قلوزی کارگر کارخانه اسفالت کامیاران که از روز ١٩ بهمن با سوختگی ٨٠ درصدی با مرگ وزندگی دست و پنجه نرم میکرد در شب ٢١ بهمن در بیمارستان جان باخت و دیروز ٢٢ بهمن به زادگاهش شهر کامیاران منتقل و قرار است امروز به خاک سپرده شود.
طبق خبرهای رسیده به اتحادیه آزاد کارگران ایران ،بیژن قلوزی ٤٥ ساله با بیش از ٢٣ سال سابقه کار، ١١ ماه حقوق معوقه، مستاجر و دارای ٥ فرزند در روز ١٩ بهمن ماه برای تهیه مخارج ازدواج اولین دخترش به تنگنای مالی دچار میشود و به همین دلیل برای گرفتن حقوق های معوقه اش که ١١ ماه توسط کارفرما به تاخیر افتاده بود به دفتر ایشان میرود اما ساعتی بعد پیکر سوخته بیژن از دفتر کارفرما به بیمارستان توحید سنندج منتقل میشود. اینکه در دفتر کارفرما چه گذشت، کسی نمیداند و هنوز این مسئله روشن نشده است.
چیزی که در این میان روشن است این است که بیژن با دست خالی و با درخواست دریافت دستمزدهای معوقه اش وارد دفتر کارفرما شده است. کارگران این کارخانه میگویند کارفرما گالون بنزینی را که در دفترش بوده است را با پا به سمت بیژن هول داده و باعث آتش گرفتن وی شده است و کارفرما میگوید خودش خودسوزی کرده است.
اما چیزی که واقعیت دارد فاجعه آشکار و عیان از جرم و جنایتی نابخشودنی توسط کارفرمایانی است که ماهها حقوق کارگران را به گرو میگیرند و قائل به هیچ زمان معینی برای پرداخت آن نیستند و آن هنگام که کارگران کارد به استخوانشان میرسد و دستمزدهای معوقه خود را طلب میکنند یا با یگان ویژه و سرکوب و زندان و دادگاه مواجه میشوند، یا در نتیجه فشارهای اقتصادی و معیشتی دست به خودکشی میزنند و یا همچون بیژن با تنی سالم وارد دفتر کارفرما شده و پیکر نیمه جانشان روانه بیمارستان میشود.
بیژن یکی از صدها وهزاران قربانی سیستمی ضد انسانی است که در آن میلیونها کارگر پس از ماهها کار و زحمت، تازه باید وارد میدان جنگی نابرابر و خطرناک برای دریافت دسترنج شان بشوند. در این سیستم قانون و دادگاه و پلیس و نیروی امنیتی، نگهبان منافع مشتی دزد و غارتگر، و یار و یاور آنان برای وادار کردن ما کارگران با شکم گرسنه و با دستمزدهای چندین برابر زیر خط فقر است.
مرگ بیژن، آنهم در روند خواست دریافت ١١ ماه دستمزد معوقه اش، بار دیگر نشان داد ما کارگران هیچ راهی جز اتکا به نیروی متحد خود و مبارزه ای سراسری برای پایان دادن به وضعیت فلاکتبار موجود نداریم.
اتحادیه آزاد کارگران ایران
٢٣ بهمن ٩٦
مرگ دردناک بیژن قلوزی باید همه وجدانهای بیدار را برای تغییر وضعیت موجود به حرکت در آورد
فرهاد شیخی
بیژن قلوزی کسی است که که مرگ دردناکش باید همه وجدانهای بیدار را تکان داده و جامعه ای را به حرکت در آورد، همانطور که خودسوزی یک دکه دار، مردم تونس را به حرکت در آورد و آتش حقانیت اش جامعه ای را در بر گرفت.
چه کسی او را کشت؟؟خودش یا کارفرما؟؟
چقدر دردناک است که قاتل زنده باشد و از دسترنج مقتول ارتزاق کرده باشد و یک دنیا قانون و دولت هم حامی اش باشد و راست راست در خیابان نعش کثیفش را حرکت دهد.
بیژن قلوزی را کارفرما (سرمایه) سوزاند نه خودش، درست همانزمان که شروع به ندادن حقوق اش کرد بنزین را رویش ریخت و ماه ها یکی پس از دیگری او را استثمار و به بیگاری کشاند و آخر سر فندکی زیرش گرفت.
مطمئنا اگر به مراجع قانونی هم میرفت، چیزی جز همان تجربه کارگران هفت تپه که باتوم و شلاق و کتک کاری از جانب مأموران قانون بود را دریافت نمیکرد.
و همه این عوامل دست به دست هم داد تا در روز ٢٢ بهمن که دولت سرافرازیش را جار میزند، سر افکندگی و ضد کارگری بودنش (که به دروغ رفاه مردمی را فریاد میزنند و با کلیدشان مغز همه را خورده اند) را اثبات کند و از دنیا برود.
چه مرگ دردناکی
خانواده ای پنج نفره، مستاجر، دختر دم بخت و ماه ها بیگاری و بعد خود سوزی! بیگاری و برده داری نوین را در ایران میشود در هر ناحیه ای به وفور دید.
ماه ها معوقات مزدی یعنی ماه ها نان در سفره نداشتن، یعنی ماه ها روان پریشی، یعنی ماکزیموم پتانسیل اعتراضی در وجود تک تک ما.
هر چند که با همان مزد چهار پله زیر خط فقر و با مخارج و تورم بالا و دلار پنج هزارتومانی و ارزش پایین پول ایران نانی به سفره نداشت.
خودسوزی وی در دفتر کارفرما، در جایی که پولهای کارش تل انبار و به حساب صاحب شرکت آسفالت منطقه واریز شده بیش از هر چیزی نمایانگر این است که تا چه حد کارگر بی حق و حقوق است و جز خودش یعنی جز طبقه کارگر که هم سرنوشت هستند، کسی را ندارد.
هم در تئوری هم در پراتیک ، هفت تپه و هپکوها بارها اثبات کرد که قانون علیه کارگر و له کارفرماست وگرنه، اگر غیر از این بود قلوزی ها خودسوزی نمیکردند و در روز کارگر جلو مجلس برچیده نمیشدند.
من بعنوان یک کارگر که کیلومترها از وی دور اما هم سرنوشت او هستم انگشت مجرمیت و نه صرفا اتهام را به طرف صاحب شرکت آسفالت و دولت دراز میکنم و همچنین شریک غم خانواده او که الان نان آوری ندارند هستم.
نیما ابراهیم زاده برای پیگیری ادامه معالجه پزشکی باید فورا به خارج از کشور منتقل بشود .
نیما ابراهیم زاده فرزند زندانی سیاسی سابق، فعال کارگری و کودک بهنام ابراهیم زاده اکنون ماهها است در بیمارستان محک تحت نظر کادر پزشکی این مرکز قرار دارد. نیما باید به زودی پیوند مغز و استخوان بشود. هزینه مخارج انتقال و پیوند در خارج از کشور خیلی بالا و سرسام اور است. پزشکان متخصص در المان اعلام کرده اند برای پذیرش نیما اول باید تمام هزینه کامل درمان نیما پرداخت بشود تا بیمارستان اورا پذیرش کند. از طرفی تا این لحظه وضعیت ممنوع الخروجی بهنام ابراهیم زاده از سوی دادستانی رفع نشده است. اکنون با سپری شدن ماهها از محکومیت کامل و آزادی ایشان بهنام ابراهیم زاده هنوز همچنان ممنوع الخروج می باشد.
دادستانی و نهادهای امنیتی مسئول هرگونه اتفاقی هستند که برای نیما و خانواده او بیفتد! نیما باید هرچه زودتر برای ادامه درمان به خارج از کشور اعزام بشود .
نیما و خانواده او را تنها نگذاریم
برگرفته از تلگرام انجمن صفنی برق و فلز کرمانشاه
جانباختن یک کولبر در منطقه بانه
به دنبال یک هفته بی اطلاعی از شوانه رسولی کولبر ٢٥ ساله اهل روستای سیاومه ی بانه، روز یکشنبه ٢٢ بهمن ماه جنازه وی در حالیکه دست و پایش بسته شده بود، در دره ای نزدیک ” هنجینه ره شکه” بانه پیدا شد. هنوز علت مرگ ایشان مشخص نیست.
شعار نویسی نه به اعدام رامین حسین پناهی!
در پی اقدامات سمکبلیک روزهای گذشته در شهر سنندج علیه احکام اعدام این بار بر دیوارها مردم خواهان لغو حکم اعدام رامین حسین پناهی هستند!
بعد از بر سر چوب رفتن حجاب اجباری در خیابان، نوبت به بر سر چوب کردن نمادهای دیگر تعرض به حقوق انسانها رسید.
حرکت نمادین ویدا موحد معروف به دختر خیابان انفلاب که خیلی سریع به یک جنبش سراسری علیه حجاب اجباری تبدیل شد و هر روز و هر ساعت بر تعداد زنان و مردانی که در اعتراض به حجاب اجباری، روسری ها را بر سر چوب برده و در خیابانها و میادین و دیگر مکانهای عمومی تکان می دهند، افزوده می گردد، آنچنان تحولی در مبارزات جاری علیه تمامی تعدیات و تعرضات سیستماتیک به همه جوانب زندگی اکثریت جامعه ایجاد کرده است که به تأسی از این شیوه از مبارزه، در عرصه های دیگر اعتراضات نیز الگو برداری می شود.
در یکی از روزهای هفته قبل یک نانوا در اعتراض به افزایش قیمت آرد، بر روی میز توری مخصوص سرد کردن نان در مقابل نانوائی خود رفته و نان بربری ای را بر سر چوب کرده و به همان شیوه دختران خیابان انقلاب آن را تکان می داد. اعتراض به اعدام با در دست گرفتن نماد انسان کشی«طناب اعدام» و تکان دادن آن در خیابانهای شهرهائی چون تهران، زاهدان و سنندج شروع شده و در حال گسترش است. راننده اتوبوس شرکت واحد در مقابل مجلس پرچم اعتراض به گرانی و عدم تأمین معیشت را بر روی سقف اتوبوسش در دست گرفت و فریادش را بلند می کند.
این نمودهای اعتراضی در سطح جامعه، جرقه هائی هستند که سریعا به جنبش های وسیع اعتراضی تبدیل خواهند شد. بستر تبدیل شدنشان به جنبش های اعتراضی اجتماعی مهیاست و می توانند در تعمیق و ریشه دار کردن اعتراضات جاری نقش تعیین کننده را ایفا کنند.
اعتراضات به پایمال شدن حقوق اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کارگران و همه دیگر بخشهای مردم که پشت سر هم و یکی پس از دیگری با چرخاندن نمادهای آنها در خیابانها بروز و وسعت می یابند، مصداق فنرهای از جا جهیده ای هستند که ٣٩ سال تحت فشار قرار داشته و امروز بر سطح فشار دهنده خود فائق آمده که دیگر قابل بازگرداندن به جای قبلی نیستند.
در مدت ٣٩ سال گذشته هیچ یک از مطالبات جامعه ای که برای رسیدن به خواستها و حقوق پایمال شده انسانیشان انقلاب ٥٧ را خلق کردند، تحقق نیافته و کوچکترین اعتراضات اجتماعی از اعتراضات کارگری گرفته تا زنان، جوانان، دانشجویان و غیره با یورش و حمله و مقابله تمام دستگاهها و ارگانهای حکومتی روبرو گشته است. به معنای واقعی مطالبه گری و حق خواهی مردم توسط قانونگذاران و مجریان آن جرم تلقی گشته و با مطالبه گران جامعه به مثابه مجرمان جانی برخورد شده است.
امروز هر بخشی از جامعه به دنبال تحقق آرزوهائی هستند که ٣٩ سال پیش به خاطرشان در مقابل یکی از درنده ترین حکومتها به خیابان آمدند و فریادشان را بلند کردند و دیگر صبرشان بسر رسیده است.
جوانمیر مرادی ١٩/١١/١٣٩٦
مرگ کارن الیاسی نوزاد سرپل زهابی به روایت والدین
فرشته چراغی : چند روز است که خبر مرگ کارن الیاسی نوزاد سرپل زهابی مورد توجه افکارعمومی و رسانه هاست و سئوالهایی در اذهان ایجاد کرده است. اینکه این نوزاد براثر کم کاری پرسنل و مسئولان بیمارستانی و یا #خطای_پزشکی فوت شده، یا مرگ او طبیعی بوده، اظهار نظر متفاوتی می شود. خبرهایی نیز از مرگ کارن بر اثر سرماخوردگی در رسانه های غیر رسمی منتشر شده، اما دکتر طیب_قدیمی نماینده تام الاختیار وزیر بهداشت و درمان و نیز دکتر #کیقباد_قدیری پزشک معالج این نوزاد چنین اخباری را تایید نمی کنند. روابط عمومی بیمارستان امام رضا نیز با انتشار اطلاعیه ای تلاش کرده افکار عمومی را قانع کند. نکته قابل توجه در این گزارش این است که رای پزشک قانونی نحوه مرگ این نوزاد را تعیین می کند.
والدین کارن اما مرگ فرزند دلنبندشان را چگونه روایت می کنند؟
زهرا کاکایی و کاوه الیاسی در این زمنیه با ما گفت و گوی اختصاصی داشتند. آنها می گویند: صبح روز ١٦ بهمن ماه بعد از تزریق واکسن دو ماهگی کارن که روز قبل انجام گرفته بود، متوجه بی میلی کارن نسبت به خوردن شیر و بی حالی او شدیم. این وضعیت دو روز ادامه داشت تا اینکه تصمیم گرفتیم به متخصص اطفال مراجعه کنیم.
نخست به مطب دکتر محسن پور رفتیم و به دلیل عدم حضور ایشان به دکتر صفایی مراجعه کردیم. در مطب علائم کارن را برای او توضیح دادیم و اینکه بی حالی، سرفه، گریه، نخوردن شیر و بالا آمدن کف از دهان از جمله این علائم است.
نظر دکتر- صفایی این بود که وجود این کف نشانه خوبی نیست و باید همین امشب بستری شود. او را به بیمارستان محمد کرمانشاهی بردیم و به دلیل نبود جا، از پذیرش کارن امتناع کردند. بنابراین به بیمارستان_امام رضا مراجعه کردیم و در این بیمارستان هم با همین مسئله “نبود جا” مواجه شدیم و گفتند که باید صبح روز بعد مراجعه کنید!
اصرار و پافشاری ما برای بستری کارن بی فایده بود و اشاره کردیم که از سرپل ذهاب آمده ایم و توان برگشت دوباره را نداریم، اما گفتند که از ما کاری بر نمی آید چون تخت خالی نداریم! به ناچار پس از کرمانشاه مستقیم به سرپل ذهاب برگشتیم!
ساعت دو نیمه شب به بیمارستان بانگر مراجعه کردیم که فقط قرص و شربت و اسپری بینی برای او تجویز شد. عکس قفسه سینه او که نشان می داد ریه کارن عفونت دارد.صبح زود دوباره به بیمارستان امام رضا برگشتیم که گفتند چون دیر مراجعه کرده اید، نمی توانیم پذیرش شما را پذیرش کنیم و باید صبح روز بعد برگردید!
شب را در منزل یکی از اقوام گذراندیم، ساعت چهار صبح بی قراری و سرفه کارن دوباره شروع شد و مجبور شدیم همان ساعت دوباره به امام رضا مراجعه کنیم. بعد از مراجعه اورژانس اطفال گفت که نوبت ویزیت شما صبح ساعت هشت و نیم است و باید تا آن ساعت در نمازخانه منتظر بمانید! ساعت هشت و نیم مجددا برگشتیم که گفتند فعلا باید منتظر بمانید و ما دوباره نوبت ویزیت گرفتیم و تا ساعت سه بعد از ظهر در راه روی بیمارستان معطل شدیم!!
بعد از اینکه در بخش اطفال بستری شد، به خاطر وضعیت کارن از آنها درخواست کردیم که به بخش “آی.سی. یو” منتقل شود ولی با ما موافقت نشد و تا بیست و دوم بهمن در بیمارستان بستری بود.
مادر کارن در تکمیل این رویداد می گوید: صبح روز بیست و دو بهمن ساعت نزدیک شش صبح، بعد از تزریق سرم جدید، کارن از خواب بیدار شد و دوباره بی تابی و بی قراری اش شروع شد. به پیشنهاد خواهرم تصمیم گرفتم که از شیر خودم برای تغذیه کارن استفاده کنم. چون خودم کمبود شیر دارم، در روزهای قبل فقط از شیر خشک و سرم های غذای استفاده شده بود و شب قبل هم فقط موفق شده بودم که به او سه درجه شیر خشک بدهم. همینکه آماده شدم به کارن شیر بدهم ناگهان بی تابی و بی قراری تشدید پیدا کرد و تماما کبودی، بدن و صورتش را فرا گرفت. پرستار فورا او را به “آی. سی. یو” منتقل کرد و بعد از گذشت ١٥دقیقه خبر فوت کارن را به ما دادند!
والدین کارن می گویند: بلافاصله با دکتر صحبت کردیم و گفت دلیل مرگ او مشخص و قانع کننده نیست، چون تصمیم داشتیم صبح امروز(٢٢ بهمن) او را ترخیص کنیم. سپس او را به پزشک قانونی منتقل کردند و به ما گفتند که نتیجه آزمایشات و کالبد شکافی را به زودی اعلام می کنیم. اما در مدارک پزشکی او به این امر اشاره شده بود که مرگ مشکوک است.
ایسکرا ۹۲۳