اخیرا ١٤ تن از فعالین سیاسی در داخل کشور بیانیه ای با خواست “استعفای خامنه ای” و “تغییر قانون اساسی” ارائه داده اند. در این بیانیه آمده است: بسیاری “با نقدهای دلسوزانه” … “از نظام خواستند به پاکسازی بسترهای سخیف و ناکارآمد جمهوری اسلامی اقدام کنند.” بارها کوشیدند با “مشفقانه ترین شیوه های مدنی، سران جمهوری اسلامی و بویژه سید علی خامنه ای را از… کجروی های ویرانگرایانه شان باز بدارند…” و با مجموعه ای از استدلالات و احکام به این نتیجه میرسند که: “با این توصیف … چانهزنی فعالان مدنی نیز بدون استعفای “سیدعلی خامنهای” و “تغییر قانون اساسی” – خاصه اصل ۱۷۷ – راه به جایی نخواهد برد!” این بیانیه در این روزها به یکی از سوژه های داغ مورد بحث و بررسی در محافل سیاسی متعدد قرار گرفته است. اشاره به نکاتی پیرامون این بیانیه ضروری است.
١-این بیانیه را باید مستقل از خواست و نیات و یا درد و رنجی که برخی از امضاء کنندگان آن از حکومت اسلامی کشیده اند مورد بحث و بررسی قرار داد و خطوط سیاسی ناظر بر آن را نقد و ارزیابی کرد. نفس اینکه انسانهای شریفی در لیست امضا کنندگان قرار دارند، تغییری در ارزیابی سیاسی از این بیانیه ایجاد نمیکند. واقعیت این است که در لیست امضاء کنندگان افرادی قرار دارند که در دوره هایی از حیات سیاسی خود در صف جنبش ارتجاعی دوم خرداد و یا جنبش سبز فعالیت کرده اند. در عین حال ما اسامی افرادی را مشاهده میکنیم که بدون تردید میخواهند سر به تن کلیت حکومت اسلامی نباشد.
٢-مساله مهم تر از خود بیاینه و خواستهای سیاسی مندرج در آن، شرایط سیاسی ای است که این بیانیه و کلا چنین بیانیه هایی منتشر میشوند. واقعیت این است که رژیم اسلامی در سراشیبی سقوط قرار گرفته است. پشم و پیله خامنه ای و دستگاه سرکوب حکومت اسلامی اش ریخته است. مردم تره برای این حکومت و رئیس این اوباش اسلامی خرد نمیکنند. جامعه در پله آخر تعیین تکلیف خود با حکومت اسلامی و بنیانهای سیاسی و اقتصادی آن قرار گرفته است. شورشهای و خیزشهای شهری که در دی ماه و تابستان یکی دو سال اخیر در بیش از صد شهر در کشور شاهد آن بودیم، پرده هایی از این تعیین تکلیف توده های مردم زحمتکش و آزادیخواه و برابری طلب با حکومت اسلامی است. شعار “اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمام ماجرا” بیان گویای این واقعیت سیاسی است. خواست و تلاش برای سرنگونی رژیم اسلامی از هر منفذ و مجرایی در جامعه بیرون میزند. حتی شرایط جنگی هم به داد حکومت اسلامی نخواهد رسید. شعار تظاهرات بازنشستگان در تجمع اعتراضی خود در تهران مبنی بر “جنگ افروزی را رها کن…” گویای این واقعیت است که حکومت اسلامی بر خلاف دوران جنگ ارتجاعی ایران و عراق قادر به بسیج اسلامیستی – ناسیونالیستی در دفاع از موجودیت سیاه خود در شرایط جنگی احتمالی هم نخواهد شد. اعتراضات اخیر نشانگر آن است که راه مقابله با جنگ دو نیروی ارتجاعی در ایران از کانال مقابله با حکومت اسلامی و سرنگونی آن میگذرد.
٣-خامنه ای و تمام سران رژیم این حکومت در پس سرنگونی رژیم اسلامی باید به جرم جنایت علیه مردم ایران، به جرم کشتار و سرکوب خونین توده های مردم، به جرم تحمیل فقر و فلاکت و بی خانمانی علیه میلیونها تن از آحاد جامعه، به جرم زن ستیزی و آپارتاید جنسی، به جرم ضدیت با خوشی و شادی و موسیقی و یک زندگی انسانی در دادگاههای علنی محاکمه شوند. ما مجازات اعدام و حبس ابد نداریم ولیکن جامعه بشری باید بداند که این جانیان اسلامی با مردم و آزادیخواهی و زندگی در ایران در این چند دهه چه کرده اند.
اما درخواست استعفای خامنه ای از خود خامنه ای تنها به معنای تلاش برای زیر خاک کردن شعار “مرگ بر دیکتاتور” است. این تصور که خامنه ای با دستان و قلم خود استعفای خود را امضا کرده و در مقابل دوربین تلویزیون قرار میدهد و بساطش را جمع میکند و به ییلاق میرود، واقعی نیست، مضحک تر از آن است که نیازمند بررسی جدی باشد.
تصور اینکه خامنه ای خود از ولایت فقیه کنار برود و ولی فقیه دیگری جای این سرکرده آدمکشان اسلامی بنشیند و مردم معترض به آن رضایت دهند و به خانه روند، و جمهوری اسلامی هم از این پس رام و اهلی شده باشد و حرکات حکومت در کرست قانون اساسی اصلاح شده، قرار گیرد، خام اندیشانه تر از آن است که مستحق بحث همه جانبه ای باشد.
تصور اینکه خامنه ای استعفا میدهد، مجلس “قانوگذار میشود. رئیس جمهور حکومت اسلامی دیگر “تدارکاتچی” نخواهد بود، و سپس زن و مرد آزادیخواه به این وضعیت رضایت میدهند، اگر ساده لوحی نباشد، ساده لوح فرض کردن توده های مردم سرنگونی طلب است.
تصور اینکه مردم برای این به میدان آمده اند که از شر “کجرویها و ویرانگری های خامنه ای” و نه از شر کل حکومت اسلامی، نه از شر قوانین و نفس وجود حکومت اسلامی خلاص شوند، تماما پوچ است.
خامنه ای خود استعفا نخواهد داد. در مقابل اراده مردم به سادگی تسلیم نخواهد شد. خامنه ای را باید دستگیر و محاکمه کرد! حکومت اسلامی را باید با قیام و انقلاب توده های مردم کارگر و زحمتکش و آزادیخواهی باید نابود کرد.
٤-سیاست ناظر بر این بیانیه به دنبال “چانه زنی” است. صریح و بدون ابهام میگویند که “چانهزنی فعالان مدنی نیز بدون استعفای “سیدعلی خامنهای” و “تغییر قانون اساسی” … راه به جایی نخواهد برد!”. واقعیت این است که نقطه سازشی میان رژیم اسلامی و مردم سرنگونی طلب موجود نیست. ایستگاه توقف و سازشی پیش از سرنگونی رژیم اسلامی موجود نیست. “نه” این مردم، “نه” به کلیت حکومت اسلامی است.
٥- بعضا در دفاع از این بیانیه به “محدودیتهای” امضا کنندگان این بیانیه ها اشاره میشود. آیا به “محدودیتهای” امضا کنندگان بیانیه کم بها نداده ایم؟ مسلما هر اعتراض و فعالیت علنی در جامعه همواره با محدودیتهایی روبرست. اما “محدودیتها” مضمون و محتوای سیاست را تغییر نمیدهند بلکه لحن و زبان اعتراض را تعیین میکنند. محدودیتها اعتراض کارگر سوسیالیستی که علیه سرمایه و مناسبات استثمارگرایانه سرمایه داری مبارزه میکند را به مدافع “دلسوز” و “مشفقانه” نظام سرمایه داری تغییر نمیدهد. اما محدودیتها بهانه است. چرا که در همین شرایط ما شاهد صدور بیانیه های و تلاشهایی هستیم که خواهان کنار زدن کل حکومت اسلامی است. بیانیه محمد نجفی وکیل دادگستری تنها یک نمونه است. آزادیخواهی را شرایط و محدودیتها اصلاح طلب و سازشکار نمیکند.
در پایان اشاره مشخصی هم به تناقضات و شکافهای درون این جمع باید کرد. امضا کنندگان این بیانیه جمع نامتجانسی هستند. سیاست حاکم بر این بیانیه برای برخی از خود این افراد هم قابل دفاع نیست. این پوسته و ائتلاف با اندک نقدی و فشار سیاسی در هم شکسته خواهد شد. هیچ انسان شریف و آزادیخواهی نمیتواند به “بهانه” شرایط در زیر پرچم پوسیده نوعی دیگری از اصلاح این هیولای اسلامی جمع شود.
علی جوادی
بعد التحریر: اخیرا این جمع بیانیه دیگری منتشر کرده اند که در آن اشاره کرده اند که “هیچ راهی برای بازسازی و نوسازی این رژیم وجود ندارد.” در قسمت دوم این مطلب به سیاست مندرج در این بیانیه می پردازم.