بیایید تا اشکهایمان را به پای درخت سوسیالیزم و آزادی بریزیم
[چرا نباید با فریادهای خویش جهانی را خبر کنیم
چرا نباید فریاد بزنیم که مردمانی اسیر.رنجند و در خون خود می غلتند نوجوانان شجاع و کودکان خردسال به ضرب گلوله جنايتکاران. حاکم بر ایران جان می سپارد ند…》
من صرفنظر از باورها در همدردی با این مردم رنجید بلوچ و محکوم به فنا اشک می ریزم
اما تنها ريختن اشک کافی نيست
هر جای این جهان اگر صدای هست برای دفاع از ارزشهای انسانی ، باید با این مردم همصدا شود
روزگاریست تلخ،
سخت و غریب رفیق.
داغ ده ها کودک جانباخته بر ذهن و قلبم سنگینی می کند…
امروز اگر درست نوشته باشم چهلمین روز چمعه خونين بلوچستان است،.
جمعهی خونين 《جانباختگان》. بلوچستان است
که به دست وحشیترین ارتش جهان《نیروهای مسلح حکومت اسلامی 》در اوج بی رجمی به رگبار گلوله بسته شدن…..
نوجوانان همراه کودکان خردسال بلوچ در خون خویش غلتیدند
سربازان صفویه که بدترین و جنایتکار ترینند نه! تنها در جامعه امروز ما بلکه در جهان شهره خاص وعامند.
بلوچستان را به خاک و خون کشیدند…
من بلوچم، شریک غم و درد بستگان این خونهای ریخته شده
که در رگهای قلبم جریان دارد…
نمی فهم چرا باید بنویسم
ذهنم در گیر خونها ریخته شده است با قلبی پر درد! اشک می ریزم
در بلوچستان و کردستان، در آذربایجان و اصفهان و تبریز همراه با مردم در جنوب تهران….
امروز یاد روزهای خونين سنندج می افتدم یاد فریادهای که می گفتند جمهوری اسلامی نمی خواهیم
یا خیابانهای خونین سنندج،
یاد شوالیههای توانگر که در جنگ با ارتجاع جان می باختند تا درخت جهل را بخشکانند
به یاد پزشکانی که برای کمک با عجله برای نجات زخمیهای گنبد کاووس شتافتند اما وسط راه جانباختند
من دفترم، دفتر یادداشتهای روزانه، دفتر رنج ها ثبت شده،
دفتر جانباختگان راه سوسیالیزم و آزادی
من دفتر پر از درد تاریخ ۱۲۰ساله گذشته ایرانم
بدور از هر آنچه که جعل تاریخ است، بدور از ناسیونالیزم ایرانی که عامل تبعیض و جدائی در ایران است
ناسیونالیزمی که پیونده ریشهی با شیعگری دارد مایه عقب ماندگیهاست، از خود بیگانه و مسبب درد و رنج ماست
که با دروغ و جعل تاریخی نفس می کشد ….
و من متاثرم از اینکه انسانهای را می ببینم که تمام وجودشان در پرچم شیرنشان حل شده است و اگر آن نما امامت را از دستشان گرفته شود، واقعآ می میرند چون از خود بیگانه و بدنبال هویتند….》
من می خواهم بدور از قومیت و جنسیت نما برابری باشم، البته سالهاست که این پرچم را در دست دلرم در جنگ با نابرابریها پیر شدم
من انسانم، بلوچم، آذریم. کوردم یا لر، یا شاید از جنوب تهرانم،
نه گیلانم آنجا که برای اولین بار در ایران پرچم برابری و عدالت اجتماعی آشکارا بدور از ترس برافراشته شد…….》
بیایید تا باهم اشکمان را به پای درخت سوسیالیزم و آزادی بریزیم
من از هر دینی بیزارم از این صنعت پر درآمد، که جنایت را می آفریند واقعا متنفرم، متنفر….
مسبب همه این دردها ناسیونالیزم ایرانی است که عامل تفرقه و رنجهاست. حامیان خمینی بودند گفتند تمامیت راضی مهمتر از انسانیت است و جنایت آفریند
با خلق واژه تجریه طلبی این شانس به حکومت اسلامی در ایران دادند تا جنایت بیافریند هر کجا ترسی بود تاختند از لرستان گرفت تا گیلان و کردستان و بلوچستان…….》
باید ناسیونالیستها خفه شوند و از حکومت های مستبد دفاع نکنند این تاریخ آغشته به خون بعنوان تمدن ا به رخ ما و ديگران نکشند چون ما حقایق تاریخ آگاهیم و بههمیندلیل باید از تاریخ آغشته به خونشان شرم کنند ….
ساعت بک بامداد ۱۰ نوامبر ۲۰۲۲میلادی شمی صلواتی