سکوتی که مرگ می‌آورد- شمی صلواتی

📖 پیشگفتار

من از سکوت می‌ترسم،
از سکوتی که منجر به مرگ شود،
از سکوتی که انسانیت را
در زنجیر بی‌تفاوتی خفه کند.

اگر ننویسم،
اگر اعتراض نکنم،
شریک جنایت شده‌ام.

این یادداشت‌ها، فریادی است علیه نابرابری، خشونت، ظلم و هر شکلی از بی‌عدالتی.
هر کلمه‌اش، صدای کسانی است که خاموش مانده‌اند و هر جمله‌اش، تلاشی برای زنده نگه داشتن انسانیت.


⚖️ نابرابری و مذهب

من علیه نابرابری می‌نویسم،
علیه دیوارهایی که انسان‌ها را جدا می‌کنند.

من علیه دخالت مذهب در زندگی خصوصی می‌نویسم،
علیه زنجیرهایی که آزادی را می‌بلعند،
و عشق را با فتوای سرد و بی‌رحم
حرام می‌کنند.

دینی که از انسانیت تهی شود،
چیزی جز درخت جهل نیست،
که سایه‌اش جز نکبت و تاریکی نمی‌آفریند.


👣 کودکان کار

من مدافع کودکان کار و کودکان خیابانی‌ام،
چون خود، کودکی‌ام را
با دستان پینه‌بسته و کفش‌های پاره گذراندم.

کودکی ما غارت شد،
اما صدای ما خاموش نخواهد شد.


🌹 زنان و قتل‌های ناموسی

من علیه قتل‌های ناموسی می‌نویسم،
علیه دستانی که با نام «غیرت»
به گلوی زنان تیغ می‌زنند.

این خون‌ها، نه شرف است،
نه عدالت؛
این‌ها فقط فریاد خاموشی است
که به جرم «زن بودن»
قربانی می‌شود.


🌫️ معتادان

من از وضعیت معتادان می‌نویسم،
از انسان‌های شکسته‌ای
که شهر، به جای درمان،
با نگاه تحقیر،
سنگسارشان می‌کند.

آن‌ها قربانی‌اند، نه مجرم.
دود سیگارهای شبانه‌شان
به فریاد بی‌پناهی‌شان
شبیه‌تر است تا به گناه.


❄️ بی‌خانمان‌ها

من از بی‌خانمان‌ها می‌نویسم،
از کسانی که سقف‌شان آسمان یخ‌زده است،
و بالش‌شان سیمان سرد پیاده‌رو.

هیچ‌کس «سلام‌شان» را نمی‌شنود،
هیچ آغوشی، امنیت‌شان نمی‌شود.


🔥 پایان‌بندی

من از همه‌ی این زخم‌ها می‌نویسم،
چون اگر ننویسم،
شریک جنایت شده‌ام.

من از سکوت می‌ترسم،
از سکوتی که منجر به مرگ انسانیت شود،
و تا آخرین نفس می‌نویسم،
چون نوشتن یعنی زنده ماندن.


🌪️ پس‌گفتار

اگر واژه‌هایم مدام در حال تکرارند،
برای آن است که مصیبت‌ها تکراری‌اند،
چون اعدام‌ها هر روزه تکرار می‌شوند.

اگر از زنان می‌نویسم،
برای آن است که فرهنگ ضدزن
در دین و افکار ما ریشه دوانده است.

در دیاری که از آن گریختم،
جهل چون باد و بوران
به خانه‌ها هجوم می‌آورد،
و هیچ سقفی،
پناه امنی برای حقیقت نیست.

اینرا هم بخوانید

راز ناتمام- شمی صلواتی

مقدمهاین شعر، روایت کودکی من است در صلواتِ سنندج.کودکی‌ای که با خبرهای مرگ، با فغان …