اداره شورایی” ، تجلی آگاهی طبقاتی

اعتصابات قدرتمند کارگران هفت تپه و فولاد اهواز چهره تحولاتی که در ایران جاری است  کاملا دگرگون کرد. این اعتصابات مهر جنبش طبقه کارگر را بر جنبش انقلابی جاری کوبید. طبقه کارگر اکنون نه یک طبقه ضعیف و درمانده که اخبار مبارزات و اعتصاباتش تحت عنوان “روزگار سیاه کارگران” منتشر میشد بلکه جنبش این طبقه، به عنوان یک جنبش نیرومند همه توجهات را به خود جلب کرده است و خود را به عنوان یک رهبر مطرح کرده است. فریاد آزادی رهبران کارگری از سر تظلم خواهی برای یک کارگر درمانده نیست و نیز اینان فقط به عنوان یک “فعال کارگری” مطرح نمی باشند که به دنبال چند تا خواسته صنفی است، بلکه به عنوان رهبری مطرح میشوند که برای حل مسائل جامعه راه حل دارند.

ارائه آلترناتیو “اداره شورایی” فقط از جنبشی  بر می آید که خود را پیشرو و در قامت یک رهبر میبیند. این یعنی سعادت و بهروزی مردم- امری که نه در قوم پرستی، نه در رعیت شاهان بودن و نه در طرحهای رنگارنگ بورژوایی که زیر پوست هر گزینه ای که روی میز دارد چیزی جز تداوم استثمار و ستمگری نخوابیده که با ریختن خون بسیاری ممکن می شود- بلکه در آن جای باید یافت که انسان را به عنوان انسان به رسمیت میشناسد که میتوانند و باید خود امور خویش را به دست گیرند و این ممکن نمی شود مگر اینکه روابط کنونی که مبتنی بر بی چیزی ٩٩ درصد مردم است باید خاتمه یابد و “هیچ بودگان همه چیز گردند.” طرح این آلترناتیو یعنی اینکه این طبقه خود را دیگر به عنوان یک طبقه میشناسد که رهایی خود را در رهایی  کل جامعه می جوید.

سالهاست که تاکید کردیم که “آگاهی طبقاتی”، آگاهی نیست که در نزد فرزانگان باشد، که باید طی دوره آموزشی خاصی به کارگران انتقال یابد این آگاهی در روند مبارزات روزمره کارگران شکل میگیرد و قوام می یابد و اکنون تظاهر پیدا کرده است.آگاهی طبقاتی در روند مبارزات روزمره، مثلا، برای دستمزد عقب افتاده شکل میگیرد که همیشه کارگران را تحقیر شده اند که کارگری که نمی تواند دستمزد اش را بگیرد بقیه مسائل پیشکش! اما همین مبارزه مشخص در سالهای اخیر که ظاهرا به هیچ جا هم نمی رسید چون به یک امر روتین و شیرین برای سرمایه داران تبدیل شده بود ( وهست) اما در این کشاکش آن چیزی که نصیب کارگر شد آگاهی روز افزونی بود که کسی از طبقات بالا خیرخواه او نخواهد بود. فهمید، که زیاد اصرار کند شلاق میخورد. متوجه شد، کل حکومت پشت سر سرمایه دار است. در کنار کارگر اما همکارش ایستاده که باید به او متکی باشد. آگاهی طبقاتی وقتی عمیق تر شد که هر ساله، آخر سال جاری و اوایل سال جدید، کارگر با گوشت و پوست و استخوان خویش درک کرد که با طرح در خواست افزایش دستمزدها همه توان سرمایه داران و دولت و رسانه های رسمی و ایضا لشکر اساتید اقتصادی جمع میشود که ثابت کنند هر ریالی که به حقوق کارگر اضافه میشود اجحاف در حق کارآفرینان محترم است. و آن دسته ای  که نقش خاله خرسه را برای من کارگر بازی میکنند به ریش مان خندید “شما که زورت نمی رسد بیخود میزان دستمزد را تعیین میکنی،آخرش چی شد، باز هم که دستمزدها را دیگران تعیین کردند آنهم چند برابر زیر خط فقر!”

از بانک جهانی تا احمدی نژاد و تا فلان استاد فلان دانشگاه معتبر به خط شدند تا ثابت کنند یارانه (سوبسید) ظلم در حق پیشرفت کشور است و اگر ما اقتصاد نوظهور-کره جنوبی وترکیه وبرزیل-  نشدیم چون نرخ ها واقعی نبود. خبر پشت خبر: آی بردند! بنزین قاچاق شد، نان حیف و میل شد، نان کپک زده خوراک دام شد ، انرژی را هدر میدهیم، نه از سرمایش حالی مان است نه از گرمایش و… اصولا تنبلی تو ذات ما ایرانیان است،خیلی دوست داریم سر کار یللی و تللی کنیم، ساعت مفید کاریمان بزور دو ساعت در روز میشود؛و همه اینها روی هم تلنبار شد و به من کارگر فهماند که یک طبقه به نام سرمایه دار به پشتوانه نیروی مخوفی به نام دولت که ابزارش حزب الله و بسیجی و شورای اسلامی و زندان و شکنجه و اعدام است در مقابل من ایستاده و تا میتواند تسمه از گرده ام میکشد. و همه اینها به من این آگاهی را داد که نه با یک فرد با کل حکومت طرفم. بعد، بعضی میپرسند که آگاهی طبقاتی شورایی از کجا آمد؟ آدرسش را میخواهند؟ کافی است در زندگی و در مبارزات روزمره کارگر تفحص کنند، لازم است در تاریخ جنبش کارگری ایران جستجو کنند که دست بر اتفاق از همان ابتدا با سوسیالیسم آشنا شد. ضرورتی که هم طبقه ای هایمان در اروپا مطرح کردند و این پاسخی بود برای نیاز این طبقه، برای رهایی. و تاریخ جنبش کارگری ایران نشان میدهد کارگر در ایران تافته جدا بافته از کل جهان نیست و ضرورت سوسیالیسم خیلی سریع برای کارگران ایران مسجل شد.

در کتابی از خسرو شاکری*، به نکته ای جالبی در مورد شکل گیری آگاهی سوسیالیستی طبقه کارگر ایران اشاره شده است و آن  شکست ایران در جنگ با روسیه در زمان قاجار و شکل گیری قرارداد ترکمن چای. سرزمین های از دست رفته، مرکزی شد برای ترویج” آگاهی سوسیال دموکراسی” برای “کارگر ایرانی”. ورود کالاهای اروپایی مقدمه ورود سرمایه داری به  ایران شد. این تحول همراه بود با گسترش فقر شدید در سراسر ایران،  موجب مهاجرت وسیع مردم جهت یافتن لقمه نانی بخصوص به منطقه قفقاز گردید. سواستفاده سرمایه داران منطقه قفقاز از این جمعیت مهاجر و وضعیت بسیار اسف بار ایشان که مجبور بود تن به بدترین و سخت ترین کارها بدهد واین همه موجب شد که گرایش سوسیال دموکراسی که در این منطقه رواج داشت فکری بکند و به شدت در میان این کارگران به تبلیغ و سازماندهی “آگاهی سوسیال دموکراسی” پرداخت. بهرحال آنچه مسلم است کارگران ایران نیز در طی مبارزات جاری در آن منطقه پی به موقعیت اجتماعی خود بردند و وسیعا تحت تاثیر گرایش سوسیال دموکراسی قرار گرفتند. و این شد که شکل گیری طبقه کارگر به عنوان یک طبقه مزد بگیرهمراه شد با آگاهی سوسیالیستی. آگاهی که اساسا در یک روند مبارزاتی، در طی یک قرن عرصه های متفاوتی را تجربه کرد. از “اتفاق کارگری” تا “شورای کارگری”  تجربه ای بود به قیمت بسیار سنگین که بر نسلهای متوالی طبقه کارگر تحمیل شد. در این تجربه خون بار، دو عرصه جنبش سوسیالیستی، جنبش کارگری و جنبش کمونیستی طبقه کارگر پیش رفته است. سعی وافری شده است این دو را جدا هم از هم جلوه دهند که یکی گویا روشنفکری است و دیگر کارگری خالص در صورتی که این دو در رابطه تنگاتنگ با هم بودند و به شدت متاثر از هم و غیر از این هم نمی توانست باشد. از همت تا اجتماعیون عامیون تا حزب کمونیست اولیه ،از حزب توده و سازمانهای چریکی، از پوپولیسم تا کمونیسم کارگری در جنبش کمونیستی مبارزه وسیعی شکل گرفته و اینها نه تفنن روشنفکری بلکه انعکاسی از مبارزه طبقه کارگر بوده است و به همین نسبت انعکاس این جدلها و مبارزات در جنبش کارگری بوده است. جنبش شورایی پدیده خلع الساعه ای نبوده و ایده چند تا روشنفکر جدا از طبقه نبوده است بلکه تجربه عینی و واقعی انقلاب ٥٧ بود که تاثیر عمیقی بر جنبش کمونیستی گذاشت و با اتکا به آن نقدی وسیع و عمیقی بر دیدگاه غیر کارگری در جنبش کمونیستی پدید آمد.در ٤٠ سال اخیر یک پای مباحثات همیشگی جنبش کارگری و کمونیستی بوده است. و بدین گونه افق سوسیالیستی بر اساس نقد مارکس در جنبش کمونیستی و کارگری قوام پیدا کرد و خود را متحزب کرد.

برای دیگرانی که اساسا اهداف شان در جای دیگری جستجو میکردند آگاهی را  در متون گرامشی و  هابسبام و دیوید هاروی و اریش فروم و … جستجو کردند ومیکنند (مسئله بر سر نفی ایشان نیست موضوع بر سر این است که انتقاد ایشان جای نقد مارکس را گرفت.) مارکس و مارکسیسم نام تزئینی شد بر سر در مکتب شان و اساس نقد مارکس را از محتوی تهی ساختند. نقدی روشن و عمیق بر شیوه تولیدی سرمایه داری و این نقد نه صرفا برای شناخت کارکرد نظام سرمایه داری  بلکه برای امر تغییر این نفرین اجتماعی است، که مسئله بر تغییر است نه تفسیرجهان. یکی  مدعی شد “کار اصلی مارکس درست هنگامی ناتمام ماند که او در حال تعریف طبقات بود”، دیگری ایراد گرفته چرا مارکس هیچگاه به دست نوشته های اقتصادی و فلسفی اشاره نکرده و آن دیگری به مانند شرلوک هلمز دربدر دنبال نقش انگلس در ویراستاری آثار مارکس است که چقدر صداقت داشته یا نداشته و کلا نقش مخرب  او در زندگی و اندیشه های مارکس! بر همین متن نتوانستند و نخواستند بفهمند افق سوسیالیستی کارگر در سال ١٨٤٨ مکتوب شد و نامش مانیفست است. این بیانیه ای نه برای تولد مکتب فکری بلکه بیانیه ای برای یک مبارزه جهانی از دیدگاه یک طبقه جهانی است.

اگر به نظر میرسد مارکس کوشش چندانی برای انتشار مثلا دست نوشته هایش نکرد، اگر وقتی دید انتشاراتی حاضر نیست کتابش که بعدها نام “ایدئولوژی آلمانی” گرفت منتشر کند خود داوطلبانه به دست “انتقاد جونده موشها” سپرد همانگونه که انگلس تاکید میکند موضوع این بود که مسئله برای خود ایشان روشن شد که بر چه متدی باید به نقد نظام معاصر بپردازند و پراتیک شان بر متن این نقد استوار بود. ایشان قصد نداشتند مکتب فکری از خود به جا بگذارند تا یک خدا بیامرزی پشت سرشان باشد.  لازم به تاکید نیست که کاپیتال به عنوان گل سر سبد نقد مارکس تماما بر اساس متدی بود که در آثار منتشر شده و نشده مارکس استوار است.و کاپیتال یعنی نقد آگاهانه طبقه کارگر به شیوه تولیدی معاصر حاکم برای تغییر این شیوه تولیدی که اساسا متکی بر استثمار ٩٩ درصد از توده مردم متکی است.به طور نمونه به یکی از مباحثی مهم  مارکس اشاره میکنیم که مبتنی بر این است چگونه آگاهی طبقاتی شکل میگیرد و کامل میشود است. این بحث تاکید دارد که طبقه کارگر طی روند مبارزاتی اش از طبقه ای در خود به طبقه ای برای خود تبدیل میشود. اما این موضوع مهم به   واژه های خوش آهنگی اما  بی روحی تبدیل شده که گویا اسرار عجیبی پشت آن است که هر کسی را یارای دریافت آن نیست! اما در واقعیت روی زمین در آنجا که کارگر بر سر معاش خود مبارزه میکند این روند طی میشود وانعکاس نظری آن را میتوان در جنبش کمونیستی و در جنبش کارگری سراغ گرفت و به این اعتبار آلترناتیو اداره شورایی نشان دهنده مبارزه وسیع در طی  ٤٠ ساله اخیر در جنبش سوسیالیستی کارگران در ایران است.

اگر طبقه کارگر ایران بلافاصله “آگاهی سوسیال دموکراسی” پرچم خودش کرد به نیاز واقعی اش جواب داد. اگر امروز کارگران اداره شورایی را بعنوان آلترناتیو مطرح میکند به نیاز مبارزه خویش و مبارزه کل جامعه برای رهایی از شرایط نکبت باری است که بر جامعه تحمیل شده است پاسخ میدهد.

* کتاب “پیشینه اقتصادی-اجتماعی جنبش مشروطیت و انکشاف سوسیال دموکراسی”؛ نویسنده(خسرو شاکری)  بسیار تلاش دارد که ثابت کند که مبارزه طبقاتی در ایران اساسا از جنس دیگری است. تلاشی که میخواهد نشان دهد ایران اساسا جامعه متفاوتی است. اینکه نظام فئودالی در ایران حاکم نبوده و این ارباب بوده که اوایل دوران قاجار ناز دهقان را میکشیده بدلایل عمدتا جغرافیایی و نیروی انسانی واینکه برابری طلبی اسلامی نقش مهمی داشته است و ایران اسلامی است و نقش فرد مهمتر از مبارزه طبقاتی است و چگونگی شکل گیری سرمایه داری با هجوم کالاهای اروپایی به ایران در قرن نوزدهم و اینکه آگاهی سوسیال دموکراسی” بخصوص از نوع  روسی آن نقش سازنده ای نداشته و …

اینرا هم بخوانید

توماج: “یاد آر که مرگ نسیانم”- یاشار سهندی

مندرج در ژورنال شماره ۷۱۷ (لینک به فایل پی دی اف نشریه ژورنال برای پیاده …