اطلاعیه شماره ٤ / کمپین بگذار سخن بگویم! فریاد دادخواهی یک زن جوان که اکنون به ترکیه پناهنده شده! زندگی پریا در ترکیه در خطر است!

میخواهم علیه زن ستیزی مبارزه کنم.
زندگی پریا در ترکیه در خطر است، باید کاری کنیم کسی جرات نکند به او دست بزند!

از وقتی رشته حقوق خواندم فقط میخواستم ظلمی را که در حق من و بر تمام هم جنسانم میشود را علنی کنم!

سلام به کسانی که صدای من را میشنوند.من پریا زن ۲۷ ساله ایرانی اهل تبریز، فارغ التحصیل دوره لیسانس حقوق و دانشجوی ترم ۳ در مقطع فوق لیسانس رشته حقوق بین الملل هستم.
الان نوشته های مرا از کشور ترکیه دریافت میکنید. من فرزند جانباز یونس داور میباشم.
دلیل هجرت من به کشور ترکیه این بود که من کلا با افکار آخوندی مشکل داشتم و رفتارم کاملا برخلاف تعلیمات آخوندی بود.
این برای من مشکل حادی بود در ایران. و الان هم در کشوری که به آن پناهنده شدم باز هم با مشکل اخلاقیات سنتی و محافظه کارانه روبرو هستم.
در سن ۱۴ سالگی در مقطع اول دبیرستان بودم که پدرم مرا به زور مجبور کرد تا تن به ازدواج با پسرخاله ام دهم.
دلیل قانع کننده اش این بود که میگویند دختر وقتی سر و گوشش بجنبد و بفهمد که رابطه جنسی یعنی چه. باید شوهر کند وگرنه ناموسش در خطر است.
یک پرانتز باز کنم و از افکار مادرم نیز به شما بگویم تا ناگفته نماند زمانی که من پریود شدم مادرم گریه میکرد و ناراحت بود میگفت تو بیشتر از سن خودت میدانی به خاطر همین پریود شدی و حتی بزرگ شدن سینه های من را برای خودش درد کرده بود و من از بچگی احساس گناه میکردم و به خودم شک داشتم که آیا اینکه من میدانم روابط جنسی چیست خیلی گناه بزرگی کرده ام.
سالهاست که من دیگر به لفظ معنوی گناه حتی فکر هم نمیکنم چون من یک هومانیست هستم که به همه به صورت انسانی و یکسان نگاه میکنم.
بعد از ازدواج با پسرخاله متوجه شدم شوهرم دست بزن دارد و کتک میزند. او همیشه مرا به دلایل مختلف کتک میزد ولی همیشه پایین تنه مرا کتک میزد تا هیچ کس متوجه نشود و مرا میترساند که اگه به کسی بگویی طلاقت میدهم دوباره مجبور میشوی به پدرت پناه ببری.
من از زندگی با خانواده ام بیزار بودم چون پدرم بر خلاف سخت گیریهای فراوان در مورد من، خودش یک معشوقه داشت کهدر این مورد همیشه با مادر من دعوا بود و من واقعا از دعواهای پدر مادرم از خانه فراری بودم.
من بعد دو سال متوجه شدم که پدر شوهرم با من رفتار نامناسب میکند. ببنید من بعنوان یک زن در کجا زندگی میکردم، البته فکر میکنم خیلی ها این مشکلات را دارند ولی حرف نمیزنند.
در حدی که یک پدر شوهر باید رفتار کند رفتار نمیکرد. چندین بار هنگام ظرف شستن شاهد مالاندن جلوش به بدنم شدم و هر بار از ترس پدرم مخفی میکردم که یک شب پدر شوهرم به من پیام عاشقانه داد و پدرم این پیام را دید خلاصه به شوهرم جریان را گفتیم و او هم پدرش را کتک زد و غیره بعد متوجه شدیم به عروس دیگه ای که در آن خانه بود نیز تعرض کرده و چنین چیزی رخ داده به همین علت وقتی من گفتم بدون تردید و سوال حرفم را قبول کردند. از اینجا به بعد، تصمیم گرفتم طلاق بگیرم و پدرم به خاطر ناموسش قبول کرد من طلاق بگیرم.
ولی مادرم ۹ ماه اجازه طلاق نداد خلاصه بعد از خیلی مشکلات که من در مسیر طلاق کشیدم موفق به طلاق توافقی شدم.
من تازه تازه معنی مجردی را میدانستم و احساس میکردم از اسارت نجات پیدا کرده ام ولی پدرم به من میگفت پریا اگر بدانم به خاطر هوس و آلت مردان با کسی رابطه داشته باشی به خودم بگو من سیرت میکنم !!!! و حتی اگر نگویی من چنین چیزی بفهمم خودم از لحاظ جنسی ترا سیر میکنم. این جملات تجاوز کلامی پدرم به من بود و من حالم از این زندگی و این روابط و این تجاوزهای کلامی و جنسی بهم میخورد. من نمیتوانستم آنجا نفس بکشم… .
بعد چند ماه از طلاق پدرم گفت اینجا همسایه فامیل به تو کج نگاه میکند و تو یک زن مطلقه ای. بهتره تو را به خارج از کشور ببرم تا درس بخوانی و از این نگاه ها دور باشی من خوشحال بودم که این فرصت را به من دادند در سال ۹۰ به شرکت روسانا در تهران رفتیم و خلاصه پذیرش از دانشگاه مینسک بلاروس برای رشته داروسازی را گرفتیم و مبالغی پرداخت کردیم. در این حین بود که پسرعمه ام جهان به من پیام میداد و با او رابطه کاملا اجتماعی داشتم و چندین بار با پسر عمه ام صحبت کرده بودم و او از ضعف پدرم برای بدست آوردن من استفاده کرد این بار یک مرد دیگر با زور و تهدید دوباره وارد شد و همه رویاهای مرا خراب کرد. بعد از تهدید و تطمیع فراوان دوباره مجبورم کردند با این مرد ازدواج کنم.

من دوباره وارد زندگی اجباری و تحمیلی بودم. در این مدت دچار تپش قلب شده بودم و دکتر برای من قرص ضد تپش قلب هم نوشته بود و قرص خواب آور تا من شبها راحت بخوابم.
هر شبی که شوهرم یعنی پسرعمه ام با من قصد نزدیکی داشت من بهانه میاوردم چون احساس خوبی نداشتم و احساس تجاوز میکردم.
خانه کابوس من همین خانه بود که من دوباره گرفتارش شدم اینبار شدیدتر و بدتر و وحشتناکتر من از اول برای حقم مبارزه میکردم ولی خب به اقتضای سنی موفق نمیشدم هربار در منجلاب مختلفی گیر میکردم. وقتی به تبریز اومدم خواهش کردم تا اجازه بدهند من درس بخوانم و واقعا در شرایط خیلی سختی درس خواندم.
هربار که برای نزدیکی با شوهرم یعنی سکس مخالفت میکردم اینبار تهدیدم میکرد که اجازه ندهد به دانشگاه بروم و میگفت حتما با کسی هستی که نمیخوای با من سکس کنی و چندین بار به پدرم گفته بود و او دوباره تهدیدم میکرد که اگر با کسی رابطه داشته باشی یا میکشمت یا از کشتن بدتر میکنم.
شوهرم قرصهای بارداری مرا عوض کرده بود و من ناخواسته حامله شدم. در ابتدا سعی کردم سقط کنم ولی اینهم امکان پذیر نبود و من صاحب دختر عزیزی شدم به اسم الین .
من اکنون یک دختربچه ۵ ساله دارم که او را شیر دادم و ۵ سال مادر خوبی بودم برایش.

مبارزه من برای داشتن زندگی آزاد و مستقل ادامه داشت و روز به روز با تحصیل در رشته حقوق قدرت میگرفتم من چندین بار خواستار طلاق بودم و پدرم و بیشتر مادرم مرا تهدید به کشتن کردند. مادرم گفت در صورتی که طلاق بگیرم دارویی از بیمارستان میاورد و مرا میکشد و چندین بار نقشه فرار من لو رفت و پاسپورتم را از من گرفته بودند و مخفی کرده بودند. من خلاصه موفق شدم که از دست این خانواده ای گرفتار اخلاق سنتی و ضد زن که آخوندها چیدمان کرده بودند فرار کنم ‌و به کشور ترکیه پناهنده بشوم.
من حتی در ترکیه امنیت جانی ندارم و هر روز از طرف خانواده ام تهدید به مرگ میشوم چون الان در ترکیه به خانواده ای ایرانی پناهنده شده ام و در کنار آنها زندگی میکنم هر روز مرا تهدید می کنند که ناموسشان لکه دار شده و در این وسط یکی باید بمیرد.
کسانی که حرف های من را میشنوید من ساپورت مالی نمیخواهم من چیزی جز امنیت جانی خودم را نمیخواهم و میخواهم تمام دنیا صدایم را بشنود و بداند که جایگاه زن در نظام آخوندی چیست و خوب تماشا کند تا شاید برای آخوندهایی که باعث و بانی آوراگی و بدبختی هزاران دختربچه میشوند تلنگری برای اندیشه باشد.
صدایم را بشنوید پدرم میگوید من جانبازم و کارت قرمز دارم تو را میکشم به خاطر اینکه چند سال به خاطر ناموس و کشورم جانم را به خطر انداختم.
سوال من از پدرم و به این نوع پدرها این است که آیا وقتی خودت با همسر دوستت که او هم جانباز است رابطه جنسی پیدا داشتی و حتی باعث طلاقش شدی آنجا به فکر ناموس نبودی؟ چرا من برای طلاق دادن شوهرم باید از کشورم فرار کنم و دخترم را رها کنم؟چرا باید درسم را نصفه کاره رها کنم؟
من تصمیم گرفتم که تمام عرف و بایدها و نبایدهایی را که آخوندهای رژیم برای ما تصویب کرده اند را زیرپا بگذارم ‌و دینم را که به اجبار تحمیل شده بود عوض کنم من یک فرد هومانیستم و همچنین حجابی را که آخوندها برای امنیت من میخواستند از سرم برداشتم.
مبارزه میکنم تا جایی که صدای من شنیده شود.
١٧ ژانویه ٢٠١٩

اینرا هم بخوانید

فراخوان‌های تجمع در اعتراض به حکم اعدام توماج در روزهای آینده

فراخوان‌های تجمع در اعتراض به حکم اعدام توماج در روزهای آینده -کبک  ( کانادا) جمعه …