بازگشت لنین؛ از تفسیر به اراده تغییر

از فردای مرگ لنین  آگاهانه و به منظور کاملا سیاسی چهره ای خدای گونه و آسمانی از او ساختند. همانطور که خود او در مورد مارکس یادآورد شده بود، تلاش شد تا از وی بت بی زیانی بسازند. ابتدا پیکر بی جانش مومیایی شد و به نمایش گذاشته شد و اکنون برای سرمایه داری این مومیایی پول سازی میکند! و بعد از این مومیایی سازی در سراسر روسیه و بعد در بلوک شرق هر جا که میشد مجسمه ای از لنین برپا شد و لنین به یک مجسمه بی خاصیت تبدیل گردید. در کتاب مصوری برای نوجوانان که سعی داشت “لنین به زبان ساده” را معرفی کند ( منتشره سال 58) در انتهای این کتاب نقل قولی از عکس مجسمه ای از لنین با مضمون  ” مجسمه فقط برای کبوتران مناسب است که کارشان را بکنند!” را آورده بود.

 در انتهای کار اما، در جریان فروپاشی شوروی و بلوک شرق نیز پایین کشیدن مجسمه های لنین و نابود کردن آن به یک امر مبرم دشمنان کمونیسم تبدیل گردید. بورژوازی کوشش زیادی به خرج داد که این چنین حقنه کند که تاریخ به پایانش رسیده است. به عبارت روشنتر  بورژوازی در پی الغای این امر بود که دیگر کار تمام شد و امیدی به هیچ تغییری نیست، هیچ حقیقتی وجود ندارد و “خطر سوسیالیسم” رفع شده است. اما به سرعت ثابت شد که “دنیا بدون خطر سوسیالیسم به چه منجلابی تبدیل میشود.”

در جریان تحولات فرو پاشی شوروی و بلوک شرق برخی از مجسمه ها به رودخانه ها سپرده شد و برخی دیگر قطعه قطعه شدند. مجسمه ها اما جان سختی میکردند؛ یکی از آنها که از جنس چوب بود از دریای سیاه گذشت و به سواحل ترکیه رسید و در این میان یکی از این مجسمه ها سر از امریکا در آورد. این مجسمه خاص برای فروش از کشور “چکسلواکی سابق” گذرش به شهر سیاتل امریکا افتاد و همانجا در منطقه ای از شهر در میدانگاهی جا خوش کرد.

اما هیاهوی بورژوازی دوام زیادی نیاورد به ربع قرن نرسیده بحران سرمایه داری ثابت کرد که سوسیالیسم و مارکس یک نیاز اساسی برای تغییر است. جنبش 99 درصدی ها، جنبش اشغال پا به میدان گذاشتند و کسی که “پایان تاریخ” را نوشته بودند اکنون از لزوم یک انقلاب سوسیالیستی حرف به میان می آورد. سیاستمداران بورژوازی تن به این دادند که خود را سوسیالیست بدانند. و در ادامه همه اینها “بحران کرونا” به تمامی مردم جهان ثابت کرد که بحران به اپیدمی یک بیماری خاص خلاصه نمی شود بلکه بحران بخاطر آن است که نظام حاکم جز برای کسب سود برای هیچ چیز دیگری آمادگی ندارد. نکته جالب اینکه دستگاههای سرکوبگر بورژوازی در هیچ نقطه ای از دنیا قرنطیه نشدند بلکه برای اینکه نظم و امنیت به روش سرمایه داری را حفظ کنند در آمادگی کامل هستند. و اکنون در گیر و دار این بحران، قتل فجیع  جورج فلوید در زیر فشارزانوان پلیس و در مقابل چشم جهانیان   آتشی شد که به جان سرمایه داری افتاد. به قول لنگستون هیوز شاعر:” سیاه استثمار شده و کتک خورده و غارت شده” اما این بار این قتل فجیع در متن بحرانی اتفاق افتاد که مردم سراسر جهان گرفتار آن هستند. در این اوضاع و احوال علاوه بر کرونا ، ویروس بیکاری، گرسنگی و بی آیندگی و افق نامعلومی که بورژوازی جلو همه مردم دنیا گذاشته است، قتل جورج فلوید بهانه ای شد که موج وسیعی از اعتراضات در امریکا و اروپا شکل بگیرد که مشخصا علیه بردگی و تبعیضی است که سرمایه داری سازمان داده است و اکنون نمادهای بردگی به دست مردم دارد سرنگون میشود و این بار مجسمه تاجر بردگان  به رودخانه ها سپرده شد.

اعتراضات کنونی شکل ضد سرمایه داری را به خود گرفته است. این اما در انتهای یک پروسه آگاهگری و آموزش و این حرفها اتفاق نیافتاده است. این نیاز جامعه برای رهایی در متن بحرانی که سرمایه داری تمام جمعیت دنیا را در آن گرفتار کرده، می باشد. ترامپ ها در گوشه و کنار دنیا اجازه یافتند که سر برآورند چون دیگر “سیاستمداران کهنه کار” جوابگو نبودند.  لمپن های مانند ترامپ قرار بود فاشیسم را وارد رینگ کنند اما اعتراضات کنونی شکست این سیاست است و از سوی دیگر بسیار مهم تر اینکه سوسیالیسم را به عرصه اصلی نبرد رانده است. اکنون به وضوح دو قطبی سرمایه داری وسوسیالیسم شکل گرفته است. گویا ترین تصویری که این امر را منعکس می کند تجمع مردم معترض سیاتل در پای مجسمه لنین و همزمانی آن با سرنگونی مجسمه هایی است که نمادهای بورژوازی برای به انقیاد کشاندن و توسعه بردگی و تبعیض است. “سوسیالیسم یا بربریت” یک بار دیگر سوال اصلی کل جامعه انسانی شده است.

در بحران 2008 بازگشت مارکس مطرح شد و اکنون بازگشت لنین در جریان است. لنین به مجسمه تبدیل شده بود تا اراده برای تغییر را به سنگ و به مومیایی بی تحرک تبدیل کرده باشند. گردهمایی پای مجسمه لنین از سر نیاز به رهبر و سازمانده و اراده ای که میخواهد تغییر را عملی کند، نشات می گیرد. جامعه نیازمند رهایی دنبال لنین میگردد و سرمایه داری به دنبال هیتلر میگردد . چرا که  پروسه کسب سود  مختل شده و نه تنها این بلکه اساسا زیر سوال قرار گرفته است. یکی نمادی از رفاه و خوشبختی و پایان جنگ و ضد تبعیض است  و دیگری نمادی از کوره های آدم سوزی و جنگ  و تبعیض در همه ابعاد آن است. جنگ اما میان خیر و شر نیست. جنگ ایمان و کفر نیست. جنگ بین خوشبختی و سیه روزی است. در سوی لمپن ها در پناه نظام حاکم برای دفاع از این نمادها به خیابانها گسیل میشوند. درطرف دیگر مردمی در اطراف مجسمه ای از لنین جمع میشوند. بورژوازی نمی تواند مجسمه هیتلر را بر پای دارد. اما خرده و ریزه های آن در شکل و شمایل های گوناگون در سراسر دنیا حاکم اند.

بازگشت لنین اما به معنی بازگشت به اول قرن بیستم نیست. بلکه این بازگشت به دنبال آن اراده ای است که از تفسیر به تغییر رسیده بود و لنین مظهر این امر بود. پسا کرونا در دل خود دوران کرونا شکل گرفته است. فرصت تاریخی دارد برای کمونیستها و سوسیالیسم گشوده میشود. کافی است در گوشه ای از جهان کمونیستها از نوع کمونیسم کارگری قدرت را به دست گیرند تا امر تغییر این بار به سرعت جهانی شود. دنیا تشنه تغییر و کمونیسم است. تجمع در پای مجسمه لنین در سیاتل امریکا تاکیدی بر این امر است.

یاشار سهندی

کارگر کمونیست ٦٢٧

اینرا هم بخوانید

اول مه فرصتی برای ابراز چپ اجتماعی- یاشار سهندی

میثاقی در شش بند از سوی هشت تشکل کارگران، بازنشستگان، دادخواهان، پرستاران و زنان به …