شعار «ما همه با هم هستیم» نتیجه مجموعه مطالبات انباشته شده در طی سالیان اخیر در بخشهای مختلف جامعه است که در خیابان به این شکل ظهور و بروز کرده. پس از سرکوب انقلاب 57 توسط ضد انقلاب که بهوسیله جنگ 8 ساله و سرکوب عریان چند هزار نفری عناصر مخالف چپ در دهه شصت رقم خورد، بورژوازی توانست از طریق تغییر توازن قوای طبقاتی شرایط را برای تامین مقتضیات انباشت سرمایه فراهم نماید. هر چند به دلیل تناقضات درونی سرمایه و البته ناکارآمدی بورژوازی حاکم، بحران همیشه بخش جداییناپذیر اقتصاد سیاسی ایران بوده و تبعیت تمام و کمال دستگاه حاکمه از نسخههای صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی و اجرای این فرامین بدون هیچ کم و کاستی واضح بوده است. اما در نهایت با توجه به سرکوب وحشیانه در دهه شصت و حذف بخش قابل توجهی از نیروهای چپ و سازمانیافته، از ابتدای دهه هفتاد اعتراضات تودهای مجداً سر برآورد. اعتراضات حاشیه نشینان در نیمه نخست این دهه، 18 تیر 78، اعتراضات سال 88، دی 96، آبان 98 و… بیانگر، اولاً ناتوانی نظام سیاسی در مهار نارضایتی مردم و ثانیاً افزایش مطالبات انباشته شده و تحققنیافته و نیز گسترش آن به تمامی بخشهای جامعه، است. در این شرایط که میتوان از آن به عنوان دوران اعتلای جنبش انقلابی نام برد صف مخالفان و موافقان نظام سیاسی به شکل روشنی از یکدیگر جدا شده و میتوان از یک اکثریت مخالف در برابر اقلیت موافق صحبت کرد، بهعبارتی یک وضعیت برگشتناپذیر، به نحوی که یا نهایتا منجر به پیروزی اکثریت خواهد شد و یا غلبه اقلیت را در پی خواهد داشت. این وضعیت برگشتناپذیر یک برداشت پیشگویانه یا مکانیکی که بتواند یک تاریخ تقویمی برای انقلاب مشخص کند نیست، بلکه بیان سطح مشخصی از بحران سرمایه، پیشروی نیروهای اجتماعی، ظهور امکانهای جدید، بنبستهای سیاسی نظام موجود و… را دارا میباشد که در اینجا فرصت کافی برای پرداختن به آنها نیست. در صورتی که این پیش فرض را مد نظر قرار دهیم و به اعتراضات و نارضایتیهای جاری در جامعه توجه کنیم میتوانیم به شعار « ما همه با هم هستیم» به عنوان بیان سیاسی اعتراضات تودهای در یک موقعیت خاص اشاره کنیم. احتمالاً این نوع مواجهه تنها روش برخورد با یک پدیده اجتماعی میتواند باشد، مواجههای که از سطح موضعگیری صرف فراتر رفته و با توجه به یک موقعیت انضمامی و فعال در جامعه به ریشهها، زمینههای تاریخی، روابط قدرت و… میپردازد و نشان میدهد وضعیتی که این شعار در آن ممکن شده چه ویژگیهایی دارد. و این شعار را چطور میتوان تا سرحدات رادیکال و انقلابی آن ادامه داد.
« ما با جهان به شیوهای مکتبی و با یک مرام اخلاقی نو مقابله نمیکنیم: “حقیقت اینجاست، در برابر آن زانو بزنید! ما اصول نوینی را برای جهان، خارج از اصول خودش ایجاد میکنیم”. ما به جهان نمیگوییم: مبارزاتت را متوقف کن، آنها ابلهانهاند؛ ما به تو شعار درست مبارزه را میدهیم. ما فقط به جهان نشان میدهیم که برای چه چیزی واقعا در حال مبارزه است، و آکاهی چیزی است که آن ناگزیر از بدستآوردناش است حتی اگر نخواهد. اصلاح آگاهی، تنها آگاه ساختن جهان از آگاهی مختص به خودش را شامل میشود. بیدار کردن آن از رویاهائی که درباره خود میپرورد، توضیح معنای اعمالش.» (نامه مارکس به روگه در 1843)
جملات بالا بیانگر اصلی بنیادین در تحلیل و نقد وضع موجود درون سنت مارکسیستی است، همانطور که در مانیفست کمونیست هم اشاره شده، کمونیستها یک جنبش جدا از جامعه نیستند، و نمیتوانند بر فراز جامعه قرار بگیرند و همچون پیامبران و حاملانِ وحیِ بَری از خطا، اقدام به موعظه و نصیحت تودهها نمایند تا شاید روزی رستگار شوند. آنچه باعث اتفاق نظرجمعی اکثریت مردم برای شوریدن بر علیه نظام سیاسی حاکم میشود، الزاماً در چارچوب مارکسیسم یا در قامت انقلابیونِ رادیکال متجلی نخواهد شد، نیازها و خواستههای فوری بخشهای مختلف، نهایتاً منجر به طغیانی خواهد شد برای تغییر نظام موجود و این یک فرایند است، فرایندی که از آن به عنوان مبارزه طبقاتی یاد میکنند، هر چند طرح این موارد توضیح واضحات است، اما صرفاً برای یادآوری باید گفت که فقط و فقط از این مسیر، یعنی فعالیت جمعی در فرایند مبارزه طبقاتی به اشکال مختلف، بستر را برای تغییری بنیادین و رادیکال محیا میسازد. به این ترتیب مبارزه طبقاتی به عنوان موتور محرکه جامعه، از خود واقعیت موجود سرچشمه میگیرد. واقعیتی که نتیجه مناسبات تولید سرمایهداری و قرار گیری طبقه کارگر به عنوان نیرویی که از سویی چرخهای سرمایه را به حرکت در میآورد و از سوی دیگر گور کن این نظام است. آنچه مارکس بدان اشاره میکند شیوه و روش مداخله در این فرایند است، مداخله در فرایند مبارزه طبقاتی نه از زاویهای بالا به پایین، بلکه دقیقاً از زاویهای رادیکال که در عین اعتبار بخشی به اصل مبارزه بر ریشهها و دلایل اصلی مصائب و نابسامانیهای اجتماعی تاکید میورزد. اهمیت این نوع برخورد با واقعیت اجتماعی را در عبارت آشنا و موجزِ« این آگاهی افراد نیست که زندگی آنها را تعیین میکند، بلکه برعکس، زندگی اجتماعی آنهاست که آگاهیشان را تعیین مینماید» قابل مشاهده است. تحقق جامعه بدیل در مغز افراد ممکن نیست، خواست و تمایل به جهانی دیگر در قالب کپسول، جزوه و یا تعدادی کتاب نیست که با اهدای آن به مردم آنها را به انقلاب و مبارزه ترغیب کرد. در صورتی که مبارزه طبقاتی را تا سطح موضعگیری صرف تقلیل دهیم و نسبت به واقعیت اجتماعی برخوردی مکانیکی داشته باشیم و مردم را به واسطه طرح برخی شعارها سرزنش نماییم، چیزی نخواهیم بود جز یک فرقهِ متوهم که تنها کاری که قادر به انجام آن خواهد بود لاس زدن با تئوری است. در نتیجه در راستای مبارزات جاری مردم و شعار ما همه با هم هستیم باید نشان داد ما همه با هم هستیم، بیان تقابل کدام نیروهای اجتماعی در سطح جامعه و ریشههای آن در فرایند مبارزه طبقاتی کدام است.
برخی به طرح این شعار از جانب حزب کمونیسم کارگری ایراد گرفتهاند که شعار ما همه با هم هستیم حاوی سویهای غیر طبقاتی و بیانگر اتحاد و ائتلافی بورژوایی برای نادیده گرفتن آنتاگونیسم طبقاتی و نیز یکپارچه نشان دادن جناحهای مختلف سیاسی است. با یک ارزیابی سطحی میتوان فهمید که این شعار ازجانب حزب یا گروه خاصی به عنوان یک شعار اصلی به جامعه تزریق نشده است برعکس این شعار از کف خیابان برآمده است و پیامیست از جانب مردم به یکدیگر و در عین حال به حکومت، تلاشی برای تحکیم صف اکثریت بر علیه اقلیت. این شعار جناح راست یا جناح چپ اپوزیسیون نیست که در خیابان طرح شده است، این یکی از مابهازاهای سیاسی مبارزه طبقاتی جامعه ایران، به مانند اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تموم ماجرا و سایر شعارهای مردم است. ایران امروز به مانند سالهای ابتدایی پس از انقلاب 57 نیست که گرایشات مختلف در مکانهای مشخص میتینگ برگزار کنند وشعارهای خاص خود را طرح کنند. سرکوب یکپارچه حاکمیت علاوه بر اینکه باعث موانعی بر سر راه مردم شده است، فضا را برای بروز خلاقیتهای مبارزاتی نیز فراهم آورده است. آنچه در ابتدای این متن بهعنوان وضعیت برگشتناپذیر ذکر شد، قادر به توضیحِ بخشی از این موقعیت است، تجربه یک دگرگونی عظیم به مانند انقلاب 57 هنوز در خاطره جمعی مردم باقی مانده و قرار گرفتن در وضعیت برگشتناپذیر هر اعتراض یا مخالفتی را تبدیل به یک خواست عمومی برای سرنگونی حکومت تبدیل میکند. اگر به تمامی اعتراضات چند ساله اخیر نگاه کنیم میبینیم اکثراً مردم برای یک خواسته مشخص و فوری به خیابان آمدند، کم آبی، افزایش قیمت بنزین و… اما به سرعت همه توجهها به اصل حکومت و تغییر آن معطوف شد. بر خلاف حکومت و بخشهایی از اپوزیسیون که تلاش میکنند اعتراضات را کانالیزه کنند و بگویند اینها صرفاً اعتراضی به یک دولت خاص و یا صرفاً اعتراضی به آخوندها است، مردم با گرایشات مختلف تلاش میکنند بر علیه کل ساختار موجود اقدام کنند و شعار ما همه با هم هستیم شکل خاصی از همین محتواست. این شعار را میتوان در سطح گستردهتری و در مقیاس جهانی هم پیگیری کرد. جنبشهای سراسری در سایر کشورها از اشغال وال استریت یا همان 99 درصدیها تا جلیقه زردهای فرانسه، خواهان تغییر وضع موجود به نفع اکثریت جامعه بودهاند. در این جنبشها هم شعار ما همه با هم هستیم به شکل خاصی نمایان شد و مشخص شد که بخشهای مختلف مردم در پی اتحادی سراسری و همهگیر در اعتراض به واقعیت اجتماعی موجود با یکدیگر متحد شدهاند، فقر، بیعدالتی، خصوصیسازی، قراردادهای موقت، کاهش خدمات اجتماعی، پولی شدن آموزش و بهداشت و… مجموعهای از دلایلی بود که منجر به توافقی جمعی برای اقدامی مشترک گردید. اشتراک این مصائب با مشکلات مردم در سایر کشورها از شیلی تا ایران نشان میدهد ریشه همه نابسامانیها چیزی نیست جز منطق سرمایه و روابط قدرت حاکم بر نظام سرمایهداری. حال با توجه به جایگاه طبقه کارگر در این نظام، فقط این طبقه است که قادر خواهد بود خود و سایر انسانها را از شر سرمایهداری رها گرداند، پس نتیجتاً طبقه کارگر حامل تمام مطالبات و سازنده جامعه بدیل خواهد بود. تمامی ستمها از جمله ستم جنسیتی، قومی، ملی و … در چارچوب ستم طبقاتی قابل درک و البته از طریق مبارزه طبقاتی قابل حل خواهد بود. در اینجا لازم است به نکتهای اشاره کنم، بعضاً برخی از فعالین اجتماعی مترقی به این نکته اشاره میکنند که به دلیل تنوع گرایشها در جنبشهای موجود احتمال برتری یافتن و یا مصادره به نفع جریانات ارتجاعی یا فاشیستی وجود دارد، و به این اعتبار تنها باید در جنبشهایی مشارکت و حضور داشت که از لحاظ طبقاتی و سیاسی بیشترین امکانات را برای رسیدن به اهداف انقلابی در دسترس قرار دهد. این نکته همان قدر که در وهله اول منطقی و معقول است در نتیجهگیری غلط و محافظهکارانه. تجربیات تاریخی تاکنون و برسی ویژگیهای یک جنبش مشخص نشان میدهد که احتمال مصادره و غلبه جریانات ارتجاعی و فاشیستی وجود دارد، اما در این موقعیت پرسش اصلی در برابر هر سازمان، حزب، گروه و فرد انقلابی چیست؟ چگونه میتوان تاریخی عمل کرد. این همان پاسخی است که کمی بالاتر با ارجاع به نامهای از مارکس به آن پرداخته شد، باید از طریق مداخلهای همهجانبه، عمیقترین نقد به وضع موجود را نمایندگی کرد و نشان داد که پاسخ ناسیونالیستی، قومیتی، فمنیستی (لیبرال)، مذهبی و … قادر به رفع ریشهای ظلم و نابرابری نیست و فقط پاسخ کمونیستی قادر است جامعهای جدید را سامان دهد. نهایتاً لازم است یادآور شوم مبارزه طبقاتی دارای اشکال متنوعیست که در پیوند با سطوح مختلف جامعه یک رویکرد سیاسی مشخص را نمایندگی میکند. باید قادر باشیم با اشکال مختلف انقیاد و اعمال سلطه مبارزه کنیم. شفاف کردن مرزبندیهای سیاسی و نقد جناح راست فقط در قالب طرح شعار و یا ایجاد سازمان مستقل محقق نمیشود، همراهی و مداخله در جنبشهای اعتراضی از سویی و همزمان نقد بیمحابای سرمایهداری و راست، باید در دستور کار باشد، امکان ندارد به صورت یکجانه با این موضوع برخورد کرد و از سوء استفاده و به ضد خود بدل شدن آن فعالیت متعجب بود، اگر در وضعیت کنونی ایران فقط بخواهیم در خیابان با جناح راست اپوزیسون مرزبندی کنیم نهایتاً به نفع دستگاه سرکوب و گاهاً به نفع همان جریان عمل کردهایم و یا اگر صرفاً درکتابها، مقالات و فضای مجازی فعال باشیم مسلماً ارتباط ارگانیک با جامعه قطع خواهد شد. از زاویهای دیگر شعار ما همه با هم هستیم دارای ظرفیت کافی برای برخوردی که بدان اشاره شد را دارا میباشد. ما همه با هم بر علیه اقلیت حاکم ( وجه سلبی که در خیابان طرح میشود) و بر علیه کل جناحها و رویکردهای سیاسی اقلیت در اپوزیسیون. ( وجه اثباتی که در برنامهها و سیاستهای کلی مطرح شده و نشان دهنده جایگاه ضد سرمایهدارانه است)