به عنوان یکی از بازماندگان هلاکاست شصت علیه موسوی اعلام جرم میکنم!

نامه طرفداران موسوی میگوید بروید سراغ عوامل بزرگتر، چرا موسوی؟ یعنی با این استدلال الان باید حمید نوری را هم در سوئد ول کنیم، برود سراغ کار و زندگی اش. برگردد به زندان یک چند تا نوید افکاری دیگر را زیر شکنجه بکشد، وقتی پرسیدند چرا؟ بگوید من عامل جزء هستم، برو یقه آقای خامنه ایی را بگیر!
هر کسی بند انگشتی وجدان و شرافت داشته باشد، نوار حرفهای خود موسوی را که بشنود میفهمد، هم دروغگویی حرفه ای است هم به ضرس قاطع در هر دو پریود کشتار، یعنی در سال شصت و شصت و هفت دست داشته است. در باره سال شصت مِن مِن کنان میگوید یک چیزهایی بود. بعد انکار میکند. چون دروغگو کم حواس است مدام شروع به چیدن استدلال در جهت برخورد آن موقع مجاهدین میکند. اسم بسیجی و اطلاعاتی محلشان که لابد دهها تن از بچه های مردم را لو داده یادش هست، برایش اشک تمساح می ریزد ولی اسامی اعدامیان را اصلن نمیداند. وقتی خوب گوش میکنید به خودتان میگوئید ای پفیوز! یعنی در باره سال شصت حتی نمیگوید بی اطلاع بودم. کی بود کی بود من نبودم! میگوید اصلن اعدام نبود. اینهایی هم که کشته شدند حقشان بود. چون بسیجی محل این آقا را به قتل رسانده بودند. همین حرفی که الان جمهوری اسلامی در باره نوید افکاری میزند.
در باره دفاعیاتش از اینکه هیچ خبری در سال شصت نبود، به عنوان یکی از بازماندگان این هلاکاست خونین، علیهش اعلام جرم میکنم. قشنگ معلوم است که خودش عامل اجرایی اعدامها به عنوان رئیس دولت بوده است. این درجه از انکار هلاکاست شصت علامت دست داشتن خود شخص او در این جنایت عظیم است. روزی نبود که صفحه اول کیهان پر از اسامی صدها اعدامی نباشد. سندش موجود است. ما شاهدان عینی آن هلاکاستیم.
میدانید در قوانین بین المللی اگر شما حتی مطلع باشید که کسی میخواهد آدم بکشد، بمب گذاری کند، ترور کند، و این اطلاعات را از جامعه دریغ کنید، مجرم هستید؟ خود وقوف از جنایت و عدم اعلام آن، به معنی همکاری با جنایت است. موسوی سال شصت را که بلکل انکار میکند. کشتار کردستان که هیچی، لابد حقشان بوده، انقلاب فرهنگی هم که هیچ با وجودیکه دهها دانشجو در این مقاومت کشته شدند، حجاب اجباری هم وقتی با دسته موتور سوارها پونز به سر زنها میزدند که ایشان هم مسئول دولت بود، اینهم هیچ. فقط سال شصت و هفت را دیگر نمیتواند انکار کند. اینجاست که میگوید من نمیتوانم در این باره صحبت کنم چون این داستان بیخ پیدا میکند و به خود شخص امام هم میرسد. میگوید به نفع خودش و نظام نیست در این باره صحبت کند! این یعنی چه؟ یعنی نه فقط خودش دخیل بوده، بقیه را هم که دخیل بودند تحت الحمایه خودش میگیرد، مبادا کل حقیقت رو بشود. آنوقت سئوال من از ماله کش های توده ایی که نامه به امنستی در دفاع از موسوی نوشتند این است که خب شارلاتانهای تبهکار، به جای اینکه به ما بگوئید چرا بقیه عوامل درشت را نمی چسبید، به کسی که هواداری اش را میکنید بگوئید چرا در نوار مصاحبه اش به عمد همان عوامل درشت را در میبرد؟ میداند ولی نمیگوید. خودش لااقل سه بار تکرار میکند که علت اینکه در باره کشتار زندانیان حرف نمیزند این است که اگر سر این رشته باز شود ته ندارد! این عین جمله موسوی است. این یعنی هم کشتار را انکار کنی، هم نقش خودت را یک نخست وزیر غیر مطلع جلوه بدهی و هم اینکه بگویی اوکی میدانم ولی اگر همه حقیقت را بگویم هم خودم لو میروم و هم امام و همه مسئولین نظام!
راستش علاقه ما به گیرانداختن و رسوا کردن موسوی دروغگوی جنایتکار این است که رودررویی الان ما با موسوی برای گردن گرفتن مسئولیت این جنایتی که صورت گرفت، تصویر یک به یک دادگاهی است که برای محاکمه ریز تا درشت این حکومت تدارک می بینیم. این فقط تمرین است، برای اینکه فردا وقت ما را نه موسوی و نه خامنه ایی در دادگاه با گفتن اراجیف تلف نکنند!
من یکی از بازماندگان هلاکاست شصت هستم. من در سال شصت به خاطر موج دستگیریها و اعدام دوستان و آشنایانم، به خاطر فعالیت سیاسی علیه کل نظام جمهوری اسلامی در حالیکه مثل بقیه جوانان آن دوران زیر بیست سال بودم، خیلیها حتی نوجوان بودند، از خانه و زندگی ام فراری شدم. دو سال در تهران مخفیانه زندگی کردم. دولت میرحسین موسوی طرحی را به عنوان مالک و مستاجر به اجرا گذاشت که بر اساس آن هر مالکی اگر به جوانی خانه اجاره میداد باید به همراه او به کمیته رفته و اطلاع میداد. در این دوران در زندانها گروهی روی تپه های اوین و سایر زندانها اعدام میکردند. شکنجه میکردند. جوانها را نفله میکردند. بیرون زندان مانند اس اس ها دنبال جوانها میگشتند. این طرح باعث شد حتی ما نتوانیم خانه اجاره کنیم. چون این طرح یک تله برای گیر انداختن جوانان سیاسی فراری بود. بسیاری از دوستان و رفقای من و منجمله خود من شب ها در خیابان بدون سرپناه بودیم. دوستان من در خرابه ها، پشت ماشینها و در جوبهای آب میخوابیدند. من بعد از دوسال که با کمک خانواده های زندانیان سیاسی و اعدامی در تهران خودم را سر پا نگه داشتم، ولی شبکه عظیمی از هم سن و سالهای خودم و دوستان عزیزم مثل شهرام و ساسان رسولی، نعمت مهاجرانی، پروانه رستگاری، ناصر آذری و… را اعدام کردند، به صفوف پارتیزانهای کمونیست در کردستان پیوستم تا با این حکومت بجنگم. جمهوری اسلامی عامل سرقت جوانی ما و جایگزینی آن با ترس و تراوماست. موسوی دروغ میگوید. هم در جنایت دست داشته، هم حقیقت را از مردم پنهان میکند. علیه موسوی و کلیه سران ریز و درشت این حکومت جنایتکار اعلام جرم میکنم. ننگ و نفرت بر کسانی که هنوز بعد از چهل سال جنایت دست به قلم میبرند و از موسوی دفاع میکنند. شرف قلم مائیم نه شما بی شرفهای بی وجدان که با انکار این هلاکاست همکاری میکنید. هر کسی امضائش زیر پای نامه به امنستی برای دفاع از موسوی و انکار هلاکاست شصت است با قلم و با امضا در این جنایت خونین شریک و سهیم است. خجالت بکشید! ننگ بر همه شما توده ایها، اصلاح طلبان ورشکسته، موسوی چیهای دروغگو و ریاکار!

اینرا هم بخوانید

فال حافظ و رشد بلاهت و خرافات به جای خرد!

در همین چند روز اخیر در صفحات افراد زیادی مشاهده کردیم که نه به شوخی، …