تجربه ای از انقلاب 57 که پنهان میشود- یاشار سهندی

مندرج در کارگر کمونیست 759

انقلاب زن، زندگی، آزادی صدمین روز خود را پشت سر گذاشت. در این صد روز یک دنیا شوق و امید؛ امید به تغییر، شوق یک زندگی بهتر در دلهای مردم ایران و جهان زنده شد. انقلاب در حال چاق کردن نفس خود است تا با هجوم وسیع دیگری بار دیگر خیابانها را به تسخیر خود درآورد. انقلاب ساکت نشده و آرام نگرفته بلکه این روزها در مبارزه سهمگین علیه اعدام حضور قاطع خود را اعلام می کند.

 یکی از ویژگیهای این انقلاب این است که خواسته هایی که می شد انتظار داشت در فردای سرنگونی حکومت اسلامی مطرح شود را پیش از سرنگونی حکومت اسلامی به دستاوردی مهم تبدیل کرده است. در قدم اول، حجاب سوزانده شد و ضربه ای مهلک بر مرد سالاری و مذهب فرود آورد. اکنون مبارزه توده ای در سراسر ایران، علیه اعدام شکل گرفته است. در جایی مانند سیستان وبلوچستان که جنبش اسلامی در لباس مذهب سنی هنوز نفس میکشد، شعار “مرگ به جمهوری اعدامی” شعار اصلی مبارزات مردم گردیده و در سراسر ایران منعکس شده است و این خود ضربه ای دیگر نه تنها به حکومت اسلامی بلکه به جنبش اسلامی در هر رنگ و نفش وارد کرده است. اینها دستاوردهایی است که هیچ نیرویی نمی تواند آنرا پس بگیرد.

ما بارها تاکید کرده ایم که برای آلترناتیو شدن کمونیسم و چپ وظیفه کمونیستها تعمیق کردن “نه” مردم است و در این صورت است که اپوزیسیون راست ایزوله خواهد شد. در این روزها، یکی از راههای ایزوله کردن هر چه بیشتر این اپوزیسیون مبارزه علیه اعدام به عنوان قتل عمد دولتی است که اکنون به شکل فراگیر بروز پیدا کرده است. این دستاورد را نیز باید به حساب کمونیسم کارگری نوشت. چرا که اولین بار دو دهه پیش مبارزه علیه اعدام را یکی از عرصه های مهم مبارزه علیه حکومت اسلامی و کل بورژوازی دانست و عملا برای لغو این حکم ضد انسانی مبارزه کرد.

 این یک سوی قضیه است؛ سوی پر شکوه و انسانی ای که با فعالیت متشکل کمونیستهایی که در حزب کمونیست کارگری جمع شده اند ممکن گردیده است. خود این حزب اما نتیجه تجربه انقلاب 57 است. در بحبوحه آن انقلاب کمونیستها به این درک رسیدند که بدون “ستاد طبقاتی طبقه کارگر”، یعنی حزب کمونیستی، کار زیادی از طبقه کارگر بر نمی آید.

سوی دیگر قضیه این است که کمونیستهایی هم هستند که در اشاره خود به انقلاب 57 این تجربه و این دستاورد را درز گرفته اند و اصلا به روی خود نمی آورند که یک زمانی کمونیستها در ایران “هدف اساس جنبش کمونیستی، تشکیل حزب کمونیست” میدانستند، اما امروز چون منفرد و “مستقل” شده اند، چون کشف کرده اند به تنهایی میتوانند کارهای بزرگتری صورت دهند، لام تا کام در مورد متشکل شدن در حزب کمونیستی حرفی به میان نمی آورند و نه تنها این، بلکه کشف کرده اند که جنبش کارگری “بدون برخورداری از حزب مستقل” قادر است “انقلاب عظیم علیه استبداد حاکم” را سازمان بدهد. تا آنجا این بحث را توسعه داده اند که برخی بی خیال حتی”تشکل مستقل محیط کار” شدند، چه رسد به حزب سیاسی طبقه کارگر. گاه در تناقض گویی شاهکار می آفرینند. از سویی تاکید میشود بدون هیچ تشکلی میتوان به رهایی رسید، از سویی تاکید میکنند فعالین کارگری با “همکاران و همیاران” بنشییند گفتگو کنند که تشکل در محیط کار شکل بگیرد و حزب طبقاتی کار هم نتیجه خرد جمعی این فعالین است. بیچاره فعالین کارگری!

کشف کرده اند حزب “خدمات تئوریک” ارائه نمی دهد(!) و “این جاده دو طرفه است”؛ خود کارگران باید بکوشند آگاهی سوسیالیستی را نشر دهند!  و بعد چون یک پیر دنیا دیده فریاد می زنند:” پس کجایند آن محافل کارگران و آن مبارزان سخت کوش، که در عرصه “مبارزه نظری و فکری” و جنگ بر سر تصویر از حال و آینده، به چاپ، توزیع و پخش  “مانیفست” دوران ما بر روی کاغذ و در تیراژ فراوان برای “تنویر افکار” به میدان بیایند؟” یکی دیگر می گوید:” رفقای کارگر، فرصت را از دست ندهید، فرصت زیاد ندارید، خود را با ایجاد کمیته های مخفی و مسلح در محل کارگر، هسته های اولیه حزب سیاسی، متشکل و متحد و مسلح نمائید که جنگ طبقاتی جنگی ناگزیر است. مرگ و زندگی هر دو ممکن هستند!” یکی دیگر می گوید:” کار روی طبقه کارگر و بیکاران(!!؟) و به میدان آوردن این لشکر سی میلیونی باید از اولویت اول در برنامه کار فعالین سیاسی و رهبران کارگری قرار بگیرد.” و دیگری:” …وجود یک جنبش چپ به تنهایی برای پیروزی آن کافی نیست. این جنبش باید تعین یابد … این تعین یابی وظیفه همه لیدرهای جنبش کارگری و دیگر جنبشهای اجتماعی و کمونیستها و چپهای جامعه است که (هیچ جا متشکل نیستند!) با اتکا به رهبران و لیدرهای حاضر در میدان جنگ با جمهوری اسلامی به آن شکل بدهد و قابل انتخاب کند.”

و این دوستان، هر کدامشان یک جوری هم سخن می گویند که هر کس نداند فکر میکند از پایگاهی در میان طبقه برخوردارند. اما به واقع این سلب مسئولیت کردن از خود، روی دیگر اپوزیسیون راست هراسی است که در صد روز گذشته اولویت اول و آخرشان شده. هراس افکنی از تجربه انقلاب 57، وقتی تکمیل میشود که مهمترین وظیفه کمونیستها درز گرفته شود و به فعال کارگری احاله میشود. بالاخره برای راحتی وجدان خود این هم کاری است که روزی مدعی شوی ما که گفتیم شکست میخوریم!

منصور حکمت یکی از خصوصیاتش این بود که خیلی ساده حرف میزد. مسئله را نمی پیچاند، پوشش فلسفی و تئوری آنچنانی نمی داد که ده تا منبع فلسفی را زیر رو کنی آخرش نفهمی داستان سر چی بوده! در سال 1989 در اولین سمینار مبانی کمونیسم کارگری جمله ساده ای بیان کرده که شاید به گوش هیچکس نرسید. او در مورد جنبش کمونیسم کارگری گفت: “من طرفدار يک جنبش سوال داشتن نيستم، طرفدار جنبش جواب دادن هستم”. او خواستار جنبشی بود که در متن باشد نه حاشیه. نیست که ببیند اگر در سال 57 ،کمونیستهایی که جدی بودند و مسئله شان رهایی جامعه بود در فکر چند و چون تشکیل حزب طبقه کارگر بودند؛ اکنون اما کمونیستهایی هستند که نه تنها اهل جواب دادن نیستند بلکه حتی سوال داشتن را هم ترک کرده اند و همه چیز را محول به دیگران کرده اند و ایشان نقشی جز هشدار دادن برای خود قایل نیستند: “آهای ایهاالناس مواظب باشید. فعالین کارگری دست بجنبانید که اپوزیسیون راست دارد می آید!” برای کسانی که دچار سندروم کابوس شکست انقلاب 57 شده اند، همه تلاشی که در بطن انقلاب 57 برای شکل گیری حزب سیاسی کارگران شد، عمدا فراموش میشود تا همه آن چیزی را که یک حزب کمونیستی باید انجام دهد بر دوش فعالین و لیدرهای جنبش کارگری می اندازند تا بی عملی و بی اثری خود را بپوشانند.

منصور حکمت در همان سخنرانی تاکید میکند:” حزب کمونيستى بايد حزبى کارگرى باشد. …حزب کارگرى به اعتبار اينکه تئورى انقلاب طبقه کارگر را دست گرفته يا درجهت منافع طبقه کارگر پيکار ميکند يا چيزى شبيه اين کارگرى محسوب (نميشود.) …حزب توده اى کارگران، حزبى که کارگران در مقياس وسيع در آن عضو باشند تنها تحت شرايط معينى بدست ميآيد. تنها تحت شرايط خاصى احزاب کمونيستى امکان پيدا ميکنند حزب توده اى کارگران باشند. پس بهرحال اين حزب حزب بخشى از طبقه کارگر است. …. من فکر ميکنم حزب کمونيست قرار نيست به اين معنى حزب پيشاهنگ ايدئولوژيکى و تئوريکى باشد. خود حزب، به اعتبار مارکسيسم و برنامه سوسياليستى و سياسى اش، به معناى سياسى و فکرى کلمه، پيشاهنگ طبقه است. … وقتى مارکس از اين حرف ميزند که کمونيستها چه هستند و چه نيستند، فورا به رابطه کمونيستها با ساير بخشهاى جنبش کارگرى اشاره ميکند. ميگويد کمونيستها آن بخشى از طبقه کارگر هستند که در تمام دقايق اين مبارزه و اعتراض طبقه حضور دارند اما آن بخشى از طبقه کارگرند که افق سراسرى و فراگير طبقه کارگر را گم نميکنند و در همه دقايق و مراحل مبارزه آنرا دنبال و نمايندگى ميکنند…” این سخنان در شرایطی میگفت که حزب کمونیست تشکیل شده بود که خود نقشی اساسی در آن اتفاق داشت. اما او را راضی نمی کرد چون مشاهده میکرد که با وجود تشکیل حزب کمونیست، کمونیستها “منشا اثر” نیستند برای همین خواستار حزبی بود که ریشه اش به جنبش جواب دادن بر میگشت.

“جنبش جواب دادن” جنبشی است که اراده کرده در برابر حکومت نماینده کل جامعه باشد و در برابر جامعه نماینده طبقه کارگر و این تنها متشکل شدن کمونیستها در حزب کمونیستی ممکن است. خوشبختی ما کارگران ایران در سال 1401 در بطن انقلاب زن، زندگی، آزادی این است که بر خلاف سال 57 اکنون این حزب وجود دارد. حزب کمونیست کارگری، حزبی  سرشار از تجربه در مبارزه علیه سرمایه داری و حکومت اسلامی سرمایه، حزبی که بخشى از طبقه کارگر است و افق سراسرى و فراگير طبقه کارگر، رهایی کل جامعه را گم نميکند و در همه دقايق و مراحل مبارزه آنرا دنبال و نمايندگى ميکند. تجربه ای از انقلاب 57 که خیلی ها مایل نیستند آنرا بخاطر آورند.

اینرا هم بخوانید

اول مه فرصتی برای ابراز چپ اجتماعی- یاشار سهندی

میثاقی در شش بند از سوی هشت تشکل کارگران، بازنشستگان، دادخواهان، پرستاران و زنان به …