تغییر فرهنگ چگونه؟

مدتی است که می خواستم تلنگری به این موضوع، ( تغییر فرهنگ چگونه؟ ) بزنم اما وقت و فرصت آن نبود. امروز فرصت آن دست داد و از منظر خودم به آن اشاراتی میکنم.
هر گونه تغییر در فرهنگ و ادبیات پیشرو جامعه و بسیاری مسائل دیگر که به آن روبنایی میگویند منوط به تغییر بنیادی مناسبات اقتصادی و سیاسی در حاکمیت است. نظام های حاکم متکی بر مناسبات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، فرهنگ، سنن و ادبیات متناسب با همان مناسبات را در سطح جامعه رواج میدهند.
با این وصف سئوال این است، آیا در صورت وجود حکومت اسلامی که بر مناسباتی از نظر اقتصادی غارتگرانه، و اینکه از نظر سیاسی و اجتماعی کمترین اعتباری در هیچ کجا ندارد می توان فرهنگ و ادبیات مدرن و پیشرو را در میان مردم در ایران جاگیر کرد؟ پاسخ من به این سئوال مثبت است. آنچه را که میتواند در ایجاد و تغییر فرهنگ عمومی مبتنی بر مناسبات نظامهای موجود در میان شهروندان متحول کرد امری ممکن است بویژه در ایران تحت حاکمیت اسلامی که جامعه و نسل جوان مدام به این حکومت، قوانین و فرهنگ عقب مانده و ضد انسانی اش دهن کجی میکنند.
سر راست برویم سر اصل موضوع. طی سالها، دهه ها و حداقل قرون گذشته در مملکتی چون ایران قدرت های حاکم بر جامعه، ادبیات، سنن، فرهنگ و حتی اصطلاحات روزمره کوچه و بازار مردم را به سبک خود مهندسی کرده و شکل داده اند.
متاسفانه در میان برخی جریانات و طیف روشنفکر هنوز استفاده از لایه های همان ادبیات و فرهنگ کهنه رایج است.
شاید مثالها گویا تر باشند. “خانه یا منزل پدری”، اطلاق افراد و اشخاص با تعلق به پدر. روزنامه نگار قرن بیست و یک وقتی میخواهد یک فرد زندانی یا دستگیر شده را در خبر خود منعکس کند مینویسد، مهین صفایی “فرزند محمود”. در “خانه پدری” بازداشت شد. در این ادبیات روزنامه نگاری مادر هیچ نقش و جایگاهی ندارد. یا همان اصطلاح “خانه پدری” که از سهم مادر خبری نیست همچنان تراوش میشود؟ آیا بیان منزل خانوادگی گویای دربرگرفتن همه اعضای خانواده نیست؟ آیا وقت آن نرسیده که یکبار برای همیشه تعلق افراد حقیقی و حقوقی را به اعتبار خود آن شخص با بیان اسم و اسم فامیل استفاده کرد؟
جالبتر از اینها این است که یک سازمان چپ ( فدائیان و هنوز برخی دیگر) که خود را مارکسیست و کمونیست میدانند افراد خود را که در زندان یا درگیری با ماموران حکومت کشته شده اند “شهید” می نامند. واژه ای که ریشه و اصل آنرا میتوان در میان احادیث و کتابهای اسلامی بیرون کشید. مدتها است که در میان مردم در ایران، خانواده ها به عزیزان از دست رفته خود از اصطلاح “جانباخته” استفاده میکنند آنگاه سازمان سیاسی مدعی چپ هنوز در واژه “شهید” غوطه میخورد.
جنبه دیگر اطلاق افراد با عناوینی چون، خانم و یا آقا، زن یا دختر، مرد یا پسر و یا عموما افراد را با شغلی که دارند نام می برند. مثلا دکتر، مهندس، استاد و الی آخر.. شاید پرسیده شود پس باید چگونه افراد را خطاب قرار داد؟ پاسخ این است. هر کس بعد از تولد در هر نقطه ای از این دنیا شناسنامه ای دارد که در آن اسم و اسم فامیل او در آن درج شده است. هر کس را میتوان تنها به اعتبار نام و نام خانوادگی مورد خطاب قرار داد.
تاریخا اسم خانوادگی هم بر مبنای نقش و جایگاه پدر و یا مرد تعیین شده است. این را هم باید کنار زد و مادر و پدر در توافقی دو طرفه که حق هیچ کس ضایع نشود اسمی به عنوان اسم خانوادگی را با رضایت کامل دو نفر برای فرزندشان تعیین کنند.
بارها دیده شده که پدر یا مادری برای معرفی فرزند می گویند “پسر من” یا “دختر من” این مورد بیشتر در میان مردان یا پدران رایج است متاسفانه آنهم در میان ایرانیان خارج از کشور. مثلا فردی میگوید امروز جشن تولد “پسرم” است. یا جشن فارغ التحصیلی “دخترم” است. بگونه ای این اصطلاح مالکیت بکار برده میشود انگار خودش فرزند را زاییده است و هیچ حس مشترک و برابری که فرزند یا فرزندان که هم مادر و هم پدر به اندازه هم در موجودیت آنان سهیم هستند بچشم نمیخورد. حتی اگر جانب انصاف را مد نظر بگیریم سهم مادر در ۹ ماه حاملگی، درد زایمان، شب زنده داری ها، مراقبت های شبانه روزی و موارد بسیاری از این دست را پدر بر عهده ندارد آنگاه در جشن فارغ التحصیلی فرزند میگوید، دخترم یا پسرم فارغ التحصیل شدند.
یا مثال دیگر در ملاقات و دیدارها است که عادتا از کلمات “سلام” و “خداحافظ” استفاده میشود. نظام پادشاهی پهلوی و غلیظ تر و عمیق تر از آن نظام عصر حجری اسلامی حاکم بر ایران این واژه ها را در کتابهای درسی، در روزنامه ها و تلویزیون و در معاشرتهای اجتماعی همچون تگرگ تا به امروز بر سر جامعه فرو ریخته اند. میتوان این خزعبلات اسلامی را کنار زد و کلمات و عبارات امروزی تر، مدرن و بدور از این شائبه ها را جایگزین کرد. نمونه های تغییر این واژه ها را میتوان در زندگی نسل جوان در جامعه ایران دید. هنگام ملاقات میگویند، “خیلی وقت است دلم برات تنگ شده” موقع دور شدن از هم ، “بای” یا “دوباره می بینمت” و بسیاری از این اصطلاحات عمیقا عاطفی و صمیمانه. کسانی را میشناسم که سی سال است در اروپا زندگی میکنند اما هنوز آن وصله های فرهنگی را که با خود به کشور اروپایی آورده اند همچنان با خود یدک میکشند. ناموس پرستی یکی از این موارد است.
مثل این میماند که چرخ های گاری صد سال قبل به اتومبیل های آخرین مدل سال ۲۰۲۱ وصل شوند. آیا وقت آن نرسیده که از پینه وصله های ادبیات و فرهنگ زنگ زده مناسبات عهد کهن دست شست و خود را با دستاوردهای مدرن و مترقی اوایل دهه سوم قرن ۲۱ منطبق کرد؟
مثالهای عدیده و بسیاری را میتوان ردیف کرد اما من سعی کردم برای زدن تلنگری به این موضوع تنها به مواردی از آنها اشاره کنم.
تمامی این واژه ها، ادبیات و فرهنگ، متاثر از مناسبات منفعت طلبانه در ساختار مالکیت خصوصی که ریشه های اقتصادی در حاکمیت دارد سرچشمه میگیرند. قطعا با برچیدن همین ریشه های ساختاری نظم سود، سرمایه و مالکیت است که میتوان بر مبنای یک ساختار انسانی، برابر، آزاد و سوسیالیستی فرهنگ، ادبیات و دیگر مسائل روبنایی پیشرو در جایگاه واقعی خود قرار گیرند. اما می توان تلاش در رواج فرهنگ و ادبیاتی مدرن و پیشرو رو به جامعه را گسترش داد . خوشبختانه این را نسل جوان امروز در ایران مدتها است آغاز کرده است.
در حالیکه هزاران مسجد، صدها امام زاده و کتب درسی مملو از خزعبلات اسلامی نظیر نماز، روزه، معجزات و دیگر اراجیف با سرمایه هنگفت بیش از چهار دهه در حاکمیت اسلامی پمپاژ میشوند، نسل جوان سرگرم راه اندازی گروه های پاپ زیرزمینی، گردش در میدیای اجتماعی، تاثیر گرفتن از فرهنگ و ادبیات مدرن غربی هستند، بابت آن هم هزینه زندان، شلاق، توهین و تحقیر را پرداخت کرده اند.
۱۸ فوریه ۲۰۲۱

اینرا هم بخوانید

راه حل سقز علیه تهاجم شیمیایی- عبدل گلپریان

روز یکشنبه ۲۰ فروردین دست‌کم شش مدرسه دخترانه در شهر سقز به‌طور هم‌زمان هدف حملات …