جنبش شورایی وکمونیسم کارگری؛ خود آگاهی یک جنبش

اخیرا حسین اکبری یکی از فعالینی که معمولا تحت عنوان فعال کارگری قلم میزند، طی نوشته هایی ضمن حمله به جنبش مجمع عمومی و شورایی و نقد به تدوین کنندگان قانون کذایی کار جمهوری اسلامی همه تلاشش اینست که بگوید سندیکای مورد نظر ایشان از شوراهای اسلامی بهتر است. بدین ترتیب در حالیکه کارگران در تقابل با شوراهای اسلامی از تشکل مستقل خود سخن میگویند. در حالیکه در جایی چون نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز کارگران در تقابلشان با نهادهای دست ساز حکومتی از تشکل مستقل خود و مجمع عمومی سخن میگویند و پرچم شوراها برافراشته شده است. اینان در آخرین تلاشهایشان در مقابل هشدار به مقامات حکومتی قرار گرفته و ضمن گوشزد کرد ناکارایی شورایی اسلامی نسخه سندیکای مورد نظر خود را راه مقابله با جنبش شورایی قرار داده اند. این هم در واقع تلاشی دیگر در جهت حفظ مبارزات کارگری در سیستم موجود و مهار زدن بر آن است. اما دیگر دیر است و کارگران نیشکر هفت تپه پیشاپیش این جبهه نبر با ایجاد عملی شورایشان و عمل مستقیم خود به کل جامعه راه نشان میدهند. و گفتمان اداره شورایی را جلو جنبش کارگری و کل جامعه قرار داده اند. (در این مورد در نشریه شماره 653 کارگر کمونیستدر یادداشتی تحت عنوان “از این چاله تا به چاله دیگر” به آن پرداختیم.).
در پرتو همین مباحثمحمود قزوینییکی از فعالین سیاسی در خارج کشوربر آن شده در جواب به حسین اکبرینشان دهد ” آن جنبشی که در شرائط حال می تواند جنبش کارگری را به داشتن تشکیلات توده ای رهنمون کند، جنبش شورایی کارگران است. ” و در بررسی اینکه جنبش سندیکایی در ایران چرا نمی تواند شکل بگیرد اشاره به ” عدم وجود پایگاه اقتصادی و سیاسی” آن در ایران داردجوهر حرف او اینست :” اگر رفرمیسم و سوسیال دموکراسی در یک کشور به دلیل شرائط تولید و بازتولید سرمایه داری در آن کشور و به دلیل نیاز خاص سرمایه به ارزان نگه داشتن نیروی کار ممکن نباشد، سندیکالیسم نیز نمی تواند به عنوان بخشی از این سیستم پا بگیرد و قوام یابد.” در سراسر یاددشتهای چهار گانهمحمود قزوینی تاکید دارد “جنبش مجمع عمومی می رود تا به عنوان یک سنت کارگری در میان کارگران تثبیت شود” و تاکید میکند “مانع اصلی عدم تشکل توده ای در ایران دیکتاتوری عریان و خفقان است” اما ناگهان یکباره خود زنی میکند و مدعی میشود “ضعف جنبش مجمع عمومی و شورایی و عدم تداوم جنبش مجمع عمومی” بعد از هر مبارزه معین :” دقیقا به ضعف آلترناتیو کمونیستی، به ضعف گرایش رادیکال کارگری، گرایش سوسیالیستی در جامعه و میان کارگران برمی گردد.” . در این نوشته تلاش من اینست که به این مباحث بپردازم. ولی پیش از آن برخی نکات را یاد آور شویم و بر آنها تاکید کنیم.

هر جنبش اجتماعی در جریان شکل گیری و تداوم و پیش بردن امر خود تشکل مورد نیاز خود را شکل می دهد. تشکل یک داده از پیشی نیست. شکل گیری تشکل یک روند است که در جریان شکل گیری و مبارزه با توجه به اهداف پیش روی یک جنبش و تعریفی که جنبش از خود می دهد شکل میگیرد. اینکه یک تشکل معین در یک جنبش معین چقدر می تواند امر آن جنبش را به پیش ببرد بسته به توازن قوا در جامعه است. در این میان تاریخ گذشته و تجارب آن اما به گونه ای انعکاس می یابد که گویا یک جنبش معین بعد از شکل گیری تشکل خاص براه می افتد. ظاهرا یک تشکلی باید باشد تا یک مبارزه معینی به پیش برود و تجربه تاریخی هم برایش فراهم است و فراموش می گردد که این تجربه تاریخی ابتدا به ساکن اتفاق نیافتاده است. تشکل دیده میشود و اما پشت سر آن که یک جنبش معینی وجود داشته و نیاز آن جنبش به تشکل خاصی منجر شده است، دیده نمی شود.شعار معروف”چاره رنجبران وحدت وتشکیلات است” به خوبی گویای وضعیتی که به آن اشاره کردیم، است. در پوشش این شعار هر مبارزه طبقه کارگر که برای بهبود وضع زندگی اش براه افتاده همیشه با دلسوزی و ترحم فراوان حقیر شمرده شده است. این نکته فراموش میشود که برای هر مبارزه ای سطحی از سازماندهی و در نتیجه به تشکل معینی نیار است تا یک مبارزه مشخص پیش برده شود. اما چون یک دفتر و دستکی نیست که نام یک تشکیلات معین بر دیوارش کوبیده شده باشد، همیشه با این توجیه که تشکلی در کار نبوده یا یک مبارزه معین منجر به ساخت تشکل ( و مشخصا سندیکا) نشده وبخصوص اینکه پیشروان کارگری به تاریخ مبارزه تشکیلاتی جنبش تسلط نداشته اند و یا بی خبر بوده اند و در نتیجه نتوانسته اند مبارزه را درست به پیش ببرند،زیر تیغ انتقاد قرار گرفته شده اند.؛ حکایت دوستی خاله خرسه است! اینجا بیش از آنکه حریف یعنی سرمایه داری محکوم شود، خود فعالین مورد شماتت قرار می گیرند که در فکر تشکل ( تشکیلات مورد نظر بهانه گیران) نبوده اند!
طبقه کارگر برای بهبود زیست و نجات خویش از استثمار درگیر کشمکش مدام با سرمایه داری است و در طی پروسه مبارزاتی برای اهداف معین خود با تجربیاتی که کسب کرده و نقد این جنبش به نظام مسلط ( سرمایه داری) ، تشکیلات این جنبش شکل های متفاوتی به خود گرفته است.هر تشکلی هم تا آنجا دوام داشته که توانسته ابزار مناسبی برای یک مبارزه معین باشد و نقش خود را در دوره ای معین انجام داده است و وقتی ضرورت وجودی خویش را از دست داده کارش به پایان رسیده است. از جنبش چارتیستها در انگلستان قرن نوزدهم تا جنبش مجمع عمومی وشورایی در ایران در ابتدای قرن بیست و یکم، تاریخی است که این جنبش از سر گذراندهو هر کدام جنبش کارگری را تا مرحله ای پیش برده اند. این تاریخ جهانی یک جنبش جهانی،یک طبقه جهانی است که در هر منطقه متناسب با رشد جنبش کارگری و توازن قوا بر این جنبش گذشته است.
کارگری که دستمزد خود را دریافت نمی کند، بیمه نمی شود، به راحتی آب خوردن اخراج می گردد، از امنیت شغلی مطلقا برخوردار نیست، در محل کار به قتل می رسد و …. ابتدا به ساکن نمی رود تاریخ جنبش کارگری را مطالعه کند و بعد تشکل مناسبی در این تاریخ کشف کند تا بعد تشخیص دهد که فلان تشکیلات بدردش می خورد یا نه. تاریخ برای الگو برداری شکل نمی گیرد. تاریخ واقعی تاریخ مبارزه و کشمکش دائمی طبقاتی است و متناسب با هر زمان طبقات درگیر در تشکیلات مناسب خود سازمان می یابند تا امر واقعی خود را شکل دهند. اما برای چپ ایدئولوژیک زده تاریخ منجمد شده است. ایشان از نیاز امروز جنبش شروع نمی کنند. از تاریخ گذشته آغاز می کنند و در همان گذشته در جا میزنند و به تقدیس آن می پردازند.
جنبش کارگری ایران با وجود جنبش سوسیال دموکراسی در روسیه و کارگران مهاجر ایرانی در باکو این شانس را داشته است که از همان ابتدا گرایش سوسیالیستی در آن شکل بگیرید. جنبش کارگریدردهه بیست شمسیدر نتیجه بهم خوردن توازن قوا درجامعه و نیز اعتبار انقلاب اکتبر که هنوز تاریخی از آن نگذشته بود،دست بالا یافت.گرایش رفرمیستی سندیکای قوی که دراین دهه در ایران شکل گرفت انعکاسی از وضعیت طبقه کارگر جوان ایران بود و تلاشی بود برای قائم به ذات شدن این جنبش. حزب توده که ابزاری برای چانه زنی شوروی بعد از جنگ دوم جهانی در ایران بود، در جهت سیاستهای خود از جنبش سندیکایی به عنوان اهرم فشار استفاده کرد و در سازماندهی آن نقش موثری داشت. اما از آنجا که سرنوشت جنبش سندیکای به سرنوشت حزب توده گره خورده بود با سرکوب بعد از کودتای 28 مرداد این جنبش نیز به محاق رفت. تلاش مذبوحانه حکومت بعد از کودتا در سالهای بعد که جنبش کارگری تکانی به خود داده بود برای شکل دادن به سندیکای زرد هم به جای نرسید و نباید هم می رسید. با محکم شدن جا پای دیکتاتوری خشن پهلوی دوم حتی نیازی به احزاب جان نثار هم حس نمی شد. برای همین در آنها هم تخته گشت و “حزب رستاخیز ملت ایران” قرار بود شاه و ملت را یکی کند!
از اتحادیه و سندیکاهای اولیه تا جنبش سندیکایی دهه بیست شمسی تا شوراهای انقلاب 57 تا جنبش مجمع عمومی و شورایی امروز پروسه خود آگاهی گرایش سوسیالیستی طبقه کارگر ایران است.در انقلاب 57 جنبش سندیکای آنچنان که باید و شاید نتوانست مجددا مانند دهه بیست پا بگیرد. چون معادلات جهانی و نقش شوروی بسیار متفاوت از سه دهه قبل گردیده بود و از آن مهمتر خود انقلاب بود که توده وسیعی از مردم را به خیابان آورده بود.، شکل گیری شوراها در انقلاب 57 نه نتیجه تفحص کارگران ایران در تاریخ جنبش کارگری ایران و جهان بلکه یک نیاز مهم برای مشارکت در انقلاب توده ای بود. چون مشارکت وسیع در انقلاب جاری مطرح بود وشوراها مناسب ترین شکل تشکل بود.
اگر جنبش کمونیستی جنبشی طبقاتی دیده شود، جنبشی متعلق به طبقه کارگر و نه اختراع اندیشمندان، نه “دانای کل” که سر راه سبز میشوند و به کارگران میگویند چه به صلاح تان است و چه نیست و تازه میخواهند با طبقه کارگر پیوند بخورند. متوجه خواهیم شد وقتی صحبت از این میشود که کمونیسم کارگری پایه مادی آن بر جنبش شواریی طبقه کارگر که در انقلاب 57 شکل گرفت، متکی بود،کجای کار ایستاده و چرا به جنبش شورایی تاکید میکند. زنده بودن جنبش شواریی و عمیق تر شدن این بحث و اکنون به عنوان یک آلترناتیو مطرح شدن آنبه نتیجه تلاش گرایش رادیکال کارگری، گرایش کمونیستی در چهار دهه گذشته بر میگردد. و اینجا صحبت از یک رابطه دو سویه نیست، بلکه صحبت از یک جنبش است که پیش از بیش خود آگاه تر شده است. کمونیسم کارگری آن آلترناتیو و گرایش رادیکال کارگری است که جنبش شورایی را به نقد عمیقی و گسترده ای بر علیه سرمایه داری مجهز کرده است. از جمله ما در این سالها شاهدیم که رهبران و فعالین کارگری به مثابه رهبر جامعه قد علم می کنند و در بیانیه های که از سوی آنان صادر میشود بر بازگرداندن اختیار به انسان یعنی سوسیالیسم صحبت می کنند. از شادی و رفاه و معیشت و منزلت انسان صحبت میشود و بر هویت انسانی تاکید میشود. جنبش کمونیسم کارگری جنبشی بالای سر طبقه کارگر نیست جنبشی از آن طبقه کارگر است و به همین دلیل بحث هایش در چهار دهه گذشته تکرار ملال آور تجربه های گذشته نیست. در بررسی تجربه های تاریخی گذشته سعی ندارد که گذشته را چراغ راه آینده کند بلکه میخواهد وضعیت امروز خود را توضیح دهد تا بتواند آینده را تغییر دهد. کمونیسم کارگری آن آلترناتیو کمونیستی قوی ای است که در سطح وسیع وجود دارد و نیروی خود را از جنبشی میگیرد که میخواهد اساس جامعه را تغییر دهد و جنبش شورایی آن ظرف وتشکل مناسب برای این مهم است. کمونیسم کارگری آن قدر بر خود و جنبش خود مطمئن است که خود را به مثابه نماینده جامعه معرفی می کند که در مقابل حکومت هار اسلامی سرمایه تمام قد ایستاده است.
ادعای ” ضعف آلترناتیو کمونیستی و گرایش رادیکال کارگری” در جنبش کارگری، نشان از بی ادعایی گوینده آن در جنبش کارگری و ضعف خود او است. “بی ادعایی” گوینده نه از شکست نفسی بلکه بخاطر این است که نقشی برای خود و طیفی از منفعلین که خود را هنوز کمونیست کارگری میدانند در تحولات کنونی جامعه قایل نیستند. محمود قزوینی دست به قلم شده تا ثابت کند: “…اما آنها ( رهبران و فعالین کارگری) بهتر از هر کسی میدانند که قادر به انتخاب نماینده و یا نمایندگان دائمی تر و دستیابی به تشکل با ثبات نیستند. دستیابی به نماینده دائمی تر و یا تشکل با ثبات در سطح وسیع و در مراکز اصلی و بزرگ صنعتی احتیاج به تغییر توازن قوا و یا براه افتادن یک جنبش توده ای سراسری برای دستیابی به تشکل دارد…” و در انتهای بخش چهارم یادداشتهای خود تاکید میکند:”…ما از دهه شصت تاکنون گفتیم تنها راه پیشبرد مبارزه روزمره توده کارگران و امکان متحد شدن آنها تکیه بر مجمع عمومی و دائمی کردن آن است. این اختراع ذهنی فردی نبود، بلکه برگرفته از جنبش کارگری و امکانات آن بود که در همان اوائل سرکوب دهه شصت توسط منصور حکمت جمع بندی و تئوریزه شد و راهنمایی بسیاری از فعالین و رهبران کارگری قرار گرفت و امروز میرود تا کاملا به یک سنت در جنبش کارگری ایران تبدیل شود.” بعد از تاکید بر این نکات درست به یکباره ادعای ضعف آلترناتیو کمونیستی و گرایش رادیکال کارگریرا مطرح میکند که نشان از تسلیم در برابر جریانی دارد که دست به نقد آنها زده است، شکست طلبی است.
یاشار سهندی

اینرا هم بخوانید

کرامت انسانی و هیاهو بر سر نام قومی خلیج- یاشار سهندی

کارگر کمونیست ۸۸۳بار دیگر هیاهو بر سر نام یک آبراهی در جنوب ایران بالا گرفته …