این سمینار از طرف نمایندگی خارج کشور کومه له سازمان کردستان حزب کمونیست ایران سازمان داده شده بود و پنج جریان چپ و کمونیست در آن شرکت داشتند. ما اینجا متن سخنرانی رفیق محمد آسنگران را پیاده کرده و منتشر میکنیم. علاقه مندان میتوانند در سایتها و میدیای اجتماعی به کلیت این سمینار و سخنرانی بقیه سخنرانان دسترسی پیدا کنند.
محمد آسنگران: با تشکر از نمایندگی کومله در خارج کشور برای سازمان دادن این سمینار و با تشکر از همه شما که در این سمینار حضور دارید. سازمان دادن چنین سمیناری یک اقدام بجا است زیرا قرار است در مورد مسائلی حرف زده شود که مشغله مردم در جامعه ایران و حتی بدرجات زیادی مردم در کشورهای منطقه است. واقعیتی که همه ما شاهد آن هستیم تحولاتی است که در ایران جاری است و انتظار میرود تغییرات جدیی در این جامعه اتفاق بیفتد. بجز جمهوری اسلامی همه جریانات چپ و راست آن جامعه توافق دارند که این اعتراضات اخیر در ایران نهایتا باعث تحولاتی بنیادی در این جامعه میشود. جمهوری اسلامی هم اینرا میداند اما دوست ندارد اینرا اذعان کند.
همه میدانیم از دیماه ١٣٩٦ جنبشی آغاز شده است و اتفاقاتی در ایران افتاده است. این یک فاز جدید در اوضاع سیاسی ایران است و به موضوعی تبدیل شده است که همه نیروهای پوزیسیون و اپوزیسیون انتظارات متفاوتی از آن دارند. یا میخواهند روندی طی بشود که هر کدام از آنها خواهانش هستند. تا جایی که به نیروهای کمونیست و چپ مربوط است معلوم است تلاش میکنند نقش خود را ایفا کنند و اینبار مثل سال 57 اجازه ندهند نیروهای راست و بورژوایی دوباره سر این جنبش را ببرند و نوع دیگری از حکومت استبدادی و دیکتاتوری و فقر و زندگی پر مشقت به مردم تحمیل کنند. همین یک فاکتور جدالی را بوجود آورده است که اگر با دوره انقلاب 57 آنرا مقایسه کنید و تعدادی از شما از نسل 57 هستید و میدانید به چه چیزی اشاره میکنم. همه میدانند که این جدال بین چپ و راست آن سالها نتوانست خود را نشان بدهد و این دلایل مختلفی داشت که اکنون جای پرداختن به آنها نیست. اما امروز قبل از تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی این جدال بطور جدی آغاز شده است. بنابر این جنگ و جدال نیروهای دو جبهه راست و چپ برای جانشینی جمهوری اسلامی آغازشده و این بسیار مهم و تعیین کننده است.
در این جدال هم نیروهای بورژوایی و هم دولتهای منطقه و قدرتهای جهانی از یک طرف و در سمت دیگر طبقه کارگر و جنبشهای آزادیخواه و همه جریانات چپ ایران در آن دخیل هستند. در این جدال ناسیونالیسم ایرانی و ناسیونالیسم قومی نقش ویژای را نمایندگی میکنند. این جریانات راست با اتکا به نقش دولتها و امکاناتی که در اختیار دارند و یا در اختیار میگیرند و با اتکا به امکانات تبلیغی و پول و اسلحه ای که میتوانند در اختیار داشته باشند تلاش میکنند نقش خود را پررنگ کنند. اما چپها و کمونیستها به نحو دیگری میخواهند این موقعیت را رقم بزنند. آنها آگاهانه با اتکا به جنبشهای اجتماعی جاری در ایران بویژه با اتکا به جنبش کارگری و جنبشهای رادیکال و مدرن و سکولار و انقلابی مانند جنبش برابری طلبانه زنان و جنبش جوانان برای خلاصی فرهنگی، که در کنار جنبش کارگری دو پایه مهم دیگر این حرکت هستند میخواهند ایفای نقش کنند. واقعیت این است که از سال 88 به بعد جنبشهای دیگر همراه با تشکلهای مدنی و ان جی او ها دچار رکود شدند و در زیر سرکوب نتوانستند حرکت خود را آنطور که انتظار میرفت ادامه بدهند. اما جنبش کارگری حرکت پایه ای تری را آغاز کرد علاوه بر حفظ سنگرخود دست به پیشروی زد و شرایطی فراهم کرد و در جایی قرار گرفت که بقیه جنبشها و تشکلهای مدنی یک بار دیگر سربر آوردند و در کنار آن قرار گرفتند. همچنانکه میبینیم اکنون همه جنبشهای دیگر امید پیروزی خود را به نقش جنبش کارگری گره زده اند. اگر بخواهم این تحول را در یک جمله بیان کنم میتوانم بگویم: بعد از شکست جنبش انقلابی و سرنگونی طلبانه سال 88 جامعه به جایی برگشت که جنبش کارگری با مبارزه و سنگر بندیهایش تعادل قوای تازه ای را ایجاد کرد. این مکان که جنبش کارگری در آن قرار گرفته بود موقعیت و تعادل قوای امروز را به ما نشان میدهد.
حرکت وسیع جامعه ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی از دیماه 96 نتیجه این تحول انقلابی بود که جنبش کارگری سنگر به سنگر آنرا ساخته بود. جریانات راست از طریق میدیای رسمی و دولتی و کمک قدرتهای منطقه ای و جهانی تلاش زیادی کردند که در دل جنبشی که از دیماه شروع شده بود نقش ایفا کنند و رنگ خودشان را به آن بزنند. حتی تلاش کردند که شعارهای راست و رو به عقب به این جنبش تحمیل کنند و رسانه های رسمی هم بعضا آنرا باد زدند. اما اعتصاب کارگران هفت تپه و فولاد اهواز و تحولی که در سیمای سیاسی ایران ایجاد کردند ابعاد تاثیراتش محدود به این دو مرکز کارگری و حتی محدود به استان خوزستان نبود. زیرا جنبش کارگری در این دو مرکز و حمایت جامعه کارگری و بقیه جنبشهای انقلابی از آن، پرچمی را بلند کرد که نشان داد کمونیستها و چپها در ایران میتوانند نقش دیگری ایفا کنند که تا این مقطع در حد نظریه و تئوری باید به آن میپرداختیم. اما این جنبش و این تحولاتی که کارگران هفت تپه و فولاد در سیمای سیاسی ایران ایجاد کردند چنان موقعیتی را بوجود آورد که کمونیستها را بیش از پیش به نقش تاریخی خود آگاهتر کرد و در همین محدوده معین، این دو مرکز کارگری کل گفتمان سیاسی ایران را متحول کردند. بنابر این کمونیستها اکنون میخواهند نقش دیگری ایفا کنند که شاید تا کنون در ایران برای آنها فراهم نشده بود و امروز این شرایط فراهم شده است. هر چند یک مانع دیگر هم وجود داشته است که کمونیستها به دلایل سیاسی و نظری و حتی طبقاتی تا این حد خودآگاه نشده بودند. اما امروز همه این مسائل تحت تاثیر حرکت جنبش کارگری در موقعیت تازه ای قرار گرفته است.
اکنون نه تنها دهها بلکه صدها و هزاران فعال و کمونیست در جنبش کارگری و در جنبشهای مختلف در ایران دست بکار شده اند که این تصویر معیوب و دور تسلسل ناسیونالیسم / اسلامیسم را تغییر بدهند. اینکه که گویا ایران کشوری است ناچار است هر بار مردم تحت ستم انقلاب بکنند و فداکاری و جانفشانی بکنند اما قدرت سیاسی از دست ناسیونالیستها در بیاید و به دست اسلامیها بیفتد یا از دست اسلامیها بیرون بیاید دوباره به دست ناسیونالیستها بیفتد باید نقطه پایانی بر آن گداشت. بنابر این کمونیستهای ایران این بار باید تصمیم قطعی بگیرند که این جنبشهای اجتماعی جاری پیروزیشان فقط دست به دست شدن قدرت سیاسی نباشد بلکه جامعه یک بار برای همیشه از ستم و نابرابری و تبعیض و کشتار و زورگویی و فقر نجات پیدا کند و مردم رهایی و حاکمیت خود را ببنینند. مردم در نتیجه این تحولات سیاسی و اجتماعی بلاخره باید بتوانند نفسی بکشند و به نان و نوایی برسند و مثل انسان آزاد از هر قید و بندی که جامعه طبقاتی به آنها تحمیل کرده است رها بشوند و یک زندگی انسانی برای خود سازمان بدهند.
اما این نوع تحول موانع زیادی پیش رو دارد. نباید ساده انگارانه و سطحی فقط برای آن تهیج کرد. بلکه باید موانع زیادی که در مقابل رهایی مردم وجود دارد را دید و بدانیم که این موانع کم نیستند. هم سنتهای جا افتاده و فرهنگی و سیاسی آن جامعه هم نقش دولتها و جریاناتی که میخواهند با اتکا به آنها سرنوشت جامعه را در همان دایره معیوب رقم بزنند که قبلا به آن اشاره کردم موانع پیش روی ما هستند. من میگویم این دور تسلسل و این دایره معیوب را میتوان شکست و جامعه میتواند از آن خارج شود. جامعه اینرا میخواهد. اینجا است که نقش کمونیستهای جدی برجسته میشود و باید خودآگاه باشند و بدانند که قدرت را از طبقات حاکم سلب کردن و آنرا برخلاف منافع آنها سازمان دادن کار راحتی نیست. برای این امر مهم علاوه به فعالیتهای تا کنونی باید کار ویژه ای بشود. باید توان بسیج مردم و طبقه کارگر را داشته باشید. باید نیرو و قدرت داشته باشید و توان بسیج داشته باشید. این مسئله مهم و تعیین کننده تنها با حرف رادیکال زدن عملی نمیشود. اما معلوم است نیرو و قدرت و توان بسیج جامعه اگر با اتکا به سیاستی کمونیستی عملی نشود و کمونیستها قدرت و هژمونی نداشته باشند نهایتا سر این جنبشها را خواهند برید.
سال 57 کمونیستهای ایرانی کم نبودند در مصر و تونس هم کمونیستهای مصری و تونسی کم نبودند. اما آن بلایی را سرشان اوردند که میبینیم. بنابر این اینبار ما نیروهای کمونیست ایرانی هم تجربیات زیادی داریم هم یک نوع خودآگاهی در میانمان شکل گرفته است. با اتکا به دستاوردهای کمونیسم در ایران از سال 57 به این طرف میتوانیم کارهای بزرگی انجام بدهیم که برای نسلهای آینده بتواند راهگشا باشد و مردم ایران را از استدبداد و فقر و نابرابری نجات بدهد. برای مثال در جنبش چپ و کمونیسم ایران ترمینولوژیهای زیادی وجود داشتند که سالیان زیادی و نسل اندر نسل بدیهی و طبیعی بنظر میرسیدند اما امروز معتبر نیستند. کافی است فقط به شعارهایی نگاه کنید که چهر چپ سال 57 را ترسیم میکرد. حتی سالهای 58 و 59 و 60 و تا نزدیک نیمه دهه شصت شمسی هم این نوع تفکر در چپ ایران غالب بود. “جمهوری دمکراتیک خلق” اکنون هیچ نوع چپی از آن اسم نمیآورد. اینکه چپ باید “ضد امپریالیست” باشد و هر ضد امپریالیستی را در جبهه خود میدانست کسی الان چنین سیاستی را نمایندگی نمیکند یا حداقل جرات بیان آنرا ندارد. زیرا با همین شعار بخشی از چپ ایران در پشت سر خمینی قرار گرفت و نتیجه اش معلوم شد. اینکه جنبش کارگری و طبقه کارگر نقش تعیین کننده و محوری در تحولات سیاسی جامعه دارد و جنبش این طبقه است که میتواند جامعه را به رهایی برساند هیچ چپی مخالف آن نیست یا لااقل توان مخالفت با آنرا ندارند. به صحنه سیاست امروز ایران اگر نگاه کنید در میان مخالفین جمهوری اسلامی کسی اسمی از اعدام انقلابی نمیبرد. شعار و سیاست لغو مجازات اعدام امروز چنان همه گیر شده است حتی جریانات راست هم جرات دفاع از آنرا ندارند و همه خود را مخالف اعدام تعریف میکنند. زیرا فضای عمومی جامعه مجازات اعدام را تقبیح کرده و آنرا موضوعی ضد انسانی میداند. این در حالی اتفاق افتاده است که در تاریخ ایران نیرویی و جنبشی برای لغو مجازات اعدام وجود نداشته است. مسئله دفاع از حقوق کودک علیرغم اینکه در ایران نه سابقه ای داشته است نه سنتی داشته است و نه جنبشی برای حقوق کودک وجود داشته است اما امروز به مسئله مهمی در جامعه تبدیل شده است که همه خود را مدافع آن میدانند. مسئله دفاع از محیط زیست، دفاع از حق حیوانات و…
همه این عرصه ها و دهها نمونه دیگر را اگر نگاه کنیم دستاورد چپی هستند که امروز حتی امام جمعه اهواز به این چپ نوع جدید اذعان میکند. او گفته است آنچه در چهره اعتراضات کارگران هفت تپه و فولاد در خوزستان میبینیم نوعی از کمونیسم است که خود را کارگری کمونیستی میداند. روزنامه رسالت مشخصا همین را اعلام کرده است. این موضوع ساده ای نیست که از بالاترین تا پایین ترین مقامات رژیم و روزنامه هایشان اینطور حرف میزنند و خطری را به اسم کمونیسم نوع تازی احساس کرده اند. این وزنی را نشان میدهد و “خطری” را نشان میدهد، “خطر کمونیسم” . وقتی نشریاتشان مرتب مشغول نقد مارکسیسم هستند نشان میدهند که احساس خطر میکنند. خیلیها بعد از بلوک شرق فکر کردند که کمونیسم دوره اش تمام شده است. دیگر نقشی ندارد و دوره ملیگرایی و ملت پرستی و… است. امروز نه تنها جریانات ملیگرا بلکه حاکمان جمهوری اسلامی خطر کمونیسم را گوشزد میکنند.
این کمونیستهایی که امروز در اینجا جمع شده اند و بخشی از کمونیستهای ایران هستند و میخواهند کاری انجام بدهند با اتکا به این پیشینه که اختصارا عرض کردم میخواهند کاری انجام بدهند. از نقطه صفر آغاز نمیکنند. جنبش ما علاه بر اینکه از 200 سال قبل تا کنون چه دستاوردهایی داشته است و چه شکستهایی را تجربه کرده است، امروز در موقعیت ویژه و حساسی قرار دارد که دستاوردهای تاریخ معاصر این جنبش را عاید خود کرده است. خودش بانی و عامل این دستاوردها بوده است. این نوع از کمونیسم نه به سنت حزب توده وصل است. نه با سنت چریک فدایی و نه سنت نوع راه کارگر همخوانی و نزدیکی دارد. این نوع از کمونیسم نوع جدیدی از کمونیسم است. به این معنا حرف آن آخوند جمهوری اسلامی درست است که این یک نوع کمونیسم دیگر است که با کمونیسم نوع ایرانی تا دهه شصت شمسی متفاوت است. این کمونیستها از کارگر و کمونیسم میگویند و این دو کلمه را وقتی در کنار هم قرار بدهید به مارکس وصل میشوید. بنابر این اگر این موقعیت کمونیسم و جنبش ما در ایران است باید کارهایی انجام بدهیم که متفاوت از کمونیسم تاریخ ماقبل خودمان باشد. وقتی به کردستان نگاه میکنم و این جمع امروز ما قرار است در مورد این بخش از جامعه سیاست تعیین کند باید بدانیم که موقعیت کردستان بخشی از این تصویر و موقعیت است که عرض کردم. کردستان تافته ای جدا بافته از ایران نیست. جنبش کمونیستی آن بخشی از این کمونیسم است که در سطح سراسری ایران تصویر عمومی و کلی آنرا عرض کردم. اما کردستان ویژگی خاصی دارد. خیلیها ویژگی جامعه کردستان را با وجود مسئله ملی و ستم ملی و جنبش برعلیه ستم ملی و…. توضیح میدهند. یا ویژگی کردستان را مخالفت مردم از ابتدا با جمهوری اسلامی میدانند. من میگویم اینها حتما ویژگیهایی در این جامعه است اما این ویژگی اصلی جامعه کردستان ایران نیست.
زیرا مبارزه بر علیه ستم ملی و مسئله ملی و جنگ و غیره را در کردستان عراق و ترکیه و سوریه هم میبینیم و این تنها ویژگی کردستان ایران نیست. اما ویژگی کردستان ایران چیز دیگری است که با کردستان عراق و ترکیه و سوریه هم متفاوت است. از نظر من ویژگی کردستان ایران این است که نوعی از جنبشی کمونیستی که بعد از انقلاب 57 ایران شکل گرفته است و عروج پیدا کرده است و زمینه ای اجتماعی و توده ای پیدا کرده است جایگاه خاصی دارد. این جنبش اجتماعی در کردستان امروز مدعی رقم زدن سرنوشت آن جامعه است. از نظر من ویژگی اصلی کردستان ایران و تفاوتش با بقیه مناطق ایران و بخشهای دیگر کردستان هم این است که یک جنبش اجتماعی کمونیستی در آن جامعه وجود دارد و مدعی قدرت است.
در کردستان دو جنبش سوسیالیستی و ناسیونالیستی مدعی آلترناتیو بعد از جمهوری اسلامی هستند. هر کدام از این جنبشها و احزاب متعلق به آنها مدعی تعیین تلکیف سرنوشت آینده آن جامعه هستند. اینجا است که تقابلی بوجود می آید. این تقابل به امروز محدود نیست از سال 57 به بعد این تقابل مرتب شکل آشکار و علنی تری بخود گرفته است. حزب دمکرات وقتی اعلام میکرد یک قابلمه دولمه کل نیروی کومله را سیر میکند اشاره به ابعاد تشکیلاتی کومله داشت که میخواست آنرا کوچک بشمارد و تحقیر کند. همان دوره این حزب تلاش کرد با زور اسلحه این مانع را در کردستان از بین ببرد و نتوانست. متوجه شده که این یک جنبش اجتماعی است به این یا آن سازمان و نیروی سازمانی محدود نیست. معلوم شد این تحول نشانه عروج یک طبقه است به اسم طبقه کارگر. بنابر این اگر طبقه کارگر و سرمایه دار در آن جامعه حضور دارند طبیعی است که کمونیسم و ناسیونالیسم هم جنبش این دو طبقه هستند.
اینجا است که میگوییم این دو طبقه و دو جنبش آلترناتیو متفاوتی را نمایندگی میکنند. پس ما از اینجا آغاز میکنیم که علیرغم وجود ستم ملی و بوجود آمدن مسئله ملی در جامعه ای طبقاتی زندگی میکنیم. طبیعی است و این وظیفه ما کمونیستها است که برای رفع ستم ملی و حل مسئله ملی راه حلهای واقعی و عملی خودمان را طرح کنیم و رفع این مشکلات خواست همه مردم کردستان است و باید به آن پاسخ داد. نباید فراموش کرد که جنبش ناسیونالیستی و سوسیالیستی حتی برای پاسخ به این مسئله هم راه حلها و سیاستهای متفاوتی را نمایندگی میکنند. در عین حال دو آلترناتیو طبقاتی متفاوت برای این جامعه داریم. اگر آنها با اتکا به دولتهای منطقه و با طرح فدرالیستی کردن جامعه برای حکومتی منطقه ای و محلی تلاش میکنند، در قدم اول ما میخواهیم سرنوشت آن جامعه برای رهایی و آزادی نه امید بستن به دولتها که با همبستگی و اتحاد مردم آزادیخواه ایران تعیین تکلیف بشود. دوم اینکه آلترناتیو ما برای این رهایی آلترناتیوی سوسیالیستی است. این دو جهان بینی و سیاست متفاوت است که در آن جامعه وجود دارد. هر کدام از آنها جنبش و احزاب خودشان را دارند و هر کدام از این آلترناتیوها سخنگویان و فعالین خودشان را بزرگ میکنند. هر کدام از آنها سنتهای مبارزاتی و سیاست متفاوتی را نمایندگی میکنند که امیدوارم در ادامه بحث بتوانیم بیشتر از این به جوانب مختلف آن بپردازیم.
ایسکرا ۹۶۸