قرار بود در روز ۱۹ بهمن ۵۷ تظاهراتی به مناسبت روز سیاهکل، از طرف چریکهای فدایی خلق برگزار شود. من هم با اشتیاق قصد شرکت در این تظاهرات را داشتم. ولی وقتی که تعداد خیلی زیادی درمحل دانشگاه جمع شده بودیم، اعلام کردند که تظاهرات لغو می شود. به این دلیل که نیروهای اسلامی در این روز فراخوان تظاهرات در حمایت از مهندس بازرگان و انتصاب او بعنوان نخست وزیر از طرف خمینی دادند. تظاهرات سالگرد سیاهکل به روز بعد موکول شد.
روز ۲۰ بهمن دوباره برای شرکت در این تظاهرات به خیابان آمدم. یک طرف پلاکارد بزرگی را در دست گرفته و در صف اول حرکت میکردم. کمی که از دانشگاه تهران دور شدیم از بلندگو اعلام کردند همافرها با گارد ویژه ارتش درگیر شدند و احتیاج به کمک دارند و هر کس می تواند خودش را به آنها برساند. اعلام شد کسانی مثل من که کار با اسلحه را بلد نیستند به دانشگاه بروند و آموزش کار با اسلحه را یاد بگیرند.
من بلافاصله به طرف دانشگاه راه افتادم، کمی به دانشگاه مانده بود که ماشین وانتی را در حال حرکت دیدم که پشتش تعدادی همراه با یک آخوند نشسته بودند. آن آخوند که بلندگو در دست داشت مرتب میگفت که مردم امام حکم جهاد نداده ولی کسی به حرف او توجه ای نمیکرد. به دانشگاه رسیدم آنجا تعدادی بودند که کار با اسلحه کلاشینکف و دیگر اسلحه ها را یاد میدادند من تمام آن شب را در دانشگاه در حال آموزش اسلحه بودم.
روز ۲۱ بهمن درگیری مسلحانه مردم با نیروهای دولتی به اوج خود رسید. در این روز چندین کلانتری توسط مردم تسخیر شد وانبارهای اسلحه به دست مردم افتاد.
روز ۲۲ بهمن همه پادگانها و مراکز دولتی به تصرف مردم درآمد، ارتش اعلام بیطرفی کرد و همبستگی خود را از رادیو اعلام نمود. در نهایت رادیو و تلویزیون نیز به دست نیروهای انقلابی تسخیر و خبر سقوط نظام شاهنشاهی اعلام شد.
یادم هست چند سال قبل از انقلاب که من خیلی کم سن بودم، نزدیک امامزاده حسن سر خیابان ابطحی (اگر درست یادم مانده باشد) نیروهای ساواک با چریکها بطورمسلحانه درگیرشده بودند، و من در رفت و آمد راه مدرسه جای گلوله ها را روی دیوار می دیدم و با دقت نگاه میکردم و برایم واقعا سوال شده بود اینها کی هستند؟ در خبرها گفته می شد، آنها خرابکار هستند. شب وقتی پدرم به خانه آمد از او پرسیدم، آنها خرابکار هستند؟ جواب داد نه آنها خرابکار نیستند و شاید به دلیل سن کم من توضیح بیشتری نداد و من هم متوجه شدم و دیگر سوال نکردم. آری مردم میدانستند که آنها خرابکار نیستند.
اینها بخش کوچک و مهمی از خاطرات من از آن دوران است. اما این همه داستان نیست.
هر سال در آستانه انقلاب ۵۷ بحث بر سر درست بودن یا نبودن انقلاب پیش می اید و عده ای ما را سرزنش میکنند که چرا انقلاب کردیم و هیولای اسلام را بر زندگی مردم حاکم کردیم.؟
من در اینجا با افتخار اعلام میکنم که من در انقلاب ۵۷ علیه نظام سلطنتی، علیه نظام سرمایه داری، علیه زندان و شکنجه و ساواکش وعلیه فقر و نابرابری بودم.
من و همه کسانی که آنها را میشناختم و در تظاهرات ها شرکت داشتند خواستمان تغییر بود. در آن سالها من نوجوان بودم ولی فقر و فاصله طبقاتی در جامعه را با تمام وجود خود احساس می کردم. وضعیت خانواده خودم را می دیدم که در جنوب شهر تهران در یک خانه محقر زندگی می کردیم، یا شاهد زندگی بسیاری از مردم درحلبی آبادها و زاغه نشینان خارج از محدوده بودم و کمی آنطرف تر خانه های شبیه قصر، ویلاها و اتومبیل های گرانبهای آنها را می دیدم. از سفرهای خارج و ویلاهای کنار دریا و ثروت های افسانه ای میشنیدم و یا در مجله ها میخواندم. ما علیه فقر، نابرابری و زندان و شکنجه بودیم.
دختران همسن و سال و یا کوچکتر از خودم را می دیدم که بخاطر فقر خانواده و به اجبار تن به ازدواج های اجباری داده بودند، بچه دار شده بودند و بر اساس قانون باید مطیع شوهران خود بوده و تن به هر گونه خفتی می دادند.
میدیدم که خواندن بسیاری از کتاب ها جرم بود. بسیاری کتابها مخفیانه رد و بدل میشد. سایه ساواک حتی بر سر ما دانش آموزان در مدرسه هم سنگینی می کرد.
ما و اکثریت مردم این چیزها را نمی خواستیم. می خواستیم که این شرایط تغییر کند. هر چند حزب سیاسی که بتواند توقعات و خواست های ما را فرموله کند و راهنمای ما باشد، وجود نداشت ولی ما در اعماق وجود خود خواستار یک زندگی انسانی بودیم. خواستار آزادی، رفاه و برابری بودیم. من با این مسائل در زندگی خودم آشنا شدم و آنرا تجربه کردم. نه فقط برای من بلکه برای هر کسی که در آن جامعه آن روز ایران زندگی می کرد، این وضعیت را می توانست بفهمد و درک کند. بطور خلاصه بگویم انقلاب برای ما خواست تغییر بود. برای خلاص شدن از جهنمی بود که اکثریت مردم گرفتار آن بودیم.
همانطور که گفتم خواست مردم تغییر بود، تغییر شرایط حاکم که قوانین مذهبی بخشی از آن بود. مردم مدرسه و بیمارستان میخواستند، آزادی و برابری و رفاه و یک زندگی شایسته انسان می خواستند. کسی خواست درست کردن مسجد و امامزاده را نداشت. کسی خواستار برقراری احکام اسلامی تعزیر و قصاص و سنگسار و دست بریدن و چشم در آوردن نبود. کسی برقراری این احکام و یا اجباری شدن حجاب و نماز و روزه را نمی خواست. سلطنت طلبها و رژیم اسلامی میگویند که مردم انقلاب کردند چون حکومت اسلامی میخواستند. این یک دروغ بزرگ است که می گویند.
انقلاب ۵۷ انقلاب چیی بود، اسلامی نبود، اسلامیش کردند. مردم به هیچوجه حکومت مذهبی نمی خواستند. به همین دلیل که چهل سال است مردم با حکومت اسلامی میجنگند. چهل سال است که جمهوری اسلامی رعایت قوانین اسلامی را اجباری کرده میلیونها نفر را بخاطر رعایت نکردن این قوانین شلاق زده، زندانی کرده، سنگسار و اعدام کرده است.
اسلامیها بعدا آمدند و به کمک غرب و آمریکا توانستند انقلاب را سرکوب کنند. حکومت اسلامی محصول پیروزی انقلاب نیست، محصول شکست آن است که توسط خود جمهوری اسلامی انجام گرفت.
چپ بودن انقلاب را از شعارهای اوایل شروع اعتراضات می توان فهمید. در آنزمان شعارهای اسلامی بزحمت شنیده میشد. پس از قدرت گرفتن نیروهای اسلامی به کمک انبوه آخوندها و مساجد شعارهای اسلامی بالا گرفت. چپ بودن انقلاب را در اعتصابات کارگری و اعتصابات نفت میشد دید. در شوراها میشد دید که در کارخانجات تشکیل شد تا خود کارگران اداره کارخانه را بدست بگیرند. چپ بودن انقلاب را از اعتراضات زنان در ۸ مارس ۵۷ در اعتراض به حجاب می توان دید.
در حقیقت جریان اسلامی آمده بود که انقلاب را سرکوب کند. کاری که شاه با ۱۷ شهریور و حکومت نظامیش نتوانست ان را سرکوب کند، خمینی با کمک غرب آن را سرکوب کرد.
انقلاب ۵۷ خیلی قوی پیش میرفت برای اینکه خواست های واقعی مردم، چپ بود و میتوانست نقش تعیین کننده ای در نتیجه انقلاب داشته باشد. به همین دلیل آمریکا و انگلیس و فرانسه و سرمایه داران به این نتیجه رسیدند برای اینکه قدرت به دست کمونیستها نیافتد بهترین راه، انتقال قدرت به خمینی است.
ژنرال هویزه ماموریت یافت که به ایران بیاید و با ارتش صحبت کند، تا قدرت را از شاه به خمینی تحویل دهد و بختیار هم قرار بود واسطه این انتقال قدرت باشد. ژنرال هویزر همچنین میخواست که ساختارهای قدرت دست نخورده تحویل خمینی داده شود و در این انتقال قدرت اتفاقی نیافتد. اما قیام ۲۲ بهمن باعث شد که مردم در حمله به پادگانها مسلح بشوند و این کار سرکوب را مشکل کرد. مردم به خیابان آمدند و به همین دلیل سرکوب کامل انقلاب تا سال خرداد ۶۰ طول کشید.
اما اعتراضات و مبارزات مردم برای رسیدن به خواسته هایشان که رفاه و آزادی و یک زندگی بهتر است روز بروز گسترده تر و متشکلتر شده و چیزی نمانده که این نظام را هم مثل نظام سلطنتی اما اینبار با همه دستگاههای سرکوبش به زباله دان تاریخ بریزد.
آری چهل سال است که حکومت انواع نیروهای سرکوبگر، سپاه و کمیته و گشت و ارشاد و اوباش لباس شخصی خود را سازمان داده است تا قوانین اسلامی را به مردم تحمیل کند. اینها بهترین دلیل است که مردم حکومت مذهبی نمی خواستند و نمی خواهند. اگر مردم حکومت مذهبی می خواستند نیازی به این بگیر و ببند ها نبود.
فوریه ۲۰۱۹