اعتصاب از نوع کارفرمایی. در یک مصاحبه ای منصور حکمت اشاره ای به این مضمون داشت که کارفرما کار نکند و اعتصاب کند هیچ پلیسی را سراغش نمی فرستند. نکته ظریفی دراین سخن منصور حکمت بود که کمتر کسی متوجه آن است. به این معنا که اگر کارفرما خودش کارخانه را تعطیل کند و تولید را بلوکه کار و کارگر را بیرون بیندازد، حق طبیعی اش تلقی میشود و هیچ هم مورد بازخواست قرار نمی گیرد. اعتصاب نکردن کارفرما هم به این صورت است که شرایط را به گونه ای فراهم می آورد که امکان تولید کردن سلب شود. عین این اتفاق در هفت تپه افتاده است کارفرما ( خاندان اسد بیگی) با همه اعوان و انصارش کار نمی کنند بلکه رسما دارند اموال شرکت را به غارت می برند، حقوق کارگران معترض را مسدود کرده اند، قرار بوده است 3000 هکتار زیر کشت برود که صورت نگرفته است و پرونده آنها در دادگستری به جرم بالا کشیدن ارزهای دولتی مسکوت گذاشته شده است و هیچ “مقام مسئولی هم” به آنها “تو” هم نمی گوید. از جمله آش آنقدر شور شده که صدای نماینده مجلس نکبت آفرین اسلامی را هم در آورده و تحت عنوان اینکه “اراده ای” برای جلوگیری از چنین اعمالی وجود ندارد میگویند یکی جلو اسد بیگی ها و نوچه هایش را بگیرد. اما در همین مدت تعدادی از کارگران احضاریه گرفتند، فیش های حقوقی فعالین کارگری گروگان گرفته شده، فعال کارگری عدم نیاز خورده است و یا فعالین کارگری مورد حمله یا تهدید به حمله جانی شده اند.
بله این اراده وجود ندارد چون تمام دم و دستگاه حکومت حامی “کارفرمای محترم” و نیروی اجرای سرکوب کارگران محسوب میشوند. چرا که کاربدستان حکومت در غارت شرکتها شریک “کارآفرین های محترم” هستند. از همین رو اگر کارفرما خرید کفش کار یا هر قلم کالای دیگری که لازمه حفظ امنیت کارگر است و یا پرداخت حق بیمه و هر چیزی که متضمن مزایایی برای کارگر باشد و یا حتی بدون اغراق پرداخت دستمزد را “هزینه سربار تولید” میداند، حرفی بر سر آن نیست. و یا اگر کارفرما در مورد پرداخت “رشوه به مقامات” کاملا دست و دل باز است و اصلا این را لازمه تولید میداند امری طبیعی است و پذیرفته شده است. و تازه وقتی هم کارفرما شرکت را تعطیل میکند و یا در امر تولید مانعی ایجاد میکند مقامات محترم شش دانگ حواس شان به کارگر است که اخلال در تولید نکند! و اگر صدایش در آمد سرکارش با پلیس امنیت و باتوم و بقیه ماجراهاست.
اسد بیگی در حال از دست دادن خوان یغمایی به نام شرکت نیشکر هفت تپه است و همه کاربدستان رژیم که از این خوان یغما منتفع می شدند اکنون شریک او در غارت گری و کارشکنی این روزهای آخر او هستند. در برابر همدستی دزدان و چپاولگران همانگونه که خود کارگران هفت تپه تاکید می کنند تنها “اتحاد کارگر” میتواند جلو غارت و نابود کردن نیشکر هفت تپه را بگیرد. و این روزها شاهد بودیم که چگونه کارگران هفت تپه در مقابل حکم عدم نیاز یکی از نمایندگانشان ایستادند و بلافاصله سکوی سخنرانی کارگران جانی تازه گرفت.
خودکشی جوانی برای لقمه ای نان
اسماعیل بخشی از رهبران کارگران نیشکر هفت تپه، در اینستاگرام خود خبر تلخی منتشر کرد که حاکی از خودکشی یکی از کارگران جوان هفت تپه به نام حیدر احمدی بخاطر نداری و دست تنگی بود. خودکشی بخاطر نان شب نوعی قتل است چرا که قاتل ( یعنی حاکمان اسلامی سرمایه) آگاهانه شرایطی فراهم آورده که یک انسان بخاطر فقر و نداری وجود نازنین اش را به هیچ می گیرد. هر روز از سطح معیشت مزدبگیران کسر میشود. به این معنا که در عرض بیست و چهار ساعت با جهش دلار بخشی دیگر از خورد و خوراک مزدبگیران کسر میگردد. وضع طوری است که برخی از ضرب المثل ها و تعارفات مانند ” نان بخور و نمیری هست” در زندگی ما به تاریخ پیوستند. سقوط مداوم سطح معیشت کارگران نه بر اثرندانم کاری یا سیاست غلط فلان کاربدست حکومت، بلکه علاوه بر سیاست مداوم غارت همه هست و نیست جامعه توسط ریز و درشت حکومتیان این هم اضافه شده که در رقابت سیاسی کثیف حکومت اسلامی با دولت امریکا توده مردم در این میان له می شوند. شرایط حال حاضر به گونه ای است که از امروز نمی توانید پبش بینی کنید که فردا با پول امروز تان چه مقدار مایحتاج روزانه را میتوانید تهیه کنید. اما این شرایط وانفسای اکثریت جامعه، برای بخش بسیار کوچکی از جامعه مطلوب ترین حالت است و برای کسانی مانند حیدر احمدی پایان کار است.
خودکشی کودک بخاطر نداشتن
“رسانههای محلی بوشهر روز یکشنبه ۲۰ مهر گزارش دادند که محمد موسویزاده، دانشآموز اهل بندر دَیر که در خانوادهای کمبضاعت زندگی میکرد و برای شرکت در کلاسهای آنلاین مدرسه تلفن همراه هوشمند مناسب نداشت، خود را حلقآویز کرد.” این عزیز ما فقط یازده سال داشته. اندیشیدن به مرگ و نیستی در چنین سنی که باید وجود یک کودک سرشار از زندگی باشد تنها در سایه سیاه حکومت اسلامی سرمایه ممکن شده است. شوخی نیست یازده سالگی و تصمیم به نابود کردن خود…واقعا چه میتوان گفت؟
چه میتوان گفت جز اینکه مسبب این وضعیت دهشت بار کنونی در یک کلام جمهوری خبیث اسلامی است. “مسئولان اداره آموزش و پرورش” بندر دَیر فوری گفتند دلیل اش چیزی دیگر است! دلیل اش واقعا چیز دیگری است و آن جمهوری اسلامی است. بی شرم ترین آدمها حاکم سرنوشت ما مردم شده اند. از صغیر و کبیرشان هیچ خیال شان نیست که چه بر سر مردم آورده اند و هنوز هم بر سیاستهایی که موجبات گسترش این فقر عظیم شده است پای می فشرند. اراده آنان بر این قرار گرفته تا می توانند و تا دست شان به جایی بند است هر چه میتوانند بدزدند. برای این وقیحان ولایت مدار هیچ حد و مرزی برای غارت و در نتیجه عمق بخشیدن به فقر توده مردم وجود ندارد.
تا جمهور اسلامی هست اسد بیگی ها اسب شان را می تازانند، پیر و جوان و کودک بخاطر نداری خودکشی می کنند. سرنگونی جمهوری اسلامی سرمایه وظیفه فوری و عاجل است تا زودتر جلو فاجعه جاری گرفته شود.
یاشار سهندی
کارگر کمونیست ٦٤٤