سه منشاء منصور حکمت

چند روز دیگر، چهارم ژوئیه، سالروز درگذشت منصور حکمت است. فکر کردم از این فرصت استفاده کنم (1) و چند کلمه ای در مورد منصور حکمت صحبت کنم و یادش را گرامی بداریم. خطابم فقط به دوستانی که اینجا هستند و اغلب منصور حکمت را میشناسند نیست. بلکه بخصوص  جوانان در ایران است. چرا که منصور حکمت فی الحال نقش مهمی در اوضاع ایران ایفاء کرده و دارد میکند و باید او را شناخت.

اگر برای مثال فرهنگ سیاسی معینی در ایران هست و مثلا خیلی از مردم مخالف مجازات اعدام هستند، اینکه حقوق کودک محترم است، آزادی خواهی خیلی رادیکالی در ایران هست، برابری زن و مرد مساله خیلی مهمی است و مبارزه گسترده ای حول آن صورت میگیرد، و خیلی جنبه های دیگر فرهنگ سیاسی پیشرویی که در بین مردم ایران هست، بنظر من، مدیون کمونیست هایی چون منصور حکمت، و بخصوص منصور حکمت، است. او آرمان های کارگران، زنان و جوانان ایران را تبدیل کرد به یک برنامه سیاسی. تبدیل کرد به یک فعالیت سیاسی گسترده و تاثیرگذار. تبدیل کرد به چیزی که میشود حول این آرمانها و آرزوها حزب و تشکل درست کرد. او به مبارزه کارگران و مردم ایران فوکوس داد، جهت داد. او به تلاش های گسترده و عظیم اجتماعی که فی الحال برای یک زندگی بهتر وجود داشت جهت داد و نقش تعیین کننده ای در این رابطه ایفاء کرد.

اما امروز اینجا میخواهم خیلی خلاصه به سه منبع یا سه منشاء منصور حکمت بعنوان یک پدیده سیاسی اشاره کنم. بنظر من منصور حکمت بعنوان یک پدیده سیاسی، یک رهبر کمونیست، یک متفکر، سه منبع و منشاء مهم دارد. منبع اول، مدنیت و تمدن غربی است. منبع دوم مارکسیسم است. و منبع سوم، انقلاب 57 است. من میخواهم راجع به این سه خواستگاه مهم منصور حکمت بخصوص برای جوانانی که به صحنه فعالیت سیاسی می آیند و میخواهند بدانند که با جامعه موجود ایران چه کنند، چه افق و چه جهتی باید جامعه طی کند، نکاتی را بگویم. چرا که منصور حکمت در قبال این مسائل راه نشان داده است. و من میخواهم توضیح دهم منشاء و سرچشمه های اصلی راهی که او نشان میدهد از کجا می آید.

در مورد مدنیت و تمدن غربی، واضح است منظور من آن چیزی نیست که دولتهای غربی و مثلا امثال ترامپ و یا سران اتحادیه اروپا میگویند. منظور از مدنیتی است که منشاء آن اساسا ظهور و تلاش پرولتاریای صنعتی غرب است. آن آزادیخواهی و برابری طلبی و  فرهنگ سیاسی که طی سالها و دهه ها، لااقل طی یک قرن و نیم، بعد از انقلاب کبیر فرانسه، ما در غرب شاهد شکل گیری آن بوده ایم. کارگران، پرولترهای صنعتی، کمونیست ها در پیاپیش این مدنیت و دستاوردهای جامعه بشری بوده اند. هر کسی میداند این حق رای عمومی که ما در غرب داریم  اساسا محصول مبارزه جنبش کارگری و تلاش های  کارگران و کمونیست هاست. چه “حق رای همگانی” (منظور رای فارغ از شرط مالک بودن) که جنبش “چارتیست ها” در انگلیس  شروع کردند، و چه حق رای زنان، که در تحقق و جا انداختن آن جنبش های کارگری و سوسیالیستی و بویژه انقلاب کبیر کارگران روسیه نقش تعیین کننده ای داشتند. تا بیمه بیکاری، محدود کردن ساعت کار، حقوق اجتماعی و مدنی، آزادی های سیاسی و دیگر مشخصه های مدنیت غربی همه اساسا بنوعی محصول عروج و مبارزه پرولتاریای صنعتی غرب است. منصور حکمت با این فرهنگ در ایران هم که هست آشناست. اما برای ادامه تحصیل به لندن میرود و آنجاست که بطور مستقیم با این فرهنگ و بخصوص آخرین دستاوردهای آن در آنزمان، یعنی جنبش های اجتماعی و سیاسی دهه 60 و 70 قرن بیستم میلادی بطور فعال آشنا میشود و آزادیخواهی اش را از اینجا میگیرد. بر خلاف خیلی متفکران و شخصیت های سیاسی ایرانی که منشاء خودشان را به انقلاب مشروطه و فعالیت های حزب توده و نظیر آن وصل میکنند، منصور حکمت از این گذشته ها منشاء نمی گیرد. منصور حکمت از دل تحویل و تحول چپ سنتی ایران بیرون نمی آید. منصور حکمت پروسه سیاسی شدنش در انگلیس و بخصوص در اثر آشنایی مستقیم با مارکس و مارکسیسم صورت میگیرد. این نکته مهمی است. هیچ رگه از شرق زدگی و “فرهنگ خودمان است” و از این قبیل در منصور حکمت نیست. یک رگه انسانی و جهانی و جهانشمول از همان ابتدا در دیدگاهش هست که از فرهنگ سیاسی غرب به معنایی که گفتم میگیرد و به آن پابند است.

اما در مورد منشاء دوم، مارکسیسم؛ این برای توضیح منصور حکمت خیلی تعیین کننده است. در واقع خواندن مارکس هست که منصور حکمت را به نوعی متولد میکند. یک گفتگوی جالبی رادیو انترناسیونال با او کرده تحت عنوان “از نزدیک و خصوصی”، آنجا خود او توضیح میدهد که چطور خواندن کاپیتال مارکس چه تاثیر تعیین کننده ای بر او و برای درک اوضاع معاصر و مناسبات حاکم بر جهان داشته است.  این تعلق فکری و سیاسی او به مارکسیسم را در تمام دوران زندگی سیاسی او میتوان دید. یک عامل مهم که او میتواند تاثیر زیادی بر فضای فکری چپ ایران و شکل دادن به یک فرهنگ سیاسی جدید بگذارد از اینجا می آید که او مارکس را عمیق خوانده و خوب فهمیده و میتواند بر مبنای آن اوضاع ایران را توضیح بدهد. شما بعضی هاتان به یاد دارید که تا قبل از منصور حکمت، چپ ایران معتقد به بورژوازی ملی و مترقی بود و میگفت باید با آن متحد شد. کسی که این چپ را در این رابطه زیر و رو کرد منصور حکمت بود. “اسطوره بورژوازی ملی و مترقی” که منصور حکمت نوشت به این توهم پایان داد. اما منصور حکمت فقط طرفدار و پیرو مارکس نیست. او مارکسیسم را به جلو برد. خیلی عرصه های نظری مارکسیسم را بسط و گسترش داد. مارکسیسم، بعنوان علم و یک شاخه از دانش بشری، را به پیش راند. برای مثال اگر نظریه مارکسیستی در مورد دولت را در نظر بگیرید، لنین کتاب دولت و انقلاب را دارد که بیشتر بازگویی و توضیح تزها و نکات مارکس و انگلس است. اما نوشته منصور حکمت در مورد “دولت در دوره های انقلابی” واقعا یک درافزوده بر تئوی مارکسیستی دولت است. یک بحث کلیدی و اساسی است که خیلی چیزها را در دوره ما توضیح میدهد و از جمله نقش مهمی در نقد سوسیالیستی تجربه شوروی دارد. یا اگر به نقد منصور حکمت به مساله شوروی دقت کنید، می بینید که درک عمیق و مارکسیستی از اقصاد سیاسی سرمایه داری و سوسیالیسم در آن هست که منحصر بفرد و روبه جلو است. این لیست درافزوده های او بر تئوری مارکسیستی طولانی است. مثلا بحث او در مورد مساله ملی و ناسیونالیسم درافزوده های جدیدی دارد. یا نقد او از دمکراسی همینطور. بحث های او در مورد مبارزه طبقاتی، تعریف و جایگاه جنبش ها، درک از انقلاب، تبیین رابطه حزب و جامعه و قدرت سیاسی و غیره همه گوشه هایی از درافزوده های او به مارکسیسم است که اهمیت جهانی دارند.

و بالاخره منشاء سوم منصور حکمت که اشاره کردم و خیلی هم مهم است انقلاب 57 است. آن انقلاب و عروج طبقه کارگر در این انقلاب و بخصوص جنبش شورایی اش نقش مهمی در شکل دادن به تفکر و شخصیت سیاسی منصور حکمت دارد. این اولین انقلاب در جامعه ایران است که ما با پدیده شوراها روبرو هستیم. فقط هم شوراها نیست، برای مثال شما در انقلاب 57 برای اولین بار در تاریخ ایران با یک تظاهرات عظیم و خیره کننده زنان روبرو هستید که میایند شعارهای خیلی پیشرویی میدهند. میگویند “آزادی باید نباید ندارد”، میگویند “حقوق زن نه شرقی نه غربی، جهانی است”. منظورم این است که انقلاب 57 که انقلاب عظیم اجتماعی است که  ایده ها و آرمانهای جدیدی را وارد صحنه سیاست ایران میکند و منصور حکمت کسی هست که این جوهر و روح انسانی و رادیکال  انقلاب 57 را خوب درک میکند، و با اتکاء به مارکسیسم و برداشت مارکسیستی از اوضاع ایران،  تبدیل میکند به یک تئوری و برنامه سیاسی و راه حل میدهد به جامعه. انقلاب 57 البته شکست خورد. کاری که شاه نتوانست انجام دهد را خمینی با حمایت دول غربی و جنبش ملی اسلامی در سرکوب انقلاب انجام داد. با این همه کسانی مثل منصور حکمت و حمید تقوایی و صفی از کمونیستها و مردم آزاده که کنار اینها ایستادند موفق شدند که آن روح سرکش و مترقی و کارگری انقلاب 57، آن آرمانها و آرزوهایی انسانی که کارگران و زنان و جوانان برای آن انقلاب کرده بودند را زنده نگاه دارند و تبدیل بکنند به یک فعالیت سیاسی ادامه دار و بویژه به یک حزب سیاسی معتبر و مطرح که حزب کمونیست کارگری باشد.

جا دارد که در سالگرد درگذشت منصور حکمت  از همه انسانهای شریف و آزادیخواه و هرکسی که میخواهد بداند راه حل صحیح اوضاع ایران چه هست، بخصوص از جوانان دعوت کنم که به منصور حکمت رجوع کنند و ادبیات او را بطور جدی مطالعه کنند.

انترناسیونال 823

مصطفی صابر

——————————-

1) این نوشته متن پیاده شده و قدری تلخیص شده صحبتی است که در پاتوق ونکوور در 29 جون 2019 ارائه شد.

اینرا هم بخوانید

انقلاب زن زندگی آزادی و جنگ حماس و اسرائیل! مصطفی صابر

مندرج در ژورنال شماره ۵۵۰ (لینک به فایل پی دی اف نشریه ژورنال برای پیاده …