نامه‌ سرگشاده به دایه شریفه عزیز- شمی صلواتی

دایه شريفه عزیز سلام گرم مرا از دور دستها پذیرا باشید
هم اکنون که این نامه همصدای را برای شما می نویسیم با این امید که اندک التیامی برای دل شکسته شما و صدها مادر داغدید در ایران باشد. نامه‌ی برای باهم بودن، و دفاع از برچیدن بساط شکنجه و اعدام در ایران.

شما و صدها مادر داغدیده را می شناسم که هنوز نمی توانند باور کنند که فرزندشان اعدام یا در زیر شکنجه جانباخته است و چه شبها با این تصور درخواب و بیداری همچون پرنده دیوانه وار پر می کشند
تا بغلت کنند، تا ببوسن،تا ببوین فرزندشان را …

کابوس‌هابا این تصوراز«چگونه جانباختن» و «چگونه شکنجه شدن» در آن سیاه‌چاله‌های بی انتها «حکومت جنایتکار مذهبی» که جان برلب می‌کند مادران را …
بسیار سخت و آزار دهنده است.

هر شب، در خواب و بیداری، در دریای غم
سراغ فرزندشان را به هر کجا، که نشانی ست از او. در حال رفتند
تا اینکه خود را در جمع مادران داغدیده و دل شکسته می یابند که سرانجام یک بدیل و یک دست قوی برای تغییر است.

دایه شریفه ی عزیز
می توانم درک کنم که دل شیدا و شکسته‌ی شما در جستجوی دیدن پیکر بی جان رامین عزیز آرام نمی گیرد
.
پیکر دزده شده‌ی رامین جوان که ستمگران بی از خبر «لالای شما» او را کشتند و دلت شما را سخت شکستند.

اگرچه امروز
در هر نقطه‌ی این جهان
مردمانی بسیار
با شاخه گلی سرخ
همراه با برافراشته برچمی
که با خون رامین جوان و هزاران جانباخته
روان به سوی رهائیدن ند
به آمدن سعادت همراه با دفن استبداد
امیدوار می کنند آزرده گان این جهان نابرابر
اما شما و دیگر مادران با نبودن فرزندانتان
نمی توانید کنار بيايند، یا شاید هم این امید و همدرد نمی تواند تسلای درد باشد، قطعا هیچ چیزی نمی تواند تسلای دل شکسته‌ی مادران باشد…

دایه شريفه عزیز انسانهای بسیاری در کنار شما هستند و شما در کنار صدها مادر داغدیده این یعنی بازخواست جانیان که در اتحاد شما مرگ خود را تصور می کنند

در همدردی با دایه شریفه و صدها مادر داغدیده(!)

«احساس درد در محکومیت
اعدام و سه جوان در بند …»

*چگونه با شعر گفتن می شود
قلبهای شکسته را ترمیم کرد
وقتی که شعرا!
شهرتشان به ژولیده گی و پریشان حالی ست!

*اما با شعر می شود
جهانی را به تصور دید
که در آن دل شکسته مادرها
تا چه حد زحمی و پر از درد است

*با واژه های هر چند ساده
با خط های کج و معوج
می شود با عشق
سروده ای
برای شناگران خلاف جریان آب نوشت
که زیبایی غرور در نهایت اوج
خود نمایی کند.

*من در این نصف شب
برای سر دادن گریه
برای در خود شدن
بدور از هر دلی
به جای تسلیت به کسی
یا برای نوشتن پیام همدردی
فقط اشک می ریزم
چه غم انگیزه است احساس پدرانه
وقتی که در میان ناباوری گم شده باشد
در تصوری تار! فرزندم

*احساس می کنم هنوز انسانیت در وجودم هست
هنوز اشک همدردی در چشمان ترم جاریست
که از درون دلم به یادشان
(رامین – لقمان- زانیار)
اشک پدرانه می ریزم
.
*شاید هم همچون یک زن –
با احساس مادرانه
در میان موجهای خون
در رقص عاطفه ها
که به ساز بی موقع غم می رقصند،
هنوز رویای بازگشت پسرم را به خانه
از دست نداده ام
علرغم اینکه جانیان ترسوترینند
ولی شاید شنیدن مرگ فرزند در بندم
فقط یک شوخی ساده زندگی باشد
که جانیان برای آزارم به باد سپردند.
‌ ۲۰۱۸/۰۸/۰۹ شمی صلواتی
با صدای گرم سیامک زارع

شمی_صلواتی

اینرا هم بخوانید

«از آسمان دل بلوچ خون می‌چکد…» شمه صلواتی

«کشتار بلوچها توسط ایران و پاکستانرا محکم می کنمو نباید این جنایت بی پاسخ بماندباید …